دوشنبه ۱۰ ارديبهشت ۱۴۰۳ -
Monday 29 April 2024
|
ايران امروز |
دوشنبه ۱۰ ارديبهشت ۱۴۰۳ -
Monday 29 April 2024
|
ايران امروز |
دوشنبه ۱۰ ارديبهشت ۱۴۰۳ -
Monday 29 April 2024
|
ايران امروز |
دوشنبه ۱۰ ارديبهشت ۱۴۰۳ -
Monday 29 April 2024
|
ايران امروز |
کیست به یاد صادق باشد آنگاه که هدایت خفته است؟
اگر فرهنگ حیران است و زبان هم ویران، اگر زیستن و ماندن در چنین فرهنگی که الگوریتم آن واژگون شده را نه میدانی و نه میخواهی، پس صادق بخوان شاید “هدایت” شوی. بهانه این یادداشت، انتحار نویسنده سه قطره خون است؛ نویسندهای که میداند در شوره زار زبان و فرهنگ وُلگاری، اندیشهای نمیروید. صادق ایرانی (بر خلاف “نیچه” آلمانی که همواره مرگ را در زندگی میجست) پنداری زندگی را در مرگ میجست. میهندوستی که در بهمن تهران چشم به ایران گشود اما در بهار پاریس چشم از ایران بست در حالی که هیچ بیم و امیدی به آن سوی این “مرگ” نداشت.
صادق هدایت در “زنده به گور” گاه و بیگاه مرگ را قلمفرساست: “بیاختیار رفتم قبرستان… اسم برخی از مردهها را میخوانم. افسوس میخوردم که چرا بجای آنها نیستم. با خود فکر میکردم: اینها چقدر خوشبخت بودند. بنظرم میآمد که مرگ یک خوشبختی و یک نعمتی است که به آسانی به کسی نمیدهند… مثل این بود که مردهها به من نزدیکتر از زندگان هستند.”
آیا هیچ نویسنده ایرانی به اندازه او درباره مرگ چنین سیال نوشته است؟ در این وانفسای فرهنگی که نسل حاضر گرفتارش شده صادق از مرگ آن سان مینویسد تا تلنگری باشد بر ذهن خواننده که چرا متولیان فرهنگ، قربانی میطلبند تا خدای ایران آرام شود. گویی صادق میمیرد تا خاموشی یا مرگ او یک “استعاره” شود؛ مرگی که در لایه زیرین ضمیر صادق (ناخودآگاهی) لانه کرده تا به هنگام تلاطم فرهنگ (گذار از سنت به سکولار یا مدرن) به لایه زبرین ضمیر او میآید که فرجام تلخ ایران را هشدار دهد.
به باورم، صادق هدایت بیش از آنکه نویسنده ایرانگرا باشد، یک منتقد فرهنگی ست؛ دریغا که نقد گزنده او از سنت و تجدد هیچگاه برجسته نشد و مجالی نیافت تا از سایه سنگین “بوف کور” بیرون آید. انتحار کایروتیک (Kairotic) او که معطوف به آفت و محنت فرهنگی ست، شاید همان رنج جانکاه است از این فرهنگ و سنت وُلگاری که آن را جز مرگ دوا نباشد. اینک تنهاترین نویسنده ایران در “پرلاشز” آرمیده است؛ آرامگاهی که روزی واپسین سنگر ستیز کمون پاریس علیه بناپارت ثالث بود. پرلاشز که امروز صادق ایران را در سینه دارد، پیکر صدها “کمونار” را نیز در آغوش گرفته است.
برای همه ما مردن و چشم از ایران (جهان!) بستن گرچه عمومی ست اما برای آن عصیانگر سنت و تجدد ایران، منحصر به فرد میشود چرا که به زعم صادق، مرگ به سراغ هدایت نمیآید و حتی گاهی نیز او را پس میزند. فرشته هولناک “قبض روح” به دیدار بسیاری در پشت درهای بسته میرود اما برای دیدار هدایت این درگاه همواره باز است.
اینجا اگر نخواهیم مرگ تدریجی این نویسنده را همانند مرگ کاشف دیالوگ (سقراط که در شور شوکران شیرین شد) دراماتیزه کنیم پس نباید که “انتحار” او را بی اهمیت و سطحی ببینیم. چرا نباید تصویر صادق را در سبوی سقراط دیدن؟ مگر نه اینکه صادق و سقراط میمیرند تا شاید مرگشان مرهمی باشد بر زخم استیصال فرهنگ. به عبارتی، این زندگی ست که “بیمار” میشود و مرگ است درمان آن.
فرهنگ سیاسی یونان که بیمار میشود متولیانش برای شفای آن، سقراط میکشند تا خدایان آرام گیرند. آیا تنها “صادق” ایران نیز نباید جان دهد تا خدایگان این سنت و فرهنگ آشفته آرام شود؟ هدایت در سه قطره خون و حاجی آقا نشان میدهد که سیاسی شدن فرهنگ (مانند دین) نتیجه شومی در پی دارد که هم سیاست را مختل و هم فرهنگ را پریشان میکند. نتیجه آنکه رهاورد سیاسی (جنبش مشروطه) نادیده شده است.
صادق هدایت، به باورم، نیک میداند که تعریف و تفسیر مکانیکی از فرهنگ آوردن، بیشتر به کار “هنر” میآید تا به درد فرهنگ. بی سبب نیست که او در “حاجی آقا” بویژه در سه قطره خون (داستان طلب آمرزش) با قلمی قلیایی به ستیز با عادات و سنن فرومایه برخاسته است:
“... رفتم دختر حسن ماست بند را که زشت و سیاه و آبله رو بود برای شوهرم خواستگاری کردم…سر تا پایش را ارزن میریختی پایین نمیآمد…یک ماه نگذشت که آبی زیر پوستش رفت، استخوان ترکانید…زد و آبستن شد…اگر چله زمستان آلبالو ویار میکرد، گدا علی از زیر سنگ هم شده بود برایش پیدا میکرد…[این] دختر ماست بند که وقتی وارد خانه ما شد یک لنگه کفشش نوحه میخواند و یکیش سینه میزد…خدایا توبه، برای اینکه دل خدیجه را بسوزانم…سنجاق زیر گلویم را کشیدم، رویم را برگردانیدم و سنجاق را تا بیخ در ملاج بچه فرو کردم...هر چه برایش دعا گرفتند و دوا و درمان کردند بی فایده بود. روز دوم عصر مرد.”
صادق میداند در چه زمانی فرهنگ رجالهها و لکاتهها بارور میشود؛ او میداند زیستن در این فضای منحط آنقدر دشوار و توانفرساست که وی ناچار با کوله باری از غم و رنج به پاریس میگریزد تا سرانجام در “پرلاشز” خاموش شود، نه آنکه به دیدار معبود شتابد.
به نظر میرسد صادق هدایت به مثابه یک روشنگر (intelligentsia و نه یک روشنفکر یا انتلکتوئل) بر این باور باشد که حافظه تاریخی این ملت چنان سرشار از “دین” شده که گذار آرام از دین به “فرهنگ” یا به عبارتی از سنت به سکولار، معطوف به احیای عنصر آگاهی تاریخی ست. با این حال، رسالت او به مثابه یک نویسنده، منتقد، پژوهشگر آن است که ذهن و قلم را معطوف به جریان نوپای ایرانشهری کند؛ او با نقب زدن به ساسان و اشکان، از دوران باستان مینویسد تا به زعم خویش این فرهنگ فربه و لبریز از “حافظه” تاریخی را به آستانه “آگاهی” تاریخی نزدیک کند. به بیانی دیگر، آثار صادق هدایت همانا میدان پیکار حافظه با آگاهی ست؛ ستیزی که او میداند پیروز آن کدام است؛ پیکاری که سرانجام به انتحار تراژیک او ختم میشود.
با هنر صادق و قلم او میتوان پرسشی پرسید یا احساسی را بیان کرد و با انتحار اوست که استعاره مرگ در ادبیات معاصر ایران کشف حجاب میشود. بااین حال، در نقد و آسیب شناسی فرهنگ دین محور ایران، ناآشنایی با آثار روشنگران اربعه (هدایت، نیچه، کامو و کافکا) یعنی به سوی تعریف بازاری از “فرهنگ” شتافتن که در آن صورت هرگز وارد یک “گفتمان” جدی نخواهیم شد، چه رسد آنکه بخواهیم با پُتک صادق، این فرهنگ پریشان سرزمین زنده یاد “مسکوب” را روزی مطلوب زنده نام “زرین کوب” کنیم.
پنداری صادق هدایت هنگامی که با مرگ هم آغوش میشود از هیبت سنگین و سترگ آن در حیرت است؛ به این سبب لحظه رویارویی نویسنده با مَلک مرگ را اصطلاحا سوبلیم (Sublime) نامیدم تا انتحار وی را برجسته سازم تا باز تاکید کنم مرگ صادق صرفا یک انتحار تقویمی (کرونیک) نیست. از این مرگهای تقویمی هزاران در روز رخ میدهند. بنابراین، مرگی سوبلیم و کایروتیک میشود که صادق باشد تا هدایت را با دو بال متقارن (کرونوس و کایروس) نه به عالم مثال و ملکوت که نویسنده اصولا چنین اعتقادی ندارد بلکه به ایران و دیدار پروین و پروانه رساند یا همنشین خیام شود که به آنها ارادت و عنایتی داشت.
چاره چیست جز اینکه برای فهم درست انتحار سوبلیمه و کایروتیک صادق هدایت علاوه بر “زنده به گور” باید به سراغ بوف کور او هم برویم؛ بوفی سورئال که در پاریس دانا و خردمند است اما آنگاه که با عبور از هند، بر بام ایران نگونبخت مینشیند ناگهان منحوس و منفور میشود!
اشاره پایانی اینکه پس از صد و پنجاه سال، حماسه “پرلاشز” چنان تراژیک است که این قلم میپرسد: هر آنکه در این گورستان خفته است بدون اینکه از کمون آگاه باشد، پس آیا بیهوده نمرده است حتی اگر صادق و “ساعد” ایران باشند؟
استکهلم، بهار ۲۰۲۴
نیچه و زرتشت: Political Irrationality from Nietzsche to Gröfaz (pouranblog.blogspot.com)
———————————-
پی نوشت:
الف- در ایران معاصر که بیگانه با علم فیلولوژی ست، دو ایرانی در سفر هندوستان (به یاری انجمن پارسیان زرتشتی) به سوی آن علم رفتند؛ یکی ابراهیم پور دواود همان ایرانشهری مشهور است که فیلولوژی پارسی خواند و آثاری جدی آفرید، دیگری هم صادق هدایت که با آشنایی اندک با زبان و فرهنگ باستان در برخی از آثارش توانست از این بضاعت کوچک فیلولوژیک به نیکی بهره برد.
حسین کاظم زاده، محمدعلی فروغی، احمد کسروی، سعید نفیسی، اقبال آشتیانی و سیدحسن تقی زاده (سناتور عصر پهلوی) از دیگر روشنگرانی (و نه روشنفکر) بودند که نگرش ایرانشهری داشتند تا در پیکار بین حافظه تاریخی (دین) با آگاهی تاریخی (فرهنگ) شاید بتوانند آگاهی جمعی را جانشین حافظه جمعی کنند.
ب- به بهانه انتحار هدایت اشاره به کایروس و کایروتیک داشتم که تا امروز نتوانستم معادل فارسی برای آنها بیابم. درباره واژه سوبلیم نیز که معطوف “هنر” گشته و میگویند میراث فیلسوف آلمانی “ایمانوئل کانت” است اما همچنان در ترجمه آن عاجزم. مگر نه اینکه در شوره زار زبان هیچ اندیشهای نمیروید؟ پس من چگونه با نقب به فرهنگ دیالوگی یونان باستان و یا فرهنگ سکولار آلمان میتوانم دو واژه سوبلیم و کایروتیک را به ایران بفرستم؟
ج- امروز با کرونوس (زمان تقویمی) همانقدر آشناییم که با کایروس ناآشناییم. به این سیاق، با روشنفکر و انتلکتوئل نیز همان اندازه دوست و آشناییم که با روشنگر (اینتلی گنسیا) ناآشنا و بیگانه ایم! بنابراین، ملالی نیست که در این آشفته بازار برخی میان مایه شاید هم کم مایه، شبانه نقبی به جنبش روشنفکری در دیار ولتر و روسو و مونتسکیو میزنند تا روزی روشنفکر یا انتلکتوئل تلقی شوند بجای آنکه “روشنگر” خوانده شوند.
در زمینه رویارویی “شرافت” شرقی با وجدان غربی، من اما شرافت شرقی (روسی، لهستانی، مجاری،…) را میپسندم که اقرار دارند در تاریخ مدرن آنها، برخلاف آلمان و فرانسه، یک جنبش روشنفکری رخ نداده که آنها هم “انتلکتوئل” یا روشنفکر در قامت دیدرو ولتر داشته باشند. به این سبب، شرف شرقی آنان حکم میکند که جنبش بیداری شرق را روشنگری یا اینتلی گنسیا بنامند تا حداقل این شرافت شرقی را در برابر آن “وجدان” غربی پاس دارند. در این زمینه، آیا الیت ایرانی در “برزخ” شرافت شرقی و وجدان غربی گرفتار نیست؟
ی- قصد داشتم بجای این هفتمین یادداشت به یاد “صادق هدایت” اما نامهای سرگشاده به او بنویسم که در آن ضمن ستایش از اراده او که “کلاه پهلوی” بر سر نگذاشت بپرسم پس چرا دکترین ایرانشهری رضا (این روزها گاهی خان خوانده میشود و گاهی هم شاه) که نخبگان ایرانی به زحمت در “ضمیر” او نشانده بودند تا در کنَف اقتدار وی در ایران پیاده شود را در آثارش به ریشخند و نیشخند گرفته است. مگر شتر سواری دولّا دولا هم میشود؟!
دوشنبه ۱۰ ارديبهشت ۱۴۰۳ -
Monday 29 April 2024
|
ايران امروز |
دوشنبه ۱۰ ارديبهشت ۱۴۰۳ -
Monday 29 April 2024
|
ايران امروز |
اعتراضات به حکم اعدام توماج صالحی؛ اسماعیلیون: انقلاب در ایران رخ خواهد داد ۶۰ دقیقه یکشنبه ۹ شهریور
دوشنبه ۱۰ ارديبهشت ۱۴۰۳ -
Monday 29 April 2024
|
ايران امروز |
دوشنبه ۱۰ ارديبهشت ۱۴۰۳ -
Monday 29 April 2024
|
ايران امروز |
مخالفت با رویارویی حکومت با زنان در مسئله “حجاب اجباری”
به نام خدا
نمایش رفتارهای اهانتآمیز نیروهایی که ماموریت نظم و آرامش ملت وظیفه و میثاق شان است، چنانتلخ و سنگین است که نه تنها زنان که جامعه ایران را به اعتراض واداشته است. حکومت در بیش از چهار دهه عمر خود با همه فشارها و سرکوبها، اینک شدت برخورد خود را با معترضان به تبعیضها و نابرابریهای اجتماعی و بویژه حجاب اجباری افزایش داده است و با فراموشی قربانی شدن مهساها در جنبش اخیر، هم چنان با خشونت و لجاجت، زیبایی این نوبهار را به صحنه رویارویی با زنان برای تعیین پوشش آنها تبدیل کرده است.
دیدن این صحنهها بیش از همه برای کسانی که آزادی انتخاب دین و شعائر آن را باور دارند، سخت تر و غیر قابل تحمل تر است. از این رو مسئولیت بیشتری برای اعتراض به این برخوردهای ناشایست با جامعه زنان احساس میکنند.
ما باور داریم که زنان ارزشمند ایران در دهههای اخیر با گذر از ناهمواریهای سخت و پر تبعیض در عرصههای سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی با همت، جسارت و تواناییهای خود ارزش آفرین بوده و توانستهاند سکوهای زیادی از موفقیت را بدست آورند.
باور داریم که ظرفیت جامعه زنان در ایران فراتر از قوانین در حرکت است و ظرف اگر تنگ باشد، به تغییر ساختار نیاز است.
باور داریم که زنان ثابت کردهاند برای طرح مطالبات وخواستههای خود و نیز نافرمانیهای مدنی تنها از مسیرهای صلح آمیز و خشونت پرهیز عبور میکنند.
باور داریم که رفتارهای هویت بخش و جسورانه زنان در مردان نیز بس اثرگذار بوده و با «عنصر احترام » به پشتیبانی از حرکتهای حق طلبانه مادران و خواهران و دختران خود برخاستهاند.
ما باور داریم که سیاستهای سرکوبگرانه با جامعه زنان و به بهانه حجاب اجباری هم از سر افکار مرتجعانه است و هم از سر به انحراف کشیدن افکار عمومی و سرپوش نهادن بر فساد افسار گسیخته و پیامدهای ناشی از ناتوانیهای اداره جامعه است.
ما باور داریم دین و خرد انسانی اجازه استفاده از اجبار به جای اختیار و آزادی انسان در امور فردی را نمیدهد و حکومت حق ورود و مداخله به حریم خصوصی شهروندان را ندارد. قوانین اجتماعی هم ضامن حقوق افراد جامعه است و اجازه این رفتار را نمیدهد.
ما باور داریم که جامعه زنان از خواستههای به حق خود نمیگذرد و اراده خود را برای تامین حقوق انسانی و اجتماعی خود بارها به نمایش گذاشته است.
ما امضا کنندگان زیر نیز وظیفه ملی و مذهبی خود میدانیم که در این مسیر با همه زنان ومردان آزاده ایرانی همراه و همصدا باشیم. روشنگری، همگرایی و تمرکز بر هدف مشترک پیش برنده خواهد بود.
مریم باقی، معصومه دهقان، زهرا ربانیاملشی، زهرا رحیمی، رقیه زارعپورحیدری، زهره سحابی، دره سحابی، پروانه سلحشوری، فیروزه صابر، طاهره طالقانی، ژاله فرامرزیان، مریم قدس، فاطمه کمالیسرایی، نورا کنعانی، الهه کولایی، حبیبه گلرخ، فاطمه گوارایی، زهرا مجردی، فخرالسادات محتشمیپور، سعیده منتظری.
تلگرام امتداد
دوشنبه ۱۰ ارديبهشت ۱۴۰۳ -
Monday 29 April 2024
|
ايران امروز |
دوشنبه ۱۰ ارديبهشت ۱۴۰۳ -
Monday 29 April 2024
|
ايران امروز |
دوشنبه ۱۰ ارديبهشت ۱۴۰۳ -
Monday 29 April 2024
|
ايران امروز |
رجب طیب اردوغان هفته پیش پس از ۱۲ سال به عراق رفت و با بغداد توافقنامه چارچوب همکاری راهبردی امضا کرد. دو هفته قبل هم محمد شیاع السودانی نخست وزیر عراق در بحبوحه تنش میان ایران و اسرائیل به آمریکا رفت و از آمادگی کشورش برای ورود به دوره جدیدی از روابط راهبردی با آمریکا سخن گفت و بر شراکت جامع و کامل با آن تاکید نمود. حدود یک سال قبل نیز السودانی توافقنامه شراکت راهبردی با فرانسه امضا کرد. همچنین در این چند سال اخیر توافقنامههای متنوع و متعددی میان عراق با عربستان، قطر، مصر، امارات، اردن و کشورهای دیگر منعقد شده و دیدارها و نشستهای فشردهای در سطوح مختلف میان مقامات عراقی و همتایان خود از این کشورها برگزار شده است.
این وضعیت نشان دو تحول مهم و راهبردی دارد؛ نخست در ماهیت سیاستورزی و جهتگیری سیاست در عراق و تحول دوم در تغییر نگاه سیاست منطقهای و بینالملل به عراق است. واقعیت این است که عراقِ پسا صدام پس از نزدیک به دو دهه جنگ و درگیریهای داخلی و جنگ قدرت معطوف به رقابتهای شدید قدرتهای منطقهای و بینالمللی امروز شاهد نسل جدیدی از سیاستمداران و تصمیمگیران است که تا حدودی متفاوت و “عراقی” با چاشنی هویتطلبی عربی میاندیشند. البته این روند از زمان حیدر العبادی شروع شد و با مصطفی الکاظمی تقویت و امروز هم السودانی در همان مسیر الکاظمی قدم بر میدارد و این راه را ادامه میدهد.
در سایه بهبود وضعیت امنیتی و شکلگیری نوعی ثبات امنیتی در سالهای اخیر و به تبع آن توانمندتر شدن دولت مرکزی، رهبران جدید عراق دو رویکرد را در پیش گرفتهاند: نخست تلاش برای ساماندهی وضعیت نابسامان اقتصادی در این کشور فساد زده و متعاقب آن طرحریزی برخی پروژههای كلان اقتصادی و دوم هم بازتعریف نقش و جایگاه عراق بر پایه دوری از منازعات و رقابتهای خارجی و تلاش برای فروکاست رقابتها و تسویه حسابهای خارجی در داخل عراق.
همین جهتگیری در واقع پیشرانی منطقهای و بینالمللی نیز از جانب آمریکا و متحدانش دارد و آن را در جهت کنترل و فروکاست نقش و نفوذ تهران در عراق مطلوب میپندارند؛ از این جهت که از نظر رقبا و طرفهای مقابل ایران، هر اندازه عراق به سمت “بیطرفی” در تنشها و منازعات منطقهای با طرفیت ایران حرکت کند، همین خود در جهت تقویت جایگاه عراق در منطقه و به تبع آن دور کردن تدریجی و آرام بغداد از تهران و تضعیف نفوذ آن در عراق بوده و در کنار آن نیز خروجی برنامه جامع و فشرده دولت عراق برای تقویت مناسبات اقتصادی با کشورهای منطقه و جهان و همچنین پیریزی و پیگیری طرحهای کلانی چون “توسعه فاو” یا “راه توسعه” میتواند مکمل الزامات و نتایج همان رویکرد سیاسی منطقهای بغداد باشد؛ به این علت که معمولا مناسبات اقتصادی با طرفها و رقبای ایران از عربستان و امارات گرفته تا آمریکا و ترکیه در سایه موانع و چالشهای تحریمی و فراتحریمی فراروی تهران، واجد فرصتها و ظرفیتهای بیشتری برای کمک به پیشبرد برنامه اقتصادی بغداد بوده و همین خود، وزن تاثیرگذاری آنها را بر سیاستهای داخلی و خارجی عراق در جهت فروکاست نقش ایران افزایش میدهد.
از این رو، میتوان گفت که شکل جدید سیاستورزی و جهتگیری دولت عراق به شکلی بیشتر منعکس کننده تلاقی منافع جبهه رقیب و مخالف ایران در ظهور عراق جدید با وجود برخی رقابتهای ژئوپلیتکی و اختلاف نظرهای منطقهای میان بازیگران این جبهه است و گویا تعارض منافع با تهران، منافع مشترک در مهار و و کاستن از نفوذ آن در عراق یک نوع ائتلاف نانوشته را میان آنها شکل داده است.
از این منظر، جا دارد به سفر اردوغان به عراق در قابی منطقهای و نه صرفا دو جانبه نیز نگریست؛ به این معنا که این سفر به نوعی برونداد آن نقطه تلاقی منافع بازیگران رقیب ایران هم بود و از این زاویه، میتوان ابرپروژه “راه توسعه” را مهمترین دستور کار منطقهای سفر اردوغان به عراق در کنار مسائل دو جانبهای چون آب و پکک پنداشت که در امضای یادداشت تفاهم چهارجانبه میان وزرای حمل و نقل ترکیه، عراق، قطر و امارات در حضور اردوغان و السودانی انعکاس یافت.
ابرپروژه “راه توسعه” یا جاده ابریشم عراق که به عبارتی دیگر یک ابرطرح برای ترکیه و در درجه بعدی حوزه عربی خلیج فارس نیز هست و منطقه را از طریق یک شبکه ریلی و زمینی به اروپا وصل میکند، میتواند اطلس ترانزیتی و کریدوری در منطقه را به زیان دیگر کریدورها دگرگون کند و در کنار آن الزامات و اثرات راهبردی نیز بر وضعیت ژئوپلیتیک و ژئواکونومیک و اقتصاد سیاسی منطقه در جهت تقویت پیوند میان مثلث ترکیه و عراق و شیخنشینهای خلیج فارس بر جای بگذارد.
البته بغداد در این مسیر با چالشها و موانع زیادی هم مواجه هست و در آینده هم بیشتر خواهد شد و باید دید به چه شکلی بر آنها چیره خواهد شد.
تلگرام نویسنده
دوشنبه ۱۰ ارديبهشت ۱۴۰۳ -
Monday 29 April 2024
|
ايران امروز |
علیرضا عسگری؛ از سردار رضا چیفتن تا مستر جان دوو
علیرضا عسگری، سرلشکر پاسدار بازنشسته، فرمانده سابق سپاه لبنان، فرمانده کل پیشین عملیات سپاه و معاون بازرسی وزارت دفاع در دولت خاتمی، جمعه ۱۸ آذر ۱۳۸۵ (۹ دسامبر ۲۰۰۶) در جریان سفری به ترکیه، ناپدید شد و در نزدیک به ۱۷ سال گذشته، اطلاعات ضدونقیض زیادی درباره او منتشر شده است.
خانوادهاش گفتهاند او برای تجارت زیتون عازم سوریه و ترکیه شده بود، اما برخی دوستانش گفتند او در ماموریت کاری بود. در شماری از رسانههای بینالمللی، از همان ابتدا به نقل از منابع اطلاعاتی غربی گفته شد علیرضا عسگری با سیا در تماس بوده و با اختیار خود به ایالات متحده رفته است. در مقابل، مقامات جمهوریاسلامی میگویند موساد یا سیا این سردار سپاهی را ربودهاند.
تحقیقات چند ماهه ایران اینترنشنال اکنون تصویری روشن از بریدن این سردار سپاهی از جمهوریاسلامی و فرارش و همچنین اطلاعات حساسی که او درباره ابعاد نظامی برنامه هستهای ایران در اختیار آمریکاییها قرار داد و نقش مهمی در جلوگیری از حمله آمریکا به ایران داشت، به دست میدهد.
ایران اینترنشنال به طور اختصاصی فاش میکند علیرضا عسگری سالهاست در چارچوب برنامه حفاظت از شهود و با هویتی تازه در آمریکا زندگی میکند. بر اساس همین اطلاعات، تایلند مکان محتملی است که سال ۱۳۸۴ سازمان سیا عسگری را در آنجا به خدمت گرفت. عسگری همچنین شخصی بود که محسن فخریزاده را به عنوان شخصیت محوری برنامه نظامی هستهای جمهوریاسلامی به آمریکا معرفی کرد.
ایران اینترنشنال برای انجام این تحقیقات، با یکی از آشنایان خانواده همسر علیرضا عسگری، سه تن از آشنایان و همکاران سابق او، یکی از فرماندههای پیشین سپاه، یک منبع دیپلماتیک اروپایی و سه منبع اطلاعاتی در آمریکا گفتگو کرده است. این منابع به شرط عدم افشای هویتشان با ایران اینترنشنال گفتگو کردند.
پرنـده از قفـس پرید
علیرضا عسگری، نیمه اول آذرماه ۱۳۸۵ از تهران به دمشق رفت و چند روز بعد، ۱۶ آذر ۸۵ (۷ دسامبر ۲۰۰۶) وارد استانبول شد و در هتل جیران استانبول ساکن شد. دو روز بعد، جمعه ۱۸ آذر (۹ دسامبر ۲۰۰۶)، موبایل او خاموش شد و از آن زمان به طور رسمی ناپدید شد. علیرضا عسگری، زمان ناپدید شدن دارای ۲ همسر، ۴ دختر و ۱ پسر بود.
در بیشتر منابع غربی، زمان ناپدید شدن عسگری به اشتباه ۱۸ بهمن ۸۵ (۷ فوریه ۲۰۰۷) ذکر شده است. این نزدیک به تاریخی است که ایران جریان ناپدیدشدن عسگری را به ترکیه اطلاع داد: «مقامات ايران ۵ دی ۱۳۸۵ ناپديد شدن اين مقام سابق نظامى خود را به اينترپل گزارش داده بودند، اما ۱۵ بهمن ۱۳۸۵ ما را از اين حادثه مطلع ساختند.»
۹ اسفند ۸۵ (۲۸ فوریه ۲۰۰۷)، هشتاد روز پس از ناپدید شدن علیرضا عسگری، نخستین بار روزنامه سعودی الوطن خبر ناپدید شدن او در ترکیه را منتشر کرد. ۵ روز بعدتر در ۱۳ اسفند سخنگوی وزارت امورخارجه ایران در کنفرانس مطبوعاتی، خبر ناپدیدشدن او را تائید کرد.
الشرق الاوسط در ۱۷ اسفند ۸۵ (۶ مارس ۲۰۰۷)، خبر داد علیرضا عسگری با اختیار خود به ایالات متحده رفته است. دو روز بعد، واشنگتن پست در گزارشی به نقل از یک مقام ارشد آمریکایی خبر داد عسگری مشتاقانه در حال همکاری با آژانسهای اطلاعاتی غربی است.
۲۱ اسفند ۸۵ (۱۱ مارس ۲۰۰۷)، ساندی تایمز گزارش داد علیرضا عسگری از سال ۱۳۸۱ (سال ۲۰۰۳) به خدمت سرویسهای خارجی درآمده بود. همین روزنامه یک هفته بعد در گزارشی دیگر از قول یک مقام آمریکایی خبر داد از عسگری در اروپا بازجویی شده است.
همان زمان، خبرهایی حاکی از انتقال عسگری به یکی از پادگانهای ناتو در فرانكفورت آلمان منتشر شد. ۲۳ اسفند ۸۵، فرانتس یوزف یونگ، وزیر دفاع وقت آلمان در پاسخ به پرسش از حضور علیرضا عسگری در آلمان، به جای انکار صریح، پاسخ داد: «درباره این مساله نمیتوانم چیزی بگویم.»
۵ اردیبهشت ۸۶ (۲۵ آپریل ۲۰۰۷)، چند تن از دوستان علیرضا عسگری و مقامات سابق جمهوریاسلامی هم در گفتگو با فایننشال تایمز، پناهندگی علیرضا عسگری را تائید کردند.
در همان زمان، شان مککورمک، سخنگوی وقت وزارت خارجه، در پاسخ به اینکه آیا حضور علیرضا عسگری را در ایالات متحده انکار میکند؟ پاسخ داد: «نمیتوانم چیزی به شما بگویم.»
۱۸ آذر ۸۶ (۹دسامبر ۲۰۰۷)، تایمز لندن در گزارشی خبر داد اطلاعات کسب شده از علیرضا عسگری به قدری محرمانه بوده که مستقیم به رئیس سازمان سیا ارسال میشد: «افرادی که معمولا باید این اطلاعات را دریافت کنند و لازم بود از آن مطلع شوند، کلا از دایره بیرون گذاشته شده بودند.»
در کتاب «جاسوس خوب: زندگی و مرگ رابرت ایمز» که سال ۲۰۱۴ منتشر شد به نقل از ۴۰ منبع اطلاعاتی گفته شده به علیرضا عسگری در ازای ارائه اطلاعات درباره برنامه هستهای ایران، پناهندگی آمریکا داده شد. کای برد نویسنده این کتاب میگوید یکی از مقامات دولت بوش درباره تصمیم بوش برای دادن پناهندگی به علیرضا عسگری در سال ۲۰۰۷ گفته است: «در سطح اطلاعات غیر طبقهبندی شده نمیتوانم در این باره توضیح بیشتری بدهم.»
اکنون و ۱۷ سال پس از آنچه به تعبیر واشینگتنپست، یک کودتای بزرگ برای دستگاه اطلاعاتی آمریکا بود، یک منبع دیپلماتیک اروپایی و سه منبع اطلاعاتی در آمریکا در گفتگو با ایران اینترنشنال تائید کردند علیرضا عسگری، همان زمان ناپدیدشدن «از سوی آمریکاییها و با خواست خودش ابتدا از ترکیه به یکی از پایگاههای آمریکا در آلمان برده شد و پس از مدتی کوتاه از آنجا به آمریکا منتقل شد و در چارچوب برنامه حفاظت از شهود با هویتی تازه در آن کشور زندگی میکند.»
یکی از این منابع اطلاعاتی ما میگوید انتقال او به آمریکا برای سالها بسیار محرمانه نگاه داشته شد: «دستکم تا زمان انتشار ارزیابی ملی اطلاعاتی در دسامبر ۲۰۰۷، جز چهرههای محدودی از مقامات بالا در سیا، کاخ سفید و پنتاگون و چند دستگاه اطلاعاتی آمریکا درگیر در این پرونده، کسی درباره این دستآورد بزرگ اطلاعاتی چیزی نمیدانست.»
او یک منبـع طلاسـت!
۲۱ آذر ۱۳۸۸ (۱۲ دسامبر ۲۰۰۹)، ساندی تلگراف نوشت علیرضا عسگری در چارچوب یک برنامه سازمان سیا که با هدف تضعیف برنامه هستهای ایران، دانشمندان و مقامات کلیدی درگیر در برنامه هستهای را به خروج از ایران و زندگی در آمریکا ترغیب میکند، به این کشور آمده است.
منابع اطلاعاتی ایران اینترنشنال در آمریکا تائید کردند که در چارچوب این برنامه، شماری از دانشمندان فعال در برنامه هستهای ایران، از کشور گریخته و به آمریکا آمدهاند: «این افراد همیشه به همکاری اطلاعاتی ترغیب میشوند اما بسیاری از آنان همکاری نمیکنند. با این وجود، صرف قطع همکاری آنان با ایران برای دستگاه اطلاعاتی غرب یک پیروزی است.»
اما مورد علیرضا عسگری برای غرب یک استثنا بود. او نه دانشمند بود و نه در زمان پناه بردن به غرب مقامی کلیدی در برنامه نظامی یا هستهای ایران بود، اما همانطور که یک مقام نظامی اسرائیل به تایمز لندن گفته بود: «او برای دستگاه اطلاعاتی غرب یک منبع طلا است.»
منبعی طلایی که در دستکم چهار مورد، اطلاعاتش به اقدامات فوری با نتایج بلندمدت ختم شد: رآکتور هستهای سوریه، عماد مغنیه، محسن فخریزاده و برنامه هستهای ایران.
رآکتـور هستهای سـوریـه
نیمهشب ۱۵ شهریور ۱۳۸۶ (۶ سپتامبر ۲۰۰۷) اسکادران ۶۹ نیروی هوایی ارتش اسرائیل، مجتمعی نظامی را در دیرالزور سوریه بمباران و منهدم کرد. ۷ ماه بعد آمریکا اعلام کرد که مجتمع بمبارانشده یک سایت هستهای با اهداف نظامی بود. چهار سال بعد هم آژانس بینالمللی انرژی اتمی تائید کرد، آنچه اسرائیل در سال ۲۰۰۷ نابود کرد یک رآکتور هستهای بود.
۲ فروردین ۸۸ (۲۲ مارس ۲۰۰۹)، هانس روئله، رئیس سابق ستاد برنامهریزی وزارت دفاع آلمان و فرمانده پیشین مقر ناتو در این کشور تائید کرد اطلاعاتی که علیرضا عسگری در مورد پروژه هستهای سوریه در دیرالزور داد منجر به شناسایی آن و حمله اسرائیل در سپتامبر ۲۰۰۷ به راکتور الکبار در این سایت هستهای و نابودی آن شد. بنا بر این گزارش، هیچ کس در جامعه اطلاعاتی آمریکا و اسرائیل تا آن زمان در مورد آن سایت هستهای چیزی نشنیده بودند: «مورد اخیر بسیار شرمآورتر بود زیرا دولت اسرائیل همیشه ادعا کرده بود چیزی در سوریه وجود ندارد که آنها ندانند.»
عماد مغنیه؛ مرد سایه را در دمشق هدف گرفتند
عماد مغنیه، معروف به حاج رضوان، عالیرتبهترین فرمانده نظامی حزبالله لبنان بود که ۲۳ بهمن ۱۳۸۶ (۱۲ فوریه ۲۰۰۸) در انفجار یک خودرو بمبگذاریشده در دمشق کشته شد. او به دست داشتن چندین مورد بمبگذاری، قتل، آدمربایی و هواپیماربایی در فاصله ۱۹۸۳ تا ۱۹۹۴ متهم بود و سالها زندگی مخفیانه داشت.
کای برد، در گفتگوی سال ۲۰۱۴ با نیویورک تایمز گفت گمان میکند علیرضا عسگری محل زندگی مخفی عماد مغنیه را به آمریکاییها داده باشد. انپیآر، رادیو ملی آمریکا هم در گزارشی به احتمال نقشداشتن عسگری در ترور مغنیه اشاره کرده است.
در گزارش تحقیقی واشنگتن پست درباره این ترور هم ضمن اشاره به همکاری سیا و موساد در کشتن او، تاکید شده محل اختفای او در دمشق، یک سال قبل از کشتهشدنش برای سیا مشخص شده بود.
رابرت بائر، از افسران مسئول وقت سیا در بیروت هم پس از پناهندگی عسگری در گزارشی تائید کرده بود عسگری اصلیترین رابط ایرانی در تماس با عماد مغنیه است.
یکی از منابعی اطلاعاتی که با ایران اینترنشنال گفتگو کرد بر این باور است که برخی نشانهها و شواهد حاکی از همکاری عسگری در لو دادن محل اختفای مغنیه است: «بر اساس گزارش واشینگتنپست سیا و موساد حداقل یک سال قبل از کشته شدن مغنیه، یعنی حدود ژانویه ۲۰۰۷ محل اختفای او را یافتهاند و این دقیقا زمانی است که عسگری مدت زمانی کوتاه پس از پناه بردن به سیا، در حال همکاری اطلاعاتی با آنهاست.»
یکی از همکاران سابق عسگری هم که با ایران اینترنشنال صحبت کرد تائید کرد او رابطه بسیار نزدیکی با مغنیه داشت: «در میان بچههایی که سابقه فرماندهی سپاه لبنان را داشتند، رضا به واسطه مدت زمان طولانی که آنجا بودند و نقشی که در سازماندهی حزبالله و تثبیت جایگاه مغنیه در آن داشت، نزدیکترین و صمیمانهترین رابطه دوستی را با مغنیه داشت.»
یکی دیگر از منابع اطلاعاتی طرف گفتگوی ایران اینترنشنال معتقد است، اصولا در نشستهای اطلاعاتی، هویت منابع افشا نمیشود: «گزارش واشینگتنپست، تصویری کامل از عملیات زدن مغنیه به دست میدهد و برای همین به نظرم این یک نشت اطلاعاتی عمدی است اما طبیعتا منابع آن گزارش، امنیت کسی را که برخی تحلیلگران امنیتی ارزشمندترین سرمایه اطلاعاتی در زمان خودش میخوانند، با اشاره به او به خطر نمیاندازند.»
ایران سلاح نمیسازد؛ شلیک نکنید!
۱۶ سازمان جامعه اطلاعاتی آمریکا هر سال از یک مساله مرتبط با امنیت ملی گزارشی طبقهبندی شده تهیه میکنند که با عنوان ارزیابی ملی اطلاعاتی (NIE) به رئیسجمهور آمریکا ارائه میشود. رئیسجمهور و مدیر اطلاعات ملی این اختیار را دارند که تمام یا بخشی از آن را از حالت طبقهبندی خارج کنند.
گزارش ارزیابی ملی اطلاعاتی سال ۲۰۰۷ درباره مقاصد و ظرفیتهای هستهای ایران بود. این ارزیابی، ماه نوامبر همان سال در ۱۴۷ صفحه نهایی شد و ماه دسامبر بخش قابلتوجهی از آن که تنها ۹ صفحه بود از طبقهبندی خارج شده و منتشر شد. در این ارزیابی گفته شده بود «آژانسهای اطلاعاتی با اطمینان بالا قضاوت میکنند که تهران در پائیز ۲۰۰۳ برنامه سلاحهای هستهای خود را متوقف کرده است ... و با اطمینان متوسط ارزیابی میکنند که تهران تا میانه ۲۰۰۷ برنامه سلاح هستهای خود را از سر نگرفته است و نمیدانیم آیا در حال حاضر قصد دارد سلاح هستهای بسازد یا نه.»
این ارزیابی قاطعانه در حالی بیان میشد که همین آژانسها در ارزیابی سال ۲۰۰۵ خود گفته بودند: «با اطمینان بالا ارزیابی میکنیم که ایران با وجود تعهدات بینالمللی و فشارهای بینالمللی، در حال حاضر مصمم به توسعه سلاحهای هستهای است، اما ارزیابی ما این نیست که ایران غیرقابل تغییر است.»
این ارزیابیها از این لحاظ میتوانند بسیار مهم باشند که برای توجیه حمله به عراق در سال ۲۰۰۳، جرج بوش و کاخ سفید به ارزیابی ملی اطلاعاتی سال ۲۰۰۲ همین آژانسها درباره برنامه سلاحهای کشتار جمعی عراق استناد کرده بودند.
در ارزیابی سال ۲۰۰۷ گفته شده تصمیم ایران برای متوقف کردن برنامه سلاحهای هستهای پاسخی بود به افزایش نظارت و فشار بینالمللی ناشی از افشای فعالیتهای هستهای قبلا اعلام نشدهی ایران. تحلیلگران اطلاعاتی معتقد بودند نتیجه مهمتر این ارزیابی این است که ابزار موثر برای تغییر موفقیتآمیز برنامههای هستهای ایران، فشار سیاسی و اقتصادی هدفمند است، نه اقدام نظامی و از طبقهبندی خارج کردن بخشهایی از آن هم نشان میداد دولت بوش قصد دارد همین ابزارهای غیرنظامی را دنبال کند.
برخی پا را از این هم فراتر گذاشتند و گفتند این ارزیابی جامعه اطلاعاتی یک ضربه پیشگیرانه علیه دولت بوش بود تا او را که به شکلی شتابزده قصد حمله به ایران را داشت، از برنامهاش منصرف کنند.
در کتابی هم که مرکز مطالعات اطلاعاتی سیا درباره نتایج و اهمیت ارزیابی اطلاعاتی ۲۰۰۷ منتشر کرده، گفته شده منتقدان این ارزیابی میگفتند قضاوت ارائهشده در آن، از جمله هرگونه استدلال برای اقدام نظامی علیه ایران را تضعیف میکند.
یکی از منابع اطلاعاتی که درباره این ارزیابی با او صحبت کردیم، تائید کرد که در سالهای ۲۰۰۶ و ۲۰۰۷، در محافل سیاسی واشینگتن، این تصور که آمریکا برنامهای برای حمله به ایران دارد، بسیار جدی گرفته میشد: «آن زمان، روزی نبود که از من درباره برنامه آمریکا برای حمله به ایران نپرسند، همه فکر میکردند برنامهای تهیه شده و این حمله قریبالوقوع است، اما ارزیابی سال ۲۰۰۷ که ابتدای دسامبر منتشر شد مثل آب سردی بود که بر آتش ریختند، عملا همه تصورات درباره احتمال حمله به ایران رنگ باخت و اگر برنامهای هم واقعا تهیه شده بود، عملا کنار گذاشته شد.»
علیرضا عسگری؛ منبع اطلاعاتی برنامه هستهای ایران
گاردین چند روز پس از انتشار ارزیابی ۲۰۰۷، در گزارشی نوشت منابع دیپلماتیک و امنیتی در واشنگتن گفتهاند این ارزیابی تازه نتیجه اطلاعات فیزیکی است که احتمالا از علیرضا عسگری، فراری ایرانی به دست آمده است.
نیویورک تایمز هم در گزارشی خبر داد که اطلاعات تازه از برنامه هستهای ناشی از شنود مکالمات دو مقام ایرانی بوده است. بر اساس گزارش وال استریت ژورنال، یکی از این دو مقام محسن فخریزاده بوده که در گفتگویی که سال ۲۰۰۶ انجام شده با لحنی انتقادی از اینکه بودجهی برنامه هستهای نظامی از سال ۲۰۰۳ قطع شده و یک پروژه مشخص هم تعطیل شده است صحبت میکند.
نیویورک تایمز در گزارشی دیگر خبر داد که علیرضا عسگری در گزارشهای خود به سیا، صحت این گفتگوها را تائید کرده است. منابع اسرائیلی هم در گفتگو با تایمز لندن تائید کردند علیرضا عسگری اطلاعات برنامه هستهای ایران را به دستگاه اطلاعاتی آمریکا داده است.
در گزارش تحلیلی هم که موسسه کنترل تسلیحات در سال ۲۰۱۰ منتشر کرده، به اینکه اطلاعات ارائه شده عسگری درباره برنامه هستهای تائیدی بر غیرنظامی آن بوده، اشاره شده است.
منابع اطلاعاتی که با ایران اینترنشنال گفتگو کردند هم بر این باور هستند مهمترین اطلاعات ارائه شده از سوی علیرضا عسگری به برنامه هستهای ایران ارتباط داشت که نتیجهای بسیار مهم هم به دنبال داشت: «پس از حمله آمریکا به عراق در سال ۲۰۰۳ و در حالیکه جرج بوش از ایران به نام یکی از کشورهای محور شرارت نام برده بود و جمهوریاسلامی متهم به تلاش برای ساخت بمب اتم بود، شاید تنها یک خبر میتوانست ایدههای حول حمله آمریکا به ایران را به حاشیه ببرد: توقف تلاش تهران برای ساخت بمب.»
یکی از این منابع اطلاعاتی میگوید این تغییر نظر ۱۸۰ درجهای درباره ماهیت برنامهای هستهای ایران، با توجه به اشاره به شواهد فیزیکی برای آن، احتمالا ناظر به نوارها، اسناد و اطلاعات اختصاصی از برنامه هستهای ایران بوده که علیرضا عسگری در اختیار سیا قرار داده است: «صدای ضبط شده فخریزاده مربوط به سال ۲۰۰۶ است. فخریزاده پس از آمدن نامش در اسناد لپتاپ، تحت حفاظت کامل بود و طبعا تماسها و ارتباطاتش هم با سطح بالایی از امنیت در جریان بود، در این شرایط به باور من، علیرضا عسگری به واسطه دوستی و دسترسیهایش کسی بود که میتوانسته عامدانه و با برنامه با فخریزاده گپ تلفنی یا حضوری بزند و این حرفها همانجا باید ضبط شده باشد.»
نام محسن فخریزاده، نخستینبار در اسنادی دیده شد که با نام اسناد لپتاپ شناخته میشود و گفته شده اواسط سال ۲۰۰۴ به دست دستگاههای اطلاعاتی غرب رسیده است. به درستی آن اسناد، تردیدهایی جدی وارد شد و شماری از کارشناسان اسرائیلی و آمریکایی آنها را ساختگی خواندند. بعدتر هم کارشناسان آژانس هستهای، ساختگی بودن شماری از عکسهای آن را تائید کردند. این اسناد با توجه به این تردیدها، دستکم در مورد فخریزاده منجر به اقدام خاصی نشد.
اما کمتر از ۳ سال بعدتر، آنگونه که منابع اطلاعاتی طرف گفتگوی ایران اینترنشنال گفتند علیرضا عسگری هویت او را برای آمریکاییها تائید کرد: «عسگری نام و اطلاعات او را به عنوان مدیر و مغز متفکر برنامه هستهای ایران، در اختیار آمریکاییها گذاشت.» موضوعی که نتیجه فوری آن، قرار گرفتن نام فخریزاه در تحریمهای سازمان ملل ذیل قطعنامه ۱۷۴۷ شورای امنیت در ۲۴ مارس ۲۰۰۷ بود.
ایران میپرسد: علیرضا عسگری کجاست؟
جمهوری اسلامی فارغ از تبلیغات رسمی، به این باور رسیده که علیرضا عسگری پناهنده شده و تلاش کرده او را بیابد. سه ماه پس از ناپدیدشدن علیرضا عسگری در ترکیه، رابرت لوینسون، مامور سابق افبیآی و پیمانکار سازمان سیا، در جزیره کیش ناپدید شد. همین فاصله زمانی، به این گمانه دامن زد که مقامات ایرانی لوینسون را برای انتقام از رفتن عسگری بازداشت کرده باشند.
به گزارش رویترز، سال ۲۰۱۵ در جریان مذاکرات ایران و آمریکا برای مبادله زندانیها، پس از درخواست آمریکا برای کسب اطلاعات از وضعیت لوینسون، تیم ایران به آنها گفته حاضر است اطلاعاتی از لوینسون ارائه دهد اگر آنها در عوض مکان زندگی علیرضا عسگری را به آنها اعلام کنند.
نیویورک تایمز هم گزارش داده ایران در جریان مذاکرات سال ۲۰۱۶ با آمریکا، دستکم دو بار گفته آماده است اطلاعاتی از لوینسون به طرف آمریکایی بدهد اگر آنها اطلاعاتی درباره محل زندگی علیرضا عسگری به ایران بدهند.
اما مقامات امنیتی و نظامی، رو به مخاطبان ایرانی همان خط انکار را ادامه میدهند. برای نمونه در آخرین اظهارنظر درباره عسگری، سرتیپ پاسدار علی فضلی، جانشین هماهنگکننده سپاه ۷ مهر ۱۴۰۲ در صحبتهایی به مناسبت سالگرد آغاز جنگ ایران و عراق، دوبار به علیرضا عسگری اشاره کرد، یک بار او را «مرحوم عسگری» خواند و یک بار دیگر در اشاره به او گفت: «حاج رضا عسگری که انشالله زنده باشد و به دامن اسلام بازگردد.»
او هنوز زنده و اینجاست
سه منبع اطلاعاتی در آمریکا و یک منبع دیپلماتیک در اروپا در گفتگو با ایران اینترنشنال تائید کردند علیرضا عسگری اکنون در آمریکاست و در یکی از ایالتهای این کشور پهناور با هویت تازهای زندگی میکند. این منابع همچنین تائید کردند که او در این ۱۷ سال چند بار ایالت محل زندگیاش را تغییر داده است.
جمهوری اسلامی در سالهای اخیر ضربههای امنیتی فراوانی متحمل شده که بسیاری از آنها به خیانت معتمدانش بازمیگردد. اما اگر ضربه امنیتی سال ۲۰۱۸ را که به خروج اسناد هستهای از ایران و لو رفتن ماموریت تروریستی اسدالله اسدی در خاک اروپا منجر شد مستثنی کنیم، فرار عسگری و پناهبردن او به آمریکا، بزرگترین خسارت امنیتی دهههای اخیر را برای جمهوری اسلامی بهدنبال داشت.
جمهوری اسلامی ثابت کرده که در انتقامگیری از چنین افرادی کم نمیگذارد. نمونه شاخص آن شهرام امیری، دانشمند اتمی پناهنده به آمریکا بود که با تهدید خانوادهاش به ایران بازگشت و اکنون زیر خروارها خاک خفته است. اما به نظر میرسد عسگری تاکنون آنقدر باهوش بوده که نگذارد دلبستگیهای خانوادگی برایش تبدیل به پاشنه آشیل شوند.
اما عسگری چگونه از یک عضو ساده کمیته انقلاب اسلامی شهرری به یکی از فرماندههای ارشد سپاه پاسداران تبدیل شد تا جایی که زمان بازنشستگی اجباری، با درجه سرلشکری بازنشسته شد؟
از شهر ری تا فرماندهی سرکوب در کُردستان
علیرضا عسگری ۲۰ دیماه ۱۳۳۹ در شهر ری متولد شد و همانجا بزرگ شد. یکی از کسانی که نیمه اول دهه شصت با عسگری در سپاه کُردستان کار کرده به ایران اینترنشنال گفت او سال ۱۳۵۶ پس از آشنایی با محمد فدایی به گروه «توحیدی بدر»، یکی از ۷ گروه تشکیلدهنده سازمان مجاهدین انقلاباسلامی پیوست که سال ۱۳۵۳ در شهرری تاسیس شد.
به گفته همین منبع، پس از پیروزی انقلاب ۵۷ عسگری ابتدا چند ماه عضو کمیته انقلاب شهرری بود و اردیبهشت ۵۸ پس از تاسیس سپاه پاسداران همراه محمد فدایی که الگوی او بود به سپاه پیوست: «عسگری خرداد ۵۸ همراه محمد فدایی عازم سیستان و بلوچستان شد، اما کمتر از دو ماه بعد و همزمان با فرمان جهاد خمینی علیه کُردستان، هر دو راهی کُردستان شدند و در کرمانشاه به محمد بروجردی پیوستند.»
به گفته منبعی که در کُردستان با عسگری کار کرده، او تا اواخر بهمن ۵۸ که محمد فدایی در درگیریهای اطراف کامیاران کشته شد، کنار او ماند و سپس زیر نظر محمود کاوه و ناصر کاظمی، از فرماندههای وقت سپاه در کُردستان قرار گرفت و تا اوائل سال ۱۳۶۰ در کردستان ماند: «رضا جثه درشتی داشت و برای همین بچهها به شوخی به او لقب چیفتن (تانک بریتانیایی) دادند و نام رضا چیفتن روی او ماند.»
آشنای علیرضا عسگری در سپاه به ایران اینترنشنال گفت او خرداد ۶۰ و در جریان ناآرامیها در تهران برای کمک به سرکوبها به تهران بازگشت و کمتر از یک سال بعد، اوائل سال ۱۳۶۱ دوباره به کُردستان بازگشت و ابتدا فرمانده اطلاعات قرارگاه سپاه مهاباد شد و سپس، در پائیز سال ۱۳۶۲ و با رفتن اسماعیل احمدیمقدم از سردشت به سنندج، فرماندهی سپاه سردشت به او سپرده شد.
در همین دوره سردشت، عسگری با زیبا احمدی که به عنوان خواهر زینب با سپاه همکاری میکرد آشنا شد. یکی از آشنایان خانواده زیبا به ایران اینترنشنال گفت: «او نام خانوادگیاش را عوض کرده، پدر او مرحوم حاجی وسو رحیم اقدم، سرایدار یکی از مدارس شهر بود و به خاطر بدنامی فامیلی شدن با فرمانده سپاه، به شدت مخالف ازدواج دخترش با عسگری بود اما در نهایت از سر ناچاری و زیر فشار و تهدید عسگری و اصرار دخترش به این ازدواج رضایت داد.»
به گفته منابع ایران اینترنشنال، علیرضا عسگری سال ۱۳۶۴ فرمانده سپاه مریوان شد و در پی آن از سال ۱۳۶۵ به فرماندهی سپاه ناحیه کُردستان منصوب شد و تا سال ۱۳۶۷ در همین سمت باقی ماند. اما یکی از مقاطع مهم زندگی سیاسی و نظامی علیرضا عسگری که توجه ویژه دستگاههای اطلاعاتی اسرائیل و غرب را هم به او جلب کرد، دوره حضور او در لبنان بود
اعزام به لبنان؛ سازماندهی حزبالله
به گفته آشنای خانواده همسر علیرضا عسگری، او استعداد بالایی در یادگیری زبان داشت. این استعداد و تجربه طولانیاش در جنگ نامنظم در کُردستان باعث شد پس از اتمام ماموریت در کُردستان در پائیز ۱۳۶۷، بلافاصله به عنوان فرمانده سپاه لبنان به آنجا اعزام شود.
علیرضا عسگری نخستین فرماندهی سپاه در لبنان شد که یک دوره کامل ۵ ساله در آن کشور ماند تا پائیز سال ۱۳۷۲ که اسماعیل احمدیمقدم برای یک دوره ۵ ساله دیگر، جای او را در لبنان گرفت.
علیرضا عسگری در دوره حساسی به لبنان رفت. درگیریها بین امل و حزبالله تازه شروع شده بود و با توجه به حمایت سوریه از امل، جمهوریاسلامی نگران بود که موجودیت حزبالله با واکنش سوریه به خطر بیفتد. عسگری نقش موثری در پایاندادن به این درگیریها داشت و از آن مهمتر، به تعبیر احمدیمقدم، این «حاج رضا عسگری» بود که با سازماندهی دوباره «حزبالله را به یک حزب کامل با تمام ارکان نظامی، اطلاعاتی، فرهنگی، سیاسی و ... تبدیل کرد.»
در دوره فرماندهی عسگری در لبنان، دستکم ۴ مورد گروگانگیری در آنجا رُخ داد. سه سرباز ایرلندی در پائیز ۶۷، یک شهروند بریتانیایی در خرداد ۶۸، دو شهروند سوئیسی در آبان ۶۸ و یک شهروند فرانسوی در شهریور ۷۰.
اما آنچنان که یکی از فرماندههای پیشین سپاه به ایران اینترنشنال گفت یکی از نتایج یا ضرورتهای تغییر ساختار حزبالله با هدایت عسگری، تلاش برای دخیلکردن این جریان در پروسه سیاسی لبنان بود و این جز با توقف کامل سیاست گروگانگیری حزبالله ممکن نمیشد. با همین هدف، در همین دوره فرماندهی عسگری به تدریج همه گروگانهای اسیر در دست حزبالله که زنده مانده بودند آزاد شدند و با آزادی آخرین گروگان اروپایی در تیر ۱۳۷۱ (ژوئن ۱۹۹۲) بحران گروگانگیری در لبنان پایان یافت.
همین فرمانده پیشین سپاه به ایران اینترنشنال گفت این در نهایت عسگری بود که «مقامات بالادستی را در تهران متقاعد کرد با توجه به بدنامی شدید جهاد اسلامی لبنان و از دست رفتن ضرورت وجودی آن، این سازمان را در سال ۱۹۹۲ منحل کرده و مغنیه را کاملا تحت تابعیت حزبالله و رهبری آن درآورد.»
رابرت بائر یکی از افسران مسئول وقت سیا در بیروت در کتاب خاطراتش تائید کرده عسگری در زمان فرماندهی سپاه در لبنان در آدمربایی غربیها مسئولیت داشت و به عنوان رابط اصلی عماد مغنیه و حسن نصرالله فعالیت میکرد. رضا گلپور، از دوستان علیرضا عسگری هم نوشته رابطه بسیار نزدیک او با حسن نصرالله و عماد مغنیه همچنان برای سالها ادامه داشته است.
شماری از رسانههای غربی از جمله واشینگتن پست، تایمز لندن، نیویورک تایمز، و حتی کای برد در کتاب تحقیقی ارزشمند جاسوس خوب، علیرضا عسگری را به اشتباه فرمانده سپاه لبنان در زمان انفجارهای سفارت آمریکا و مقر تفنگداران آمریکایی در بیروت در سال ۱۳۶۲ (۱۹۸۳) معرفی کردهاند.
مسئولیت نداشتن عسگری در انفجارهای بیروت
تحقیقات ایران اینترنشنال نشان میدهد این ادعا درست نیست و پیش از عسگری، در نیمه اول دهه هشتاد میلادی، دستکم ۶ نفر دیگر فرماندهی سپاه لبنان را به عهده داشتهاند.
نخستین فرمانده سپاه در لبنان و سوریه احمد متوسلیان بود که ۱۴ خرداد به ماموریت اعزام شد اما تنها چند هفته پس از رسیدن به لبنان در ۱۴ تیر ۱۳۶۱ ربوده شد و از آن روز مفقود شده است.
پس از ربوده شدن متوسلیان، منصور کوچکمحسنی چند ماه مسئول سپاه لبنان شد. احمد کنعانی مقدم فرمانده بعدی سپاه لبنان بود که تا تابستان ۱۳۶۲ آنجا ماند. در دوره مسئولیت او، در ۲۹ فروردین ۱۳۶۲، به سفارت آمریکا در بیروت حمله انتحاری شد و ۶۳ نفر از جمله ۱۷ آمریکایی کشته شدند.
از تابستان ۱۳۶۲ تا ابتدای پائیز ۱۳۶۳ مسئولیت سپاه لبنان به حسین دهقان سپرده شد. در همین دوره، در اول آبان ۱۳۶۲، در دو حمله پیاپی به مقرهای تفنگداران آمریکایی و فرانسوی در بیروت، ۲۹۹ تفنگدار کشته شدند.
پس از دهقان، از سال ۱۳۶۳ کسی به اسم حسین مصلح (مصلحنیا) برای یک سال مسئول سپاه لبنان شد و سپس سال ۱۳۶۴ محمدرضا نقدی برای یک سال جای او را گرفت. در همان سالها، از ۱۳۶۳ تا ۱۳۶۷، سید احمد آوایی قائم مقام فرماندهی سپاه در لبنان بود.
بازگشت عسگری به ایران؛ از وزارت دفاع تا زندان به اتهام فساد اخلاقی و مالی
اما چرا علیرضا عسگری با توجه به خدمات مهمش به جمهوریاسلامی، در ایران بازداشت شد؟
یکی از همکاران سابق علیرضا عسگری به ایران اینترنشنال گفت او پس از بازگشت از لبنان، ابتدا نزدیک به ۳ سال در سمت فرمانده کل عملیات سپاه خدمت کرد و سپس نزدیک به یک سال به فرماندهی سپاه تهران منصوب شد.
عسگری سال ۱۳۷۶ در دولت محمد خاتمی، معاون بازرسی وزارت دفاع شد و تا زمانی که در اواخر سال ۱۳۸۱ از سوی حفاظت اطلاعات وزارتخانه بازداشت شد، در همین سمت ماند. بازداشتی که ۱۸ ماه به طول انجامید.
کریم سجادپور، تحلیلگر مسائل ایران در موسسه کارنگی در گفتگویی با انپیآر (رادیو ملی آمریکا)، گفته عسگری با اتهامات اخلاقی و مالی بازداشت شد: «او زمانی که در زندان بود به طرز وحشیانهای شکنجه شد.»
چند تن از دوستان علیرضا عسگری و مقامات سابق جمهوریاسلامی هم در گفتگو با فایننشال تایمز تائید کردند عسگری پس از ۱۸ ماه زندان، ناامید و عصبانی بود و از نظر روانی آشفته شده بود.
یکی از آشنایان علیرضا عسگری هم به ایران اینترنشنال گفت همزمان با بازداشت او «در محافل سیاسی تهران این بحث مطرح بود که این فرمانده سپاه با اتهام فساد مالی و اخلاقی بازداشت شد و زیبا احمدی، همسر نخست او یکی از شاکیانش دربارهی فساد اخلاقی (ارتباط جنسی خارج از ازدواج) بود.»
یکی از فرماندههای پیشین سپاه هم در گفتگو با ایران اینترنشنال خشونت بازجویان در برخورد با عسگری را تائید کرد: «عسگری در جریان یکی از جلسات اولیه بازپرسی در گوش قاضی که از او سوال میکرده، سیلی زده و همین وضعیتش را دشوارتر کرد.» همین منبع همچنین تائید کرد که در جریان بازداشت ۱۸ ماهه «بازجویان حفاظت اطلاعات عسگری را بسیار آزار داده و شکنجه کردند.»
عسگری در نهایت با وساطت دوستان پرنفوذش از جمله اسماعیل احمدیمقدم، فرمانده وقت نیروی انتظامی کشور، که در دوره حضور در کُردستان با او کار کرده بود و دخالت ناطقنوری، بازرس وقت دفتر علی خامنهای از زندان آزاد شد.
آنچنان که زیبا احمدی، همسر اول علیرضا عسگری، گفته او در سال ۱۳۸۳ و پس از آزادی از زندان، در حالی که تنها ۴۴ سال داشت با درجه سرلشکری و پیش از موعد بازنشسته شد و پس از بازنشستگی وارد کار تجارت زیتون شد.
سفرهای خارجی از تایلند تا سوریه و ترکیه؛ استخدام جاسوس
بنا بر روایت رضا گلپور، اواخر آبان ماه سال ۱۳۸۵، کمتر از یک ماه پیش از ناپدید شدن علیرضا عسگری، او با این عنوان که برنامه سفر دارد از دیدار با مسئول وقت دفتر ریاست قوه قضائیه، که قرار بوده به دستور خامنهای از او دلجویی کند، سرباز زده است.
عسگری در پاسخ به نگرانی گلپور از سفر با پرونده باز، گفته این نخستین سفر خارجی او پس از آزادی نیست. زیبا احمدی هم گفته همسرش پیش از سفر آخر به سوریه و ترکیه، سفرهای دیگری به ترتیب به تایلند، لبنان و سوریه داشته است.
یکی از منابع اطلاعاتی در آمریکا به ایران اینترنشنال گفت ممکن است علیرضا عسگری در سفر تایلند، با ماموران سیا دیدار کرده باشد: «تایلند سالهاست از کشورهای مورد علاقه سرویسهای اطلاعاتی غربی برای جذب جاسوس از ایران و دیگر کشورهای خاورمیانه است. گفته شده ممکن است سیا عسگری را در جریان سفری در زمان معاونتش در وزارت دفاع، استخدام کرده باشد، اما به نظر من با توجه به اینکه او پس از بازجوییهای بیرحمانه در زمان بازداشتش به جمهوریاسلامی پشت کرد، عسگری احتمالا در همین سفر به تایلند با سیا تماس گرفته است.»
به گفته زیبا احمدی، همسرش در سفر آخر برای تجارت زیتون به سوریه و ترکیه رفته است. اما رضا گلپور مدعی است این سردار سپاه به او گفته علاوه بر تجارت زیتون، «برای خرید چیزهایی برای وزارت دفاع به سفر سوریه و ترکیه میرود.» قاسم سلطانآبادی از دوستان عسگری هم گفته سفر او به سوریه و ترکیه ماموریت بوده است.
اسماعیل احمدیمقدم، ۲۵ آذر ۹۱ در مراسم ششمین سالگرد مفقود شدن عسگری گفت این سردار سپاهی یک روز قبل از سفر به سوریه که پس از آن ناپدید شد، به دفتر او رفته است: «او گفت شاید دیگر همدیگر را نبینیم. من آمدهام اینجا تا حرفهایی را به شما بزنم که بعدا آن را پیگیری کنید.»
علیرضا عسگری میدانست که دیگر قرار نیست دوست قدیمیاش را ببیند. او میدانست که باقی زندگیاش را باید با یک هویت تازه در آمریکا بگذراند و آنچنان که در ادبیات سیاسی و حقوقی آمریکا رایج است او از این به بعد «مستر جان دوو» (نامی برای افراد با هویت ناشناس) میشد. به نظر میرسد پس از ۱۷ سال، اسماعیل احمدی مقدم هم فهمیده باشد عسگری برای خداحافظی آخر پیش او رفته بود.
دوشنبه ۱۰ ارديبهشت ۱۴۰۳ -
Monday 29 April 2024
|
ايران امروز |
دوشنبه ۱۰ ارديبهشت ۱۴۰۳ -
Monday 29 April 2024
|
ايران امروز |
دوشنبه ۱۰ ارديبهشت ۱۴۰۳ -
Monday 29 April 2024
|
ايران امروز |
دوشنبه ۱۰ ارديبهشت ۱۴۰۳ -
Monday 29 April 2024
|
ايران امروز |
دوشنبه ۱۰ ارديبهشت ۱۴۰۳ -
Monday 29 April 2024
|
ايران امروز |
واکنشها به صدور حکم اعدام برای توماج صالحی، رپِر معترض، روز شنبه هشتم اردیبهشت ادامه داشت و تجمعهای اعتراضی در شماری از کشورهای جهان برگزار شد.
از بامداد روز شنبه تجمعهای اعتراضی در چند شهر استرالیا، ژنو در سوئیس، پراگ، پایتخت جمهوری چک، شهرهای استکهلم و مالمو در سوئد، کپنهاگ پایتخت دانمارک و در کلن هامبورگ هانوفر و دوسلدورف آلمان در اعتراض به اقدام دادگاه انقلاب اصفهان در صدور حکم اعدام برای توماج صالحی برگزار شد.
گزارشها حاکی است که در کانادا در شهرهای مونترال و ونکوور نیز تظاهرات اعتراضی برگزار شد.
در آمریکا هم شهروندان در شهرهای واشینگتن، نیویورک و سانفرانسیسکو با حضور در تظاهرات، اعتراض خود را به صدور حکم اعدام برای این خواننده معترض بیان کردند.
امیر رئیسیان، وکیل توماج صالحی، روز چهارشنبه اعلام کرد که پس از نقض حکم حبس برای توماج صالحی در دیوان عالی جمهوری اسلامی، حکم او پس از بازگشت به دادگاه انقلاب اصفهان به جای تخفیف به اعدام تغییر یافت.
این اظهارات در سه روز گذشته موج گسترده جهانی از اعتراض به رای دادگاه انقلاب اصفهان را درپی داشته است.
امیر رئیسیان همچنین روز شنبه هشتم اردیبهشت در شبکه اجتماعی ایکس نوشت:«پس از صدور حکم اعدام توماج صالحی هیچ اتفاق جدیدی در پرونده نیفتاده و هنوز ما فرجامخواهی را ثبت نکردهایم. »
این وکیل دادگستری اضافه کرده است: «همه حرف ما این است که علیرغم اینکه [توماج صالحی] در زمره مشمولین عفو ۱۴۰۱ بوده است اما نه تنها عفو نشده بلکه [برای او] حکم اعدام صادر شده است.»
واکنش سیاسی و بینالمللی
واکنش مقامهای سیاسی و شخصیتهای سیاسی به صدور حکم اعدام برای توماج صالحی در روز شنبه نیز ادامه یافت.
جیک سالیوان، مشاور امنیت ملی کاخ سفید، هم در ادامه واکنش مقامات دولت آمریکا، حکم اعدام توماج صالحی را به شدت محکوم کرد.
مشاور امنیت ملی کاخ سفید در شبکه ایکس نوشت: « صدور حکم برای اعدام توماج صالحی، خواننده رپ ایرانی را به شدت محکوم میکنیم. صدای او پژواک بلند آرزوهای مردم ایران و همه کسانی است که توسط حکومت ساکت شدهاند».
جیک سالیوان اضافه کرد : «ما خواستار آزادی فوری او هستیم.»
در همین زمینه، میشل تیلور، سفیر آمریکا در شورای حقوق بشر سازمان ملل متحد، نیز صدور حکم اعدام برای این رپِر معترض ایران را محکوم کرده است.
خانم تیلور در شبکه اجتماعی ایکس نوشت: «حکومت ایران همچنان به استفاده ابزاری از مجازات اعدام به عنوان بخشی از سرکوب وحشیانه مخالفان٬ ادامه میدهد. ما قویا صدور حکم اعدام برای توماج صالحی، رپِر ایرانی را محکوم میکنیم.»
سفیر آمریکا نیز تصریح کرد که صدای توماج انعکاس صدای مردم ایران و همه کسانی است که به دست جمهوری اسلامی سرکوب شدهاند.
پیام فرح پهلوی
در همین زمینه، شهبانو فرح پهلوی نیز در پیامی خواستار تلاش سازمان ملل و جامعه بینالمللی برای رهایی توماج صالحی شده است.
فرح پهلوی در شبکه اجتماعی ایکس نوشت:« توماج صالحی خواننده محبوب ایرانی به گناه سرودن وخواندن درستایش آزادی و پشتیبانی از تلاش زنان ایرانی در دستیابی به آزادی محکوم به اعدام است.»
او اضافه کرد:«سازمان ملل متحد و تمام نهادهای حمایت از حقوق بشر در تمام کشورهای جهان باید در کنار هنرمندانی که طنین صدای آن ها در حمایت از آزادی بیان و هنر از سراسر جهان به گوش می رسد بایستند و ازهیچ تلاشی برای آزادی این هنرمند بزرگ ایرانی فروگذار نکنند.»
توماج صالحی در جریان اعتراضات گسترده سال ۱۴۰۱ که با مرگ مهسا ژینا امینی در بازداشت گشت ارشاد آغاز شد حضور فراوان داشت و از تمام معترضان و بازداشتیها و فعالان سیاسی حمایت میکرد.
او چند هفته پس از آغاز این اعتراضات بازداشت شد و پس از ماهها بازداشت به بیش از شش سال حبس محکوم شد، حکمی که قرار بود پس صدور رأی دیوان عالی کاهش یابد، اما به دست یک قاضی در اصفهان برخلاف روال معمول به اعدام افزایش یافت.
به گفته مصطفی نیلی، وکیل توماج صالحی، در مصاحبه با روزنامه اعتماد این قاضی ابتدا به توماج صالحی اتهام افساد فیالارض را نسبت داده و سپس بر اساس این اتهام انتسابی، او را مشمول عفو ندانسته است.
رادیو فردا
دوشنبه ۱۰ ارديبهشت ۱۴۰۳ -
Monday 29 April 2024
|
ايران امروز |
دوشنبه ۱۰ ارديبهشت ۱۴۰۳ -
Monday 29 April 2024
|
ايران امروز |
دوشنبه ۱۰ ارديبهشت ۱۴۰۳ -
Monday 29 April 2024
|
ايران امروز |
دوشنبه ۱۰ ارديبهشت ۱۴۰۳ -
Monday 29 April 2024
|
ايران امروز |
دوشنبه ۱۰ ارديبهشت ۱۴۰۳ -
Monday 29 April 2024
|
ايران امروز |
دوشنبه ۱۰ ارديبهشت ۱۴۰۳ -
Monday 29 April 2024
|
ايران امروز |
دوشنبه ۱۰ ارديبهشت ۱۴۰۳ -
Monday 29 April 2024
|
ايران امروز |
دوشنبه ۱۰ ارديبهشت ۱۴۰۳ -
Monday 29 April 2024
|
ايران امروز |
در تاریخ ٣۰ مارس ٢۰٢٣، مدیر برنامه پروژه ایران ١۴۰۰- سیدنی مارتین - مصاحبهای با بهنام فومشی درباره پروین اعتصامی انجام داد. پروژه یا برنامهی ایران ١۴۰۰ تلاشی برای بهتر شناساندن ایران است. در این مصاحبه دکتر فومشی ما را با چهرهای متفاوت از پروین اعتصامی آشنا میکند. برگردانِ فارسی متن این گفتوگو را که در تاریخ ١ آوریل ٢۰٢۴ در نشانی زیر منتشر شد با تغییراتی در پی میآید.
Parvin E’tesami’s Feminism and Legacy in Persian Poetry - Iran1400 Project
فواد روستائی
* سیدنی مارتین: برای شروع بحث ازپسزمینهی زندگی و محیطی که پروین اعتصامی در آن رشد و نموّ کردهاست بگویید.
بهنام فومشی: بهتر است نخست از یوسف اعتصامالملک آشتیانی، معروف به یوسف اعتصامی- پدر پروین- بگوییم. آثار پدر پروین اعتصامی به ویژه ترجمههای او پروین را با مسائل مربوط به حقوق زنان آشناکرد. اعتصامالملک بنیانگذار نشریهای به نام «بهار» بود که در آن ترجمههای خویش را از متونی به زبانهای ترکی، عربی و فرانسه منتشر میکرد. بخش اعظمی از این آثار با حقوق زنان در ارتباط بود. به عنوانمثال، در نخستین شمارهی این نشریه مطلبی زیر عنوان « عقیدهی ژول سیمون: اصلاحِ حقیقی» با این جمله به پایان میرسید: «پس اصلاحات اجتماعی یک قوم، مبدا سعادت یک ملت، منبع آبهای شیرین و گوارای زندگانی یک طایفه، امید وصول به کاروان تمدن عصر، منوط به اصلاح حال زنان و تربیت آنان است.» در دومین شمارهی این نشریه به مطلبی برمیخوریم که عنوان «اختراعاتِ زنان» را بر تارک خود دارد.
فعالیّتهای یوسف اعتصامالملک در عرصهی حقوق زنان به پیش از انتشار نشریّهی بهار برمیگردد. یکی از نویسندگان مصری به نام قاسم امین (١٩۰٨-١٨۶٣) در سال ١٨٩٩ به انتشار کتابی زیر عنوان «آزادی زنان / تحریر المرأة» دستزدهبود. ترجمهی فارسی این اثر به قلم اعتصامالملک یک سال پس از انتشار آن در مصر در ایران زیر عنوانِ «تربیت نسوان» منتشرشد. ترجمه و نشر این مطالب از آشنایی اعتصامالملک با تحوّلات منطقهای و جهانی روزگار او و نیز حساسیّتاش به حقوقِ زنان حکایت میکند. این ترجمه دستِکم پنج سال پیش از انقلابِ مشروطه (١٩١١-١٩۰٥) منتشرشدهاست. اعتصامالملک از نخستین کسانی است که در این زمینه اثری به فارسی منتشرکرد و کتاب او از نخستین کتابهایی بود که تماماً و منحصراً به این مسأله یعنی حقوق زنان اختصاصداشت. پروین به لطف آشنایی و دسترسی او به این مطالب با چنان مفاهیمی آشنا می شد. اندیشهها و افکاری که پروین در شعرهای خود مطرح میکند از نزدیکی و علاقمندی او به اندیشههای مطرح شده در «تربیت نسوان» خبر میدهد. اگر یوسف اعتصامالملک با آثار خود به پیشبرد حقوق زنان مدد میرساند، پروین از طریق اشعار خود به تحقّق این هدف کمک میکرد.
اکنون میتوانیم توجّه خود را به وضعیّت کشور و مردم در آن دوران، دوران زندگی پروین، متمرکز کنیم. پروین در نیمهی نخستِ سدهی بیستم میلادی زندگی میکرد. دورانی که چه در سطح جهانی و چه در سطحِ ملّی دورانی سرشار از رویداد یا به عبارت دیگر پرحادثه بود. پروین در دوران کوتاهِ زندگی خویش (٢٥اسفند١٢٨٥-١٥فروردین١٣٢۰) [١٩۴١-١٩۰٧] شاهد شماری از مهمترین رویدادهای تاریخ معاصر ایران بود که در آن میان میتوان به انقلاب مشروطه، تعطیل موقت مجلس یا دوران فترت و به توپ بستهشدنِ آن و بالاخره جنگ جهانی اوّل اشارهکرد. پس از انقلاب مشروطه، ایران دچار یک دورهی توأم با هرجومرج و ناامنی یا به گفتهی یرواند آبراهامیان، تاریخنگار ایرانی-آمریکائی، «دورهی فروپاشی» شد. در این دورهی پساانقلابی، ایران با دشواریهای مهمی چون شورش، قتل و ترور، تقسیم کشور به دو منطقهی نفوذِ انگلیس و روسیه، فقدان امنیّت و بالاخره قحطی رو به رو بود. افزون بر این پروین در دوران حیات شاهد کودتای سومِ اسفند ١٢٩٩ و مدرنیزاسیون و فرمانروائی استبدای رضاشاه بود. رویدادهائی که حسّاسیّت او را نسبت به وضعیّتِ اجتماعی-سیاسی سرزمین مادریاش برمیانگیخت.
* زیستن درچنین دورهای و به ویژه شخصیّتِ خاصِ پدر پروین بسیار شایان توجه و جذّاب است. پروین اعتصامی با چه افکار و اندیشههای دیگری آشنایی یافت که بر شعرش تأثیر گذاشت؟
تا آن جا که به رویدادها مربوط می شود من به انقلاب مشروطه، بهتوپ بستن مجلس، جنگ جهانی اوّل و وضعیّتِ ناپایدار کشور و ثبات و امنیّت نسبی پس از برآمدن رضاشاه اشارهکردم. در ارتباط با افکار و اندیشههای تأثیر گذار بر شعر پروین باید بر تحوِّلِ درخور توجّهی که در ارتباط با شیوههای برخورد با زنان و جایگاه آنان در جامعهی ایران پدیدآمد انگشتبگذارم. پروین نه تنها از راه خواندن بهویژه ترجمههای پدرش بل به برکتِ معاشرت با دوستان پدرنیز از این آراء و دگرگونیها تأثیر میپذیرفت. پروین حتّی در کودکی نیز ساعتها کنار پدرش مینشست و به گفتوگوهای اعتصامالملک با دوستانش گوش میسپرد. بدین سان، پروین نه تنها با مسألهی حقوقِ زنان بل میانْبُرِشِ این مسأله با دیگر مسائل اجتماعی، سیاسی و فرهنگی کشور نیز آشناشد. به عنوان مثال، در شعر «دو محضر»، گفتوگویی میان یک زنِ با شوهرش که قاضی است، ضمن اشاره به فساد در نظام قضائی برارزشِ غالباً نادیدهگرفتهشده کار زنان در خانه تاکید می کند و نقش این حرفه را از حرفهی قضاوت مهمتر میخواند. این شعر پروین، حاکی از آگاهی او از ارتباط درونی حقوق زنان با دیگر مسائل سیاسی و اجتماعی کشور است.
یکی دیگر از عوامل تأثیرگذار در آگاهی و وقوفِ پروین بر حقوق زنان مدرسهی دخترانهی آمریکائی بود که در سال ١٨۴٧ توسّطِ مبلغان مذهبی امریکایی تأسیس شد. پروین در سال ١٩٢٢ وارد این مدرسه شد و پس از فارغالتحصیلشدن در همان مدرسه به تدریسپرداخت. تحصیل و تدریس در این مدرسه موجب آشنایی پروین با ادبیّات غرب و اندیشههای نو شد. افزون بر این، این مدرسه از طریق «انجمن فارغالتحصیلان مدرسهی آمریکایی تهران» به مدت ١٢سال نشریهای به نام «عالمِ نسوان» را منتشر میکرد. یکی از نخستین نشریاتی که در ایرانِ آن دوران اختصاصاً به مسائل زنان میپرداخت. مطالبی در مورد پیشرفتهای زنان اعّم از کشورهای غربی یا اسلامی، تشویق خوانندگان نشریه به تحقّقِ تغییر و تحوّل و بهبودِ وضعیّتِ زنان کشور از جمله مطالب این نشریهبود. در آن دوران، «عالمِ نسوان» که در مقایسه با دیگر نشریّاتی که به مسائلِ زنان میپرداختند عمری طولانیتر از بقیّه داشت در دوران ١٢ سالهی حیات خویش ضمنِ انتشار مطالبی در مورد مشارکت زنان در فعالیّتهای سیاسی از ازدواجهایِ در سنین پایینِ زنان و تحمیلِ حجاب به آنان انتقادمیکرد. نویسندگان مطالب این نشریه فارغالتحصیلان این مدرسه بودند و محتوایِ نشریّه حاکی از آن است که درونمایههای مقالات و گزارشهای نشریه در مدرسه نیز مطرح و به بجث گذاشتهمیشدهاست.
«عالم نسوان» با بیش از ۴۰ نمایندگی فروش در سرتاسر کشور، نقشی بنیادین در تعلیم و تربیت خوانندگان خود و بهویژه دانشآموزان و از جمله پروین ایفا میکرد. در چنین پسزمینهای بود که پروین در مراسم فارغالتحصیلی خویش به ایراد یک سخنرانی زیرِ عنوانِ «زنان و تاریخ» پرداخت ویکی از سرودههای خود تحتِ عنوان «نهالِ آرزو» را خواند. سخنرانی پروین بر تفاوت وضعیّت و شرایط زنان در شرق و غرب تأکیدمیکرد و شعر او بر اهمیّت تعلیم و تربیت زنان انگشتمیگذاشت. متن سخنرانی و شعر «نهالِ آرزو» هر دو در «عالم نسوان» هم منتشرشدند. نکتهی شایان توجّه این است که شعر «نهال آرزو» چنان جنجال برانگیزبود و پدرسالاریِ چیره بر جامعه را چنان به چالش میکشید که یوسف اعتصامالملک از گنجاندن آن در نخستین چاپ دیوان پروین خودداریکرد تا مایهی تحریک و خشم و خروش مردان اعّم از آخوند و غیرآخوند نشود.
* ممکن است برای شنوندگان ما در موردِ آخوند توضیحی بدهید؟
منظور از آخوند دانشجویان یا طلّابِ علوم دینی مسلماناناند. خودداری پدر پروین از گنجاندن این شعر در دیوان اشعار او نشان میدهد که در آن زمان پدرسالاری چنان بر جامعهی ایران چیرهبود که مخالفت با این شعر صرفاً از جانبِ آخوندها نبود و انتشار آن موجب نارضایی عموم مردان اعّم از مسلمان و غیرمسلمان میشد. به همین دلیل است که پدرِ پروین تصمیم گرفت این شعر را در دیوان اشعار او جایندهد.
* بسیار جالب و جذّاب. سپاسگزارم از شما. در برنامهی «ایران ١۴۰۰»، ما بیشتر به تصویری بزرگتر در خلال این سده میاندیشیم. با درنطرداشت این نکته، چه شاعران مهم دیگری پیش از دوران پروین اعتصامی وجودداشتند و فضای حاکم بر زنان شاعر بهطور کلّی چگونه فصا یا محیطی بود؟ شما در یکی از مقالههای خود بهویژه از ژاله عالمتاج قاتممقامی، زندخت شیرازی و طاهره نامبردهاید.
درست است. این سه شاعری که شما نامبردید کمو بیش از معاصران پروین هستند. این شاعران سختی بسیار کشیدند امّا نکتهای که من باید بر آن تاکید کنم این است که این زنان شاعر را کسی جدّی نمیگرفت. و وقتی من از این جدّیگرفتهنشدن سخن میگویم منظورم جدّیگرفتهنشدن از سوی هیچ کس است. از اینرو، جدّیگرفته نشدن و نادیدهگرفتهشدن شعر این زنان تنها به خاطر جنسیّتشان نبود بلکه حاصل ارزشهای مردسالار حاکم بر تمامی شئون جامعهبود.بهرغم این فضا، این زنان شاعر هرچند مخاطبانی محدود داشتند به زبان شعر اندیشهها و اعتقاداتشان را بیان کرده و مردسالاری مسلّط بر جامعه را آماج انتقادهای خود قراردادهاند.
* فکر میکنید پروین اعتضامی از این زنان شاعر به عنوان منبعِ الهامی در سرودن شعر بهرهمند میشد؟ ایا پیوندی میان شعر این زنان و پروین میبینید؟
راست این است که من در مورد پیوندهای شعر پروین اعتصامی با شاعرانی که پیش از او پای به پهنهی شاعری گذاشتهاند پژوهش نکردهام امّا باید تأکید کنم که پروین از کمّوکیفِ میرات شعر فارسی به خوبی آگاهبود. از اینرو، گرچه من در مورد تأثیرپذیری پروین از طاهره قرةالعین سند و شاهدی ندارم میتوانم با قاطعیّت بگویم که پروین با شعر سنّتی فارسی به خوبی آشنا بوده و شعرِ دیگر شاعران زن در تاریخ شعر فارسی از جمله طاهره را میشناختهاست.
* شما با توجّه به شکل، محتوا و شیوهی سُرایش پروین به چنین نتیجهای میرسید؟
آری. دقیقاً. برپایهی شیوهی زبانی یا بر اساس زبانِ شعری پروین میتوان نتیجهگرفت که با میراث شعری آنان آشنا بوده و این میراث را میشناختهاست.
* جالب است. سپاسگزارم. بدین ترتیب به این نکته بپردازیم که شعر پروین اعتصامی چگونه معیارها و موازینِ سنّتی مردسالارانه و جنسیّتزده را به چالش میکشید؟
در میان انبوهِ اشعار پروین من مایلم بر روی یکی از شعرهای او متمرکزشوم که زیر عنوان «بازایستادهایم» سرودهشدهاست.
«بازایستادهایم»
زان دم که پا به شارع هستی نهادهایم
گامی دو راه رفته و گامی سِتادهایم
بنیان آفرینش ما مرد و زن یکی است
در شاهراه علم چرا ما پیادهایم؟
از حقِ مردمی، ز چه رو دست ما تهی است؟
فرزند آدمیم، نه ابلیس زادهایم!
ما را خدا مگر نه سر و عقل و هوش داد
در پشت سر فتاده چرا چون وَسادهایم؟
در زیر پای خویش شدستیم پایمال
با دست خود حقوق خود از دست دادهایم
گر بیهُشان ز باده خرابند، ما ز جهل
ما بیهشانِ بی خبر از جام و بادهایم
سیلی چرا خوریم؟ نه ناچیز پیشهایم
منّت چرا کشیم؟ نه مسکین جرادهایم
تا گوش داده، طعنهی پیکان شنیدهایم
تا بال و پر گشوده به دام اوفتادهایم
گنگیم زان سبب که همی بر دهان ما
مشتی رسیده تا به سخن لب گشادهایم
چون شمع، وقت گریه عبث خنده کردهایم
از سوختن گداخته باز ایستادهایم
هر طایرِ ضعیف شود شاهبازمان
از بس که چون کبوتر و گنجشک سادهایم
در این شعر، پروین مفهومِ مدرن کلمهی «حق» را به معنای امروزی و حقوقبشری آن وارد شعر میکند. مفهوم و برداشتی که با مفهومِ سنّتی واژهی حق به معنای راستین و در بافتار مذهبی آن به معنای «حق» یا «حقیقتِ غائی» یابه دیگرسخن «خدا» در تضّادِ کاملاست. بدین ترتیب شما شاهد بازتاباندنِ گونهای جنبش سکولار یا گیتیانهی مدرن در جامعهی ایران در این شعر پروین هستید. اینچنین است که یک واژهی دیرینهسالِ زبان فارسی دچار دگردیسی شده و از یک واژهی برخوردار از صِبغه و بار مذهبی به واژهای با بارِ دنیوی و غیردینی تغییرِ شکل میدهد. افزون بر این، این شعر به تساوی و برابری حقوق زنان و مردان نیز میپردازد. پروین ضمن اعتراف به نابرابری وحشتناک حقوق زن و مرد در جامعهی ایران در عینِ حال از نقش خودِ زنان در وضعیّتِ فلاکتبار آنان غافلنیست و مسئولیّتِ دستکم بخشی از این وضعیّت را به گردن زنان میاندازد. این کار پروین به زنان میآموزد که نقشی فعّالتر در راستای بهبود وضعیّتِ خود ایفاکنند و تنها به قربانی تلّقیکردن خویش بسندهنکنند.
به باور من زمانی که ما در مورد فمینیسم پروین اعتصامی سخن میگوییم باید این نکتهی مهم را در مدِّ نظر داشتهباشیم. مطرحکردن تساوی حقوق زن و مرد و به چالش کشیدنِ نظامِ مردسالارِ جامعه از دیگر نکات مطرح در این شعر است. در واقع میتوان گفت پروین یکی از نخستین شاعران ایرانی است که حقوقِ بشر را به قلمروِ شعر کشاندهاست. این کار نه تنها از منظرِ فمینیسم بل در مقیاسی کلّیتر از دیدگاه حقوقِ بشری نیز حائز اهمیّت است. از دیگرسو باید توجّهداشت که پروین با این کار مفاهیمی مدرن را وارد شعرفارسی میکند.
* واکنشِ و برخورد زنان آن زمان با چنین شعری چگونه بود؟
میتوان گفت این شعر با برخورد خوبی از سوی مخاطبانِ زن رو به رو شدهاست چرا که نشریهی «عالمِ نسوان»آن را چاپکردهبود. شایانِ توجّه است که خوانندگان این نشریه را بخش روشناندیش جامعهی آن روز ایران که به این مسائل اهمیّت میداد تشکیل میدادند. این خوانندگان خواستار تغییر وضعیّتِ زنان و بهبود آن بودند و این امر را نیز پذیرفتهبودند که خود در بهوجودآمدن این وضعِ اسفبار برای زنان نقشی داشتهاند. بدین ترتیب، انتقاد از پدرسالاری در میان خوانندگان «عالمِ نسوان» امری پذیرفتنیبود و آنان را در کمک به بهبود وضعِ زنان با ایفای نقشی فعّالتر یاریمیداد.
* پروین از چه درونمایهها و چه نمادهای دیگری برای انتقال اندیشههای فمینیستی استفادهمیکند؟
پرسشِ بسیار خوبیاست. درونمایهها و نمادهای مورد نظر شما در شعر پروین پرشمارند امّا من پیش از هرچیز میلدارم به بهکارگیری یک واژه در شعر او اشارهکنم که روشنگرِ کوششی پیوسته برای بزرگداشت و ستایش تلاشِ زنان در زندگیاست و آن واژهی «دوک» است. دوک یا دوک نخریسی در ادبیات فارسی نمادِ ابزاری زنانهاست که میتوان ردِّ پای آن را در شعر شاعران ایرانی از جمله فردوسی، مولانا، سنائی، نظامی و وحشی بافقی سراغگرفت. در شعر فارسی از این واژه –که ابزاری زنانه بوده- بهنحوی تحقیرآمیز برای تخفیف و خوار شمردنِ مردان استفادهشدهاست چرا که ابزاری در دستِ بهاصطلاح «جنسِ ضعیف» بودهاست. به عبارت دیگر در شعر این شاعران «تیر و کمان» و «خنجر» شایستهی مردان واقعی و دوک درخورِ مردان بزدل و ضعیفاست. همانگونه که ملاحظهمیکنید قلّههای شعر فارسی نیز بهنحوی به جاافتادن چنین اندیشههایی در شعر فارسی یاری رساندهاند. برخلاف این شاعران، پروین در شعرهای خود که مستقیم یا غیرمستقیم به زنان و مسائل آنان مربوط میشود «دوک» را به نمادِ سربلندی و غرور زنانه بدلمیکند. بهمثل، در شعر «جولای خدا» از «دوکِ همّت» میسُراید. در شعر دیگری با عنوانِ «گنجِ عفّت» سخن از «دوکِ هنر» درمیان است. پروین با استفاده از تعبیرِ «دوکِ خِرَد» در شعر «فرشتهی اُنس» نه تنها به بزرگداشت و ارتقاءِ مقام «دوک» دستمیزند بل در عین حال کوشش میکند دوگانه انحصارِ عقل و خرد به مردان و عاطفه و احساس به زنان را نیز به چالشکشد و تصویری جامعتر از زنان را بهعنوان انسانهایی که در آن واحد از دو ساحت عقل و احساس برخوردارند بهدست دهد. البته باید یادآورشد که این دوگانهی انحصار عقل به مردان و احساس به زنان مختص فرهنگ ایرانی نیست و در طول تاریخ و در سرتاسر گیتی مشاهده می شود. امّا پروین در شعر «فرشتهی اُنس» عقل و خرد را به کنار ننهاده و با استفاده از تعبیر «دوکِ خرد» واژهی دوک را از معنای نمادین دیگری برخوردارمیکند.
هر آن گروهه که پیچیده شد به دوک خِرَد
به کارخانهی همت، حریر گشت و کتان
* از نظر سبک، درونمایهها و موضوعهای مطرحشده در شعر زنان ایرانی در سدهی بیستم چه تفاوتی میان شعر پروین و دیگر زنان شاعرِ وجود دارد؟
پرسش خوبی است چرا که از این نظر پروین در چند سطح با دیگران متفاوت است. او در شعر خود از شکلها وزبان شعر سنّتی فارسی استفادهمیکند. شکلهای شعری و زبانی که برگرفته از میراث عظیمِ شعر گذشتهی ماست. افزون بر این در شعر او بهکرّات به أقلام و وسایل خانگی برمیخوریم. پروین در اوائلِ سدهی بیستم میلادی، در دورهای شعر میسرود که شعرِ مدرن یا شعر نو فارسی به برکتِ کوششهای چند نسل از ایرانیان سر برکرده و پای به پهنهی هستی میگذاشت. در آن دوران شاعران ایرانی سرگرم تجربه و آزمون و خطا با شکلهای شعری بودند. این شاعران با به فراموشیسپردنِ شکلهای شعری هزارساله چون غزل، قصیده و دیگر اشکال شعر گذشته در تلاش برای آفرینش چیزی متفاوت بودند. علی سفندیاری، متخّلِص به نیمابوشیج موفق به ابداع شعری شد که شعر نو نامگرفت. توسّلِ پروین به شکل و شیوهی سنّتی و قدیمی شعر فارسی یکی از عواملی است که او را از تمامی همگنان و همروزگارانِ نوگرا و مدرنِ او متمایز میکند.
* شعر پروین بر شاعرانی که پس از او پای در عرصهی شعر گذاشتهاند تأثیر یا تأثیرهایی برجای گذاشتهاست؟
تا آنجا که من میتوانم بگویم تأثیر پروین بر شاعران پس از او چندان گستره نبودهاست چرا شاعران بعد از پروین در پی آفرینش اندیشه و شکلِی نو در شعر فارسی بودهاند و این نوگرایی در کانون کوششهای آنان قرارداشتهاست. با وجود این تا آنجا که به فکر واندیشه مربوط میشود قطعاً چنین تأثیری وجوداشتهاست. پروین بر شاعران پس از خود اعّم از زن و مرد تأثیرگذاشت چرا که اندیشهها و افکاری نو را در شعرش مطرحکرد که بعدها شاعران و نویسندگانِ دیگری نیز به آنها پرداختند.
* چرا بر این باورید که پرداختن پروین به مسائل مرتبط با حقوق زنان در مقایسه با دیگر درونمایههای شعر او به مراتب کمتر مورد توجّه و اعتنا بودهاست؟
پرسشی بسیار جالب است. شوربختانه، استفاده از شکلها و زبانِ سنّتی و دیرینهسال شعر فارسی و حضور اشیاء و وسایل خانگی در شعر او که بهنوعی رنگ و بوی کهنگی دارد نوآوریهایش را چه در زبان و چه در محتوا تحتالشعاع قرارداده و نادیدهگذاشتهاست. خوانندگان شعر امروز فارسی به ویژه شعر زنان بیشتر درگیر شعرِ جنجالبرانگیزِ فروغ فرّخزاد بودهاند که چه در شکل و چه در محتوا شعری شدیداً شورشی و عصیانگر است. افزون بر این، فروغ در ارتباط با شکل نیز از هر دو صورت یا شکل شعر کلاسیک و فرمهای شعر نو یا نیمائی استفادهکردهاست. محتوای شعر فروغ فرخزاد نیز ان چنان شورشی بود که در تاریخ شعر فارسی بیپیشینهاست. بدینسان، خوانندگانی که به این گونه شعر علاقمندند توجّه و حسّاسیّت کافی به دستاوردهای شعر پروین، شاعری فروتن که در سرایش شعر همان فرمهای شعر سنّتی را به کارمیگیرد نشان نمیدهند. این نکته را نیز نباید از نظر دور داشت که زبان و فرمهایی که پروین در شعر خود به کارمیگیرد خواهینخواهی یادآور پدرسالاری حاکم بر شعر فارسی است. خصلتی که درگیرشدن و ارتباط برقرارکردن با شعر او را مستلزم حساسیّت و توجّه بهمراتب بیشترِی از سوی خواننده میکند.
* به عنوان آخرین پرسش مایلم از شما بپرسم امروز با توجّه به وضعیّتِ کنونی حقوق زنان در ایران اولاًچگونه میتوانیم از شعر پروین اعتصامی درتلاش برای احقاق حقوقِ زنان بهرهمندشویم، ثانیاً شعر و هنرهای دیگر در جنبشهای اعتراضی زنان ایران چه نقش و چه اهمیّتی دارند؟
سپاسگزارم از مطرحکردن این پرسش. پیش از هرچیز بابد بگویم شعر با تاروپود فرهنگ ایرانی درهم آمیختهاست. شما میتوانید رؤیاها، آرمانها و آرزوهای ملّتِ ایران را در شعر فارسی دنبالکنید. شعر پروین بهویژه یادآور این نکته به ماست که نسل جوانی که به پشتیبانی از جنبش زن، زندگی آزادی برخاست دیگر تنها نیست و هیچگاه تنها نخواهد ماند. این نسل شجاع بر شانهی غولهایی ایستادهاست که پروین یکی از آناناست. زنان ایرانی میتوانند سیمای خود را در آینهی شعر او ببینند و ردِّ پای سه کلیدواژهی زن، زندگی، ازادی را در آن پیگیرند.
بار دیگر میل دارم به شعر «بازایستادهایم» برگردم و در اجزای آن تأمّل کنم. از همان آغاز و با عنوان شعر معاصربودن آن را مشاهدهمیکنیم. عنوان شعر مبیّنِ کوشش بیگسست ومبارزهی زنان برای ساختنِ جامعهای برخوردار از برابری است.
به این بیت از شعر توجهکنید:
از حقِّ مردمی، زچه رو دست ما تهیاست؟
فرزند آدمیم، نه ابلیسزادهایم!
میبینید از خالی بودن دست زنان از حقِّ مردمی یا به دیگر سخن از حقوق بشر سخنمیگوید. از منظر محتوا اگر بنگریم شعر معاصرِ ماست و میتواند همین امروز نوشتهشدهباشد. تا این حدّ معاصربودن پروین و شعر او، ایرانیان امروز را در تلاش به سوی تحقّقِ اهداف خویش یاریمیدهد. اگر کلِّ شعر پروین را در نظربگیرید، نه تنها شعر «باز ایستادهایم» بلکه شعرهای پرشماردیگری نیزکه من نام نبردهام دارای همین خاصیّتِ آینگی هستند. زنانِ ایرانی آنگاه که با شعر پروین رو به رو میشوند در می یابند که «این کسی که با مرد برابر نیست! این مائیم. این کسی که از “حق مردمی” بی بهره است این مائیم.» از این رو من فکر میکنم پروین و شعر او در وضعیّتِ کنونی ایران از اهمیّت فراوان برخورداراست. البته شعردر همه جا اهمیّتدارد امّا در جامعهی ایران نه نتها در میان نخبگان و تحصیلکردگان بل در میان مردم عادی هم از جایگاهی ارزشمند برخوردار است.
* بهنام فومشی دانشآموختۀ دکتری ادبیات انگلیسی از دانشگاه شیراز (۱۳۹۴) و پژوهشگر ادبیات تطبیقی شاغل در دانشگاه موناش استرالیا است. از او کتاب The Persian Whitman: Beyond a Literary Reception را انتشارات دانشگاه لیدن به چاپ رسانیده و مقالات متعددی از او نیز در حوزۀ ادبیات تطبیقی (فارسی و انگلیسی) و ترجمهپژوهی در مجلات معتبر ایرانی و بینالمللی منتشر شده است. «نشر خاموش» برگردان فارسی کتاب را زیر عنوان «ویتمنِ ایرانی/ فراتر از پذیرش ادبی» به قلم مصطفی حسینی در ایران منتشرکردهاست.
دوشنبه ۱۰ ارديبهشت ۱۴۰۳ -
Monday 29 April 2024
|
ايران امروز |
دوشنبه ۱۰ ارديبهشت ۱۴۰۳ -
Monday 29 April 2024
|
ايران امروز |
دوشنبه ۱۰ ارديبهشت ۱۴۰۳ -
Monday 29 April 2024
|
ايران امروز |
نسترن فرخه / روزنامه شرق
پیچهای تند جاده را با سرعت پیش میرود، هرکدام از ما دستگیرهای از ماشین را محکم گرفتهایم تا به طرفی دیگر پرتاب نشویم، ولی راننده با آرامش پاهایش را بر روی پدال گاز جابهجا میکند. با لحنی که شاید قصد شوخطبعی دارد، عقربههای سرعتسنج تویوتا را نشان میدهد که از سرعت ۲۰۰ کیلومتر هم گذشته است. احمد سوختبر جوانی است که بهتازگی ازدواج کرده ولی از همان روزهایی که پاهایش پدال گاز را لمس نمیکرده، سوختبر شده است. خودش میگوید این داستان خیلی از سوختبرهای سیستان و بلوچستان است که از کودکی این کار را شروع کردند. لباس سرتاپا مشکی بلوچی تنش، تیرگی پوست صورتش را در خود گم کرده. همسرش که صندلی عقب کنار ما نشسته، به دستان گرهکرده ما بین دستگیره و هر چیز محکم داخل ماشین نگاه میکند و با خنده فقط میگوید: «اگر چند روز با یک سوختبر زندگی کنی، دیگر از این سرعت رانندگی نمیترسی...». از پیچ جادهای در وسط کوه میگذریم. سرعت ماشین گردوخاک وسیعی به پا کرده، از کنار ما گاهی نیسان، لندکروز و حتی سواریهایی مثل پژو با سرعت حرکت میکنند که احمد بیشترشان را میشناسد؛ «اینها همه سوخت جابهجا میکنند. اینجا یا باید درس بخوانی و معلم شوی یا سوختبری کنی؛ کاری که هر آن امکان دارد در آتش بسوزی و تمام شوی ولی من هر باری که سوخت میبرم و برمیگردم، به خودم میگویم باید در این مسیر نترس باشی... . بیشتر وقتها در جاده ماشینی سوختبر جلوی چشمم آتش میگیرد و همین تا چند روز حالم را خراب میکند. چیزهایی دیدهام که اصلا دوست ندارم هیچ کجا بازگو کنم... آنقدر که پر از درد است».
سر یکی از پیچها ماشین بیش از اندازه میچرخد که ترس چپکردن ماشین، حتی خود احمد را هم میترساند؛ اما بهسرعت فرمان را میچرخاند و دیگر همراهان با خندهای از این ماجرا میگذرند. زن احمد که معلم تازهکاری در منطقه سرباز است، به شانههای همسرش میزند که «آرامتر حرکت کن، اینها میهمان و امانت دست ما هستند، به این سرعت عادت ندارند، آرام برو نترسند...». سرعت احمد در رانندگی تغییری نمیکند و ما در کمترین زمان جلوی دری رنگ و رو رفته با گلهای صورتی رونده میرسیم که روی دیوار خانه پخش شدهاند. اینجا خانه سوختبر جوان دیگری به نام عبید است.
ما سوختبرها از مرگ نمیترسیم
وارد حیاط این خانه که میشویم، چند دبه و گالن گوشهای خودنمایی میکند. همراه ما که پسر جوان بلوچی است. با دست به این سوختها اشاره میکند که «برای ما خیلی عادی شده که در خانه هر کسی که میرویم، گالنی از سوخت و بنزین ببینیم ولی شاید برای کسانی که از شهرهای دیگر اینجا بیایند، کمی عجیب و ترسناک باشد. مثلا بترسند خانه آتش بگیرد...».
عبید تازه از مرز برگشته و همین یک ماه قبل تجربه فرار از دست مأموران را داشته است. وقتی ما به داخل خانه میرویم، مادرش با استرس او را از خواب بیدار میکند. زنی با جثه کوچک که از لای در رفتوآمدش برای تدارک پذیرایی دیده میشود. این سوختبر جوان با لباس سر تا پا بلوچ یشمی جلوی ما مینشیند و بعد از احوالپرسی از چیزی که ما به خاطرش آنجا حاضر شدیم، روایت میکند: «هفت، هشت سال است که خیلی جدی سوختبری میکنم. وقتی کلاس دوازدهم بودم، تصمیم گرفتم دیگر درس نخوانم. چهار خواهر داشتم که از من هم بزرگتر بودند، البته من از ۹ یا ۱۰ سالگی شروع به رانندگی کردم و همان موقع هم شاگرد سوختبر بودم. با راننده لب مرز میرفتیم و برمیگشتیم. کار ما طوری بود که گاهی سه روز در جاده بودیم و من نمیتوانستم درست به مدرسه بروم. برای همین دیدم این شکل درسخواندن فایده نداره و قید مدرسه را زدم... آنقدر قدم کوتاه بود که وقتی پشت فرمان مینشستم و رانندگی میکردم، همه فکر میکردند ماشین خودش به حرکت افتاده، بعد یک بالش روی صندلی میگذاشتم تا روی آن بنشینم و قدم بلندتر شود. راستش مجبور بودم... تکپسر بودم و دو خواهرم همان موقع دانشجو بودند و باید خرجشان را میدادم؛ چون اینجا دخترها معمولا کار نمیکنند. پدرم هم سالها پیش پاهایش شکست و دیگر نتوانست درست کار کند. خلاصه خرج خانه گردن من افتاد. اگر انتخاب دیگری داشتم، حتما درسم را میخواندم... از سختی این کار هرچه بگویم کم است. گاهی از راههایی باید حرکت کنیم که حتی فکرش را نمیکنید. بیابانهایی که اگر ماشین خراب میشد، مجبور بودیم تا یک ماه بدون آب و غذای کافی همانجا بمانیم. برای خود من پیش آمده بود که سه روز بدون کمترین آب در جادههای بیابانی لب مرز بمانم. از ماشینهایی که از آنجا رد میشدند، میخواستم برایم آب بیاورند، گاهی کمک نمیکردند و گاهی بعد از مسافت خیلی زیاد برمیگشتند و کمکم میکردند».
حین صحبتهای عبید، دیگر اعضای خانه سفرهای برای ما پهن میکنند و ظرف ماهی سرخشده، ترشیهای محلی و برنج تزیینشده را در سفره جای میدهند. عبید به رسم مهماننوازی شروع به خوردن میکند تا ما هم همراهش شویم. بعد روایتهایش را ادامه میدهد: «یک بار حدود دو سال پیش، لب مرز حرکت میکردیم که ماشینم خراب شد. از شاگردم خواستم کمک بیاورد، سوار ماشینی شد و رفت. این شرایط من یک هفته طول کشید. آنقدر در تنهایی بیابانهای خشک به من سخت گذشت که دیگر حتی از زندگی هم بیزار شده بودم، همانجا آرزوی مرگ کردم... با هر سوختبری صحبت کنید، یکی از این روایتها را در خاطر دارد. حالا با اینهمه سختی که به جان میخریم، آن درآمدی که درمیآوریم، خرج زندگی میشود و اصلا درآمد آنچنانی نیست که جمع کنیم و سرمایهدار شویم. من خودم هفتهای دو بار سوخت لب مرز میبرم و برمیگردم که حدود پنج روز میشود؛ درحالیکه کل درآمد آن چند روز هفت یا هشت میلیون است که از همان هم پول شاگرد و سوخت ماشین و خود ماشین هم میشود. بقیه پولش هم چیزی نیست که برای خودم نگه دارم... معمولا هم با نیسان و تویوتا سوخت را جابهجا میکنیم. من هم با پول وام ازدواجم یک پژوی سواری گرفتم و الان مدتی است با آن سوختبری میکنم. چیزی حدود ۷۰۰ کیلومتر میروم و ۷۰۰ کیلومتر هم برمیگردم؛ یعنی هر دو روز از کرمان سوخت میبرم و برمیگردم. همین یک ماه پیش در کرمان، سوخت بار زده بودم، به بم که رسیدم مأمور نیروی انتظامی جلوی من آمد که فرار کردم. اول یک تیر زد که به رینگ ماشین خورد. بعد هم چند تیر دیگر زد که به لباسم هم گرفت و تنم سوخت. خلاصه شانس آوردم که چیزی نشد و خدا را شکر فرار کردم... یک ماه پیش هم پلیس به پسرعموی خودم تیر زد. حین حرکت با سوخت، به چرخها تیر میزنند و ماشین متوقف میشود. همان موقع رگباری که تیر میزدند، سه تیر به هر دو پایش گرفته است. در سال تعداد زیادی از اهالی دور و بر ما به خاطر سوختبری کشته میشوند. شما تصور کنید ماشینی پر از سوخت، با کوچکترین تحریک منفجر میشود. عموی خودم دو، سه سال پیش در راسک با بار سوخت در تصادف فوت کرد. برای همین وقتی ما سوختبرها بار میزنیم، مجبوریم با سرعت حرکت کنیم؛ چون اگر با سرعت نرویم، ما را با تیر میزنند. من معمولا با سرعت ۲۰۰ تا ۲۲۰ حرکت میکنم... میدانی خواهر من، اینجا شغل خاصی نیست، بیشتر مردم سوختبری و معلمی میکنند. من چند باری برای کار به عسلویه رفتم، ولی با آن درآمد خرج خانه درنمیآمد؛ اما خودم دوست داشتم درس بخوانم و معلم شوم که نشد...».
بین صحبتهایش صدای احوالپرسی از داخل حیاط به گوش میرسد. این صدا نزدیکتر میشود و مرد جوانی با ورودش به خانه، جلوی در میایستد و به ما سلام میکند. محمد هم سوختبر دیگری است که تمایل چندانی برای گفتوگو ندارد؛ اما بعد چند دقیقهای شروع به درددل میکند. هرازگاه موهای شانهکرده خود را کنار میدهد و چیزی را تعریف میکند که باعث شده تا روزها حال روحی خوبی نداشته باشد؛ «بیشتر کمک رانندههای سوختبرها بچههای کمسنوسال هستند. برای همین پسرهای ما از هفت یا هشتسالگی کمک سوختبر میشوند و تا ۱۵ سالگی همه رانندگی را یاد گرفتهاند؛ یعنی از همان سن تبدیل به شریک جرم میشوند. من هم از هشتسالگی شاگرد راننده پدرم بودم و با هم سوخت جابهجا میکردیم. شاگرد معمولا بار میزند یا بار را خالی میکند... احتمال انفجار ماشین سوختبری خیلی زیاد است و برای همین خیلی از بچهها به این شکل کشته میشوند. تقریبا سه ماه قبل در جاده بزمان تصادفی شد که شاگرد ماشین یک بچه بود، چهره بچه را نمیدیدم ولی صدای جیغهایش را شنیدم، جلوی من پودر شد. راننده به بیرون از ماشین پرت شده بود و زنده بود. وقتی بنزین و گازوئیل پخش شود، دیگر نمیتوان جلوی آن را گرفت. از این داستانها زیاد است... دیگر وقتی آمبولانس آمد، استخوانهایش را در گونی کردند و بردند. شاید بتوانم این را بگویم که هر روز ماشینی سوختبر در یک جادهای آتش میگیرد. اوایل که کارم را خیلی جدی شروع کرده بودم، هر شب خواب میدیدم که در حال سوختن در آتش هستم و بعد کمکم آنقدر اتفاقات وحشتناک میافتد که همه چیز برای آدم عادی میشود. راستش ما هر روز مرگ را جلوی چشمان خود میبینیم...».
هیچ آرزویی نداریم
وارد حیاط یکی از خانههای منطقه سرباز میشویم. دو پژو نوکمدادی که تازه سوختها را تحویل دادند، از منطقه ریمدان، سوفاری یا همان ترکیبات مخدر ناس را آوردند. در حیاط پر از جعبه و گونیهای بزرگ سوفاری است. سمیر با خستگی همراه دیگر سوختبرها جعبهها را باز میکنند و گوشه حیاط ردیف میکنند. سمیر بهتازگی ۱۷ ساله شده؛ جوانی با موهای فر و صورتی که نور آفتار تیرهترش کرده است. پسر کمحرفی است و پاسخ بیشتر سؤالها را با حرکت سر میدهد. سمیر هم مانند دیگر سوختبرهای این منطقه تجربه فرار از دست پلیس را داشته است. هنگام جابهجایی گونیها شروع به صحبت میکند: «از ۹ سالگی به بعد درس را ول کردم... الان که برگشتم و تا فردا میمانم و دوباره میروم. راستش من دیگر آرزو ندارم چون هیچکدام از آنها اتفاق نمیافتد...». بعد از این جمله مرد میانسالی که کنار سمیر بستهها را باز میکند، ادامه میدهد: «ما مطمئنیم که آرزوهایمان به جایی نمیرسد. نهایت موفقیت اینجا، معلمشدن است». بعد به یکی از جوانها که معلم این منطقه است، اشاره میکند؛ «ولی از ایشان بپرس چقدر درمیآوری؟ چطور باید خرج خانه را بدهد؟».
سمیر بحث را ادامه میدهد: «من راننده هستم و فقط یک میلیون برمیدارم، اما صاحب ماشین بیشتر برمیدارد. البته هر بار که برمیگردم با خودم جنس میآورم که در این صورت پول بیشتری کاسب میشوم. ولی خطر همیشه با ماست. یک بار همین دو ماه پیش که پلیس دنبالم کرد، با شلیک ماشینم آتش گرفت، یعنی از آینه دیدم پشت ماشین در حال آتشگرفتن است، خودم را از ماشین بیرون انداختم و شاید اندازه ۲۰ کیلومتر فرار کردم. پلیسها فکر کردند من کشته شدم. بعد از چند روز ماشین سوختهشده را حدود شش میلیون فروختم...».
مرد میانسالی با موهای ژولیده و لباس بلوچی تیرهرنگ، جعبه آخر را از ماشین خالی میکند و با صدای بلندی که ما بشنویم از برنامه فردای خود میگوید؛ «ما فردا صبح میریم و پسفردا عصر برمیگردیم... بنزین و گازوئیل میبریم و سوفاری میآوریم. معمولا از صدکیلومتری کرمان بار سوخت بنزین یا گازوئیل میزنیم و راه میافتیم، مستقیم به مرز ریمدان میرویم. آنجا بار را خالی میکنیم و با خودمان سوفاری میآوریم. یک بار پلیس من را در مسیر کرمان گرفت. از صبح تا ساعت ۱۲ شب بازداشت بودم ولی شانس آوردم و آزاد شدم...». حالا حیاط خانه پر شده از بستههای رنگارنگ سوفاری. یکی از سوختبرها بسته بزرگی از سوفاری به ما تعارف میکند تا بهعنوان سوغاتی با خود ببریم... .
تنها کاری که میتوانیم انجام دهیم، سوختبری است
اینجا خیلی از خانوادهها از راه سوختبری امرار معاش میکنند. در هر روستایی که قدم میگذاریم، همراهان ما آدمهای بسیاری را میشناسند که برای سوخت همیشه در جادهها هستند. روستای کجدر یکی از همین مناطق است. وقتی وارد روستا میشویم، هوا کمکم رو به تاریکی رفته، ولی هنوز جنبوجوش روستا نخوابیده است. در بین همین آدمها، جوانی را پیدا میکنیم که همین حالا از مرز بازگشته. برای ما از خطر کارش میگوید و همان موقع با نور گوشی جای چند تیر پشت چرخ سمت چپ لندکروزش را نشان میدهد؛ «دیپلم را که گرفتم دیگر ادامه ندادم، الان ۲۳ سال دارم و چارهای جز سوختبری ندارم. من الان برگشتم و میخواهم فردا صبح دوباره بروم. از این راه ماهی ۱۵ الی ۲۰ تومان درمیآورم ولی بیشتر از این نمیتوانم چون وقت ندارم. من از ملکآباد گازوئیل بار میزنم و به مرز پاکستان میبرم. بعد هم خالی برمیگردم. بقیه یک چیزی با خودشان میآورند، ولی من خالی برمیگردم... خطر کار ما خیلی زیاد است، اما عادت کردیم. مثلا در طول ماه خیلی خبر کشتهشدن و سوختن سوختبرها به گوشمان میرسد. واقعا خیلی وقتها حدود ۱۰ یا ۱۵ خبر مرگ شاگرد راننده سوختبرها را میشنویم که بیشترشان بچه هستند. برای خودم هم پیش آمده که پلیس دنبالم کرده است. واقعیت، آن لحظه مجبوری فقط فرار کنی، چارهای نیست. حتی چند باری پیش آمد که به ماشین من تیر بزنند. مثل همین که نشان دادم. در هنگ مرزی دنبالم کردند که هر بار یادم میآید استرس میگیرم... با همه اینها به هیچ شغل دیگری فکر نمیکنم؛ چون از بچگی هم میدانستم تنها کاری که باید انجام دهم سوختبری است».
تاریکی روستا کامل شده و تنها چند چراغ برق، نور اندکی به روستا داده است. جلوی یکی از خانهها میایستیم. پسر جوان بیرون میآید و ما را به داخل دعوت میکند. مسعود مدتی سوختبری کرده اما بعد از یک تعقیب و گزیر از دست مأموران، با ترس مرگ و دستگیرشدن، این کار را کنار گذاشته، برای همین یک سالی است که بیکار در خانه مانده است. مسعود پسری حدودا ۲۳ ساله با صدای آرام و خندهای روی صورت روایت همان اندک روزهایی را که سوختبری میکرده برای ما بازگو میکند؛ «بعد از اینکه دیپلم را گرفتم، شروع به سوختبری کردم. مدتی سوختبر بودم و بعد کنار گذاشتم. راستش خطر جانی داشت و نتوانستم تحمل کنم. یک بار پیش آمد که پلیس به ماشین من تیر بزند و من فرار کردم. همین باعث شد که خانواده خودش بگوید دیگر سوخت جابهجا نکنم و من هم قبول کردم. اینجا همه ما تجربه سوختبری داریم. مثلا خودم از سن راهنمایی کمک سوختبر بودم. آنموقع یک ماشین تویوتا داشتیم و با همان رانندگی را یاد گرفتم. پدرم میگفت باید یاد بگیری، حتی شده به دیوار بزنی باید رانندگی کنی. قدم درست به پدال نمیرسید ولی راه افتادم. آن بار آخر هم در جاده ایرانشهر بودم که پلیس از پشت دنبالم کرد و به ماشین و سوختها تیر خورد. من هم فرار کردم و خودم را در روستایی مخفی کردم. امکان داشت هر آن ماشین منفجر شود و من هم بمیرم. دیگر نمیخواهم آن روزها برگردد و آن ترس را تجربه کنم. واقعا ترس همه وجودم را گرفته بود...».
اطراف روستا هیچ نوری جز شعلههای آتشی در دل بیابان دیده نمیشود. جلوتر که میرویم چند جوان بلوچ را میبینیم که دور آتش نشستهاند و چیزی میکشند، اما با ورود ما آن را کنار میگذارند و شروع به سلام و احوالپرسی میکنند. چند سوختبر جوان که از کودکی تنها همین کار را میکردند و در این سالها چند باری ماشینشان کامل سوخته و آن را از دست دادند. نور شعلههای اتش چهره بعضی از آنها را واضح میکند. عباس یکی از این پسرهاست که روی تکهسنگی خودش را جا داده تا ما هم بتوانیم کنارشان بنشینیم و تقریبا تنها خودش با تمایل به حرفزدن، شروع به روایت میکند: «من همین را بگویم که ۷۰۰ میلیون تومان پول ماشین دادم، هنوز قسطش را میدهم ولی سوخت و تمام شد. الان هم مثلا سه روز درگیر رفتوآمد برای سوختبری هستیم، اما آخرش پول زیادی گیرمان نمیآید. اینها در حالی است که هر بار امکان دارد ما کشته شویم. یک بار در شهرستان راسک پلیس دنبال ما کرد و واقعا داشتیم میمردیم. رفیق ما ماه پیش ازدواج کرده ولی بهخاطر سوختگی یک ماهی را در بیمارستانهای یزد و کرمان بستری بوده. ما مجبوریم فقط همین کار را انجام دهیم چون واقعا اینجا هیچ کاری نداریم. ما میخواهیم زندگی کنیم ولی مرگ به ما خیلی نزدیکتر است... خود من چارهای ندارم، پدرم معتاد است و تمام خرج خانه هم من میدهم. هیچ کار دیگری نیست. الان هم چند روزی است ماشین ندارم برای همین همان چیزی که درمیآوردم هم ندارم...». دیگر سوختبرهای دور آتش کموبیش خاطراتی از سوختبری خود در جادهها را تعریف میکنند که نشان دستوپنجه نرمکردن با مرگ در همه آن گفتههایشان مشهود است.
ما مجرم زاده میشویم
عقربههای ساعت از ۱۰ شب گذشتند و ما در تاریکی جادههای خالی در حال برگشت به سرباز هستیم. از جاده آسفالتی که میگذریم، ماشینهای بزرگی در کنار هم ردیف شدهاند و به داخل مکانی شبیه به گاراژ در رفتوآمد هستند. همراه ما، همان جوان بلوچ به این ماشینها اشاره میکند که «اینجا ماشینها ذخیره سوخت انجام میدهند. از استانهای همجوار اینجا جمع میشوند و بعد به لب مرز میروند. راستش همینها اقتصاد این منطقه را سر پا نگه داشتند و اگر نبودند خیلی از کاسبیها میخوابید؛ چون اینجا که کاری برای درآمدزایی نیست. یک بشکه گازوئیل در مرز چهار تا پنج میلیون است. سوختبری آنقدر اینجا عادی است که خیلی از افراد ماشین برای سوختبری دارند و ماشین را اجاره میدهند. همه اینها در حالی است که سوختبرها همیشه میگویند ما از بدو تولد مجرم زاده میشویم...».
کمکم به منطقه سرباز برمیگردیم؛ جایی که ماشینهای سوخته و روی هم تلنبارشده گوشه جاده گواه آن است که ماشینهای بسیاری در این جادهها آتش میگیرند و سوختن در شعلههای آتش، بخشی از زندگی آنها شده است.
دوشنبه ۱۰ ارديبهشت ۱۴۰۳ -
Monday 29 April 2024
|
ايران امروز |
دوشنبه ۱۰ ارديبهشت ۱۴۰۳ -
Monday 29 April 2024
|
ايران امروز |
روزنامه دنیای اقتصاد
خبر تکاندهنده بود و تلخ. پزشک جوان دیگری خود را کشت و بار دیگر نگاهها را به سمت جامعه پزشکی ایران گرداند. این مرگ درحالی رقم خورد که فقط یک ماه از خودکشی پرستو بخشی، پزشک متخصص قلب و عروق در لرستان گذشته است. سمیرا آلسعیدی، جوان بود و فوقتخصص روماتولوژی. او در بیمارستان شریعتی مشغول به کار بود و معاون بینالمللی بیمارستان امیراعلم بود. سمیرا سالهای زیادی را به درسخواندن گذرانده بود تا به جایگاه کنونیاش برسد، اما اردیبهشت امسال دیگر تاب نیاورد و با وجود یک فرزند خود را از زندگی ساقط کرد.
خودکشی پزشکان به مرز هشدار رسیده است
بر اساس آخرین بررسیها، آمار خودکشی در میان پزشکان مرد ۴۰ درصد و در پزشکان زن ۱۳۰ درصد، نسبت به جمعیت عمومی، افزایش یافته که عدد قابل توجه و نگرانکنندهای است. آمار دیگری نشان میدهد که خودکشی پزشکان در چند سال اخیر ۵ برابر شده است.
سیدمحمد میرخانی، مشاور اجتماعی سازمان نظام پزشکی در گفتوگو با «دنیای اقتصاد» هشدار میدهد: «سرعت خودکشی در میان پزشکان و رزیدنتها صعودی شده و احتمال دارد که به زودی نرخ خودکشی پزشکان در ایران از سایر کشورها پیشی بگیرد.» این پزشک همچنین تاکید میکند: «ما در حال حاضر در ابتدای موج گذار از مهاجرتها و خودکشیهای جامعه پزشکی هستیم. این مقدمه شرایط کنونی است و به نظر من ماحصل سالهای سال مدیریت غلط درمانی است که اگر جلوی این روند گرفته نشود، ادامه پیدا میکند. در چنین فضایی اصلاحات جوابگو نیست و نیاز به تحول است.»
از پس دلتنگیهایش بر نیامد
میگویند، دکتر سمیرا آلسعیدی از پس تنهاییهایش برنیامد و مهدی عبدوس، پزشک در شبکه اجتماعی ایکس نوشت: «خانم دکتر سمیرا آلسعیدی فوق تخصص روماتولوژی از میان ما رفت. ایشان روز قبل پلن دارویی خودکشی خود را با رزیدنتها مطرح کرده، آنها موضوع را جدی نگرفته و سر به سر ایشان هم میگذارند، مرحوم به گواهی همکاران، خوش اخلاق، فعال و با وجدان کاری بوده. از ایشان یک فرزند به یادگار مانده است. شاید در لحظات آخر زندگی گفته من زنی هستم که دنیا را روی انگشتان خود میچرخانم، اما از پس دلتنگیهایم بر نمیآیم. پزشکان بیشتر از سایر اقشار جامعه در معرض تنش و استرسهای فراوان کاری هستند.
آنها سرمایه کشور هستند احترامشان را حفظ کنید. تنهایشان نگذارید.» شرایط بهگونهای نگرانکننده شده است که بسیاری از کارشناسان هشدار میدهند که باید تصمیمات جدیتری از سوی مسوولان وزارت بهداشت گرفته شود. زمان مرگ پرستو، محمد رئیسزاده، رئیس سازمان نظام پزشکی درباره موضوع خودکشی در کادر سلامت به «دنیای اقتصاد» گفته بود: «کمیته ویژهای برای رسیدگی به مشکلات نیروهای طرحی راهاندازی شده است تا از حوادثی مانند نورآباد پیشگیری کند.»
او تاکید کرده بود: «کمبود پزشک و نبود برنامهای برای پزشکان متخصص بومی اتفاقاتی چون مرگ پرستو بخشی را رقم میزند.» همچنین قرار بود کمیتهای برای پیگیری و بررسی خودکشیها فعال شود. حال باید دید که نتایج این اقدامات چه میشود و آیا میتواند روند صعودی خودکشیها را کاهش دهد یا نه؟
سرعت گرفتن خودکشی کادر درمان
بررسی توییتها و پیامهای تسلیت از سوی رئیس بیمارستان شریعتی و امیراعلم همه گویای این است که سمیرا آلسعیدی تا لحظه پیش از مرگ بهشدت کار میکرد و تا آخر عمر دست از درمان بیمارانش نکشیده است. پرسوجوها همچنین حاکی از این است که او بهشدت مهربان و خوشاخلاق بوده و همواره سعی در کمک به بیماران داشته است. با این حال سوال بسیاری از مردم این است که چرا یک پزشک که جایگاه مهمی در جامعه دارد، اینگونه زندگی را ترک میکند؟
سیدمحمد میرخانی، مشاور اجتماعی سازمان نظام پزشکی به «دنیای اقتصاد» میگوید: «چند سالی است خودکشی در کادر درمان به ویژه پزشکان زیاد شده است. این زیاد شدن نسبت به گذشته است و البته باید بگویم که در کشوری مانند آمریکا آمار خودکشی بالاتر است. با این حال مساله مهم این است که در جامعه کنونی ما شیب خودکشی افزایش یافته و حتی ممکن است در صورت اجرا نشدن پیشگیریهای ضروری، به زودی نرخ خودکشی ایران از سایر کشورها بیشتر شود.»
او این مساله را با توجه به آمار خودکشی قطعی ۱۶ نفر در سال ۱۴۰۲ بیان میکند با تاکید بر این نکته که ممکن است آمارها از این عدد بیشتر باشد، اما سکوت خانوادهها و آبروداری مانع از اعلام خودکشی شود. میرخانی پدیده خودکشی را چند عاملی میداند و تاکید میکند: «هیچوقت نمیتوان گفت، یک نفر به چه علت اقدام به خودکشی کرده است. قطعا عوامل زیادی در این موضوع نقش دارند، اما بهطور کلی مسائلی در جامعه پزشکی وجود دارد که ممکن است تشدیدکننده عوامل شخصی فرد شود.»
تحقیر سیستماتیک
«زمانی رشته پزشکی، رشته بسیار محبوبی بود و موقعیت مالی خوبی هم داشت. پزشک با مداوا کردن بیمار حس خوبی پیدا میکرد و از جایگاه مطلوبی بهرهمند میشد، اما متاسفانه در چند دهه اخیر مشکلات مالی بیشتر شده است. پزشکان معمولا به دلیل شرایط شغلی از نظر خانوادگی و عاطفی حساستر میشوند و از سوی دیگر بیداریهای مکرر فرد را بهشدت آسیبپذیر میکند.»
میرخانی با بیان مهمترین عوامل تاثیرگذار روی خودکشی پزشکان میگوید: «یکی دیگر از عوامل، سختی کار است که وقتی با ناکامیهای پزشکی روبهرو شود، فرد را دچار ناراحتی عمیق میکند. از سوی دیگر بحث برخوردهای خشن بیمار و خانوادههای بیمار با پزشک است. چون موقعیت پزشکان در چند سال گذشته افت کرده است. در بسیاری مواقع خانواده خیلی از بیمارهایی که فوت کردند؛ پزشک را مقصر جلوه میدهند. خانواده بیمار معمولا بدون هیچ بررسی برخوردهای خشن نسبت به پزشک معالج اعمال میکنند. مواردی دیده شده که حتی به پزشکان حمله کردند یا آنها را با چاقو زدند. بهطور کلی میزان امنیت پزشکان پایین آمده است.»
او یکی دیگر از عوامل موثر بر حال کنونی پزشکان را محیط پادگانی بیمارستانها عنوان میکند: «این موضوع به خصوص در مورد رزیدنتها صدق میکند. آنها گاهی ۷۲ ساعت نمیتوانند بخوابند و این شرایط بهشدت خطرناک است. معمولا این شرایط آنها را دچار افسردگی میکند و نیاز به درمان دارند، اما گاهی وقتها این درمان به موقع انجام نمیشود. شاید باورش سخت باشد، اما یک پزشک ممکن است تنها فرصت خوابیدن و حمام رفتن را پیدا کند و بیشتر وقتها مشکلاتش لاینحل باقی میماند.»
پیش از این، علی سلحشور، سرپرست اداره کل روابط عمومی و امور بینالملل سازمان نظام پزشکی ایران هشدار داده بود: «این حجم از افسردگی میان پزشکان جوان بیسابقه است!» یک مطالعه در سال ۱۴۰۰ درباره وضعیت سلامتی رزیدنتهای در حال تحصیل در دانشگاههای علومپزشکی کشور نشان میدهد: «۲۳درصد از دستیاران پزشکی دارای افسردگی شدید تا بسیار شدید بودهاند. حدود ۲۵درصد از افراد اضطراب شدید تا بسیار شدید و نزدیک به ۳۴درصد از آنها استرس شدید تا بسیار شدید داشتهاند.»
میرخانی یکی دیگر از ریشههای اصلی این شرایط را دوران رزیدنتی میداند: «در سیستم سلامت و بهداشت ما تحقیر سیستماتیک وجود دارد. ساختار بهگونهای است که از رزیدنت بیگاری میکشند و او هم هیچ راه فراری ندارد. او نمیتواند کوچکترین مخالفتی با بالادستی خود داشته باشد چراکه طبق قراردادی که دارد ممکن است که پای ضامنها و وثیقهای که گذاشته، پیش کشیده شود. بنابراین ترجیح میدهد سکوت کند. به هر حال بیشتر این افراد امکان ازدواج ندارند و در یک محیط ناامن زندگی میکنند.»
سعید بابایی، روانشناس با توجه به خودکشیهای اخیر پزشکان توصیه میکند: «هر چقدر ما شرایط خوبی داشته باشیم و از تمام اختلالها به دور باشیم مثل افسردگی و اضطراب، ممکن است حس ناکافی بودن ما را به پوچی برساند و تمام تروماهای دوران کودکی تاثیر مستقیم رویمان بگذارد.»
زندگی در اتاقهای محقر
میرخانی در ادامه عوامل تاثیرگذار روی حال کنونی جامعه پزشکی میگوید: «بسیاری از دانشجویان پزشکی برخلاف تصور عمومی در دوران گذراندن طرحشان در شهرستانها معمولا در اتاقهای محقر زندگی میکنند. شما ببینید چند عامل آنها را تحتتاثیر قرار داده است. پس وقتی همه این عوامل دست به دست هم میدهند برخی به پایان زندگی میاندیشند.»
میرخانی با تاکید بر این مساله که «خودکشی در دین ما اخلاقی و پسندیده نیست» یادآوری میکند: «افرادی که خودکشی میکنند در شرایط خاص روحی قرار میگیرند و آگاهی خود را به زندگی از دست میدهند و عملشان ناخودآگاهانه است. بنابراین این امر یاغیگری در برابر خدا یا کفر نیست.»
اگر چه ممکن است این مساله به میان آید که پیش از این هم خیلی از رزیدنتها و پزشکان با این عوامل دستوپنجه نرم میکردند، با این حال میرخانی میگوید: «زمانی مردم برای پزشکان احترام زیادی قائل بودند، اما اکنون اقبال عمومی جامعه از دست رفته است. دیگر احترام پیشین خود را ندارند. ارتباط میان مردم و پزشکان نامناسب شده است و دلیل این امر به ساختار بهداشت کشور برمیگردد. هزینههای درمان بالا رفته است و بیمهها معمولا این هزینه را نمیپردازند و بیمار و پزشک رودرروی هم قرار میگیرند.»
حال باید دید که مسوولان چه راهحلی برای برونرفت از شرایط کنونی دارند و چگونه میتوانند محیط پزشکان را امن کنند تا این اندازه تنها نباشند تا به جایی برسند که حتی از فرزند خود بگذرند و خود را بکشند.
دوشنبه ۱۰ ارديبهشت ۱۴۰۳ -
Monday 29 April 2024
|
ايران امروز |
روزنامه مردم سالاری
این روزها که جامعه ایرانی هر روز درگیر چالشهای اقتصادی است و گرههای زندگی مردم به دندان هم باز نمیشود، روزگاری که دلار، طلا و سادهتر از آنها مایحتاج عادی مردم برای گران شدن از هم سبقت میگیرند، برخلاف شعارهای دولت در زمان تبلیغات که به دنبال گشت ارشاد مسئولان بودند، موضوع حجاب دوباره بر سر زبانها افتاده است. در روزگاری که خرید خانه غیر ممکن شده و اجاره خانهها سر به فلک میکشد و مجلس دوازدهم آخرین روزهای خود را سپری میکند، دغدغه نمایندگان لایحه حجاب و عفاف شده است. در میان هزاران مشکل اقتصادی و اجتماعی حل نشده که گریبان مردم را گرفته، خودروهای گشت ارشاد نیز به خیابانها آمدهاند تا به قول تقی آزادارمکی «جامعه عصبانی را عصبانیتر کنند».
مردم عصبانی را عصبانیتر میکنیم
تقی آزادارمکی، استاد جامعهشناسی دانشگاه تهران در گفتوگو با «مردم سالاری» با اشاره به اینکه حضور مجدد گشت ارشاد در خیابانها در شرایطی که مردم در تنگناهای اقتصادی قرار دارند، مردم ناراضی را ناراضی تر میکند، خاطر نشان کرد: گشت ارشاد قرار بود تذکر بدهد، اما برخورد میکند، در تذکر دادن چون جامعه، جامعه اخلاقی است، برخورد و ناراحتی به وجود نمیآید. اما وقتی گشت ارشاد توسط نیروی انتظامی انجام میشود، نیروی که در سطح انتظامی- نظامی خود را نشان میدهد، طبیعی است که بحث برخورد به وجود میآید.
وی با بیان اینکه وقتی برخورد شکل میگیرد، ناظران پیرامونی شاهد برخورد و خشونت هستند و اعتماد اجتماعی در آنها کاهش پیدا میکند؛ افزود: شهروندان معترض وقتی شاهد خشونت باشند بدبینتر و معترضتر میشوند.
آزادارمکی تاکید کرد: در این شرایط اقتصادی به جای اینکه به ایجاد آرامش کمک کنیم با این مداخلههای اجتماعی مردم عصبانی را عصبانیتر میکنیم؛ شهروند عصبانی این خشم را یا در همان صحنه نشان میدهد و یا عصبانیت خود را به جایی که قدرت دارد منتقل میکند. مثلا در محیط کار، کار نمیکند و به سمت بهم ریختن مناسبات اجتماعی میروند.
حاکمیت تنها نماینده جامعه مذهبی است؟
وی در پاسخ به این سوال که اعتراضات سال ۱۴۰۱ بر اثر برخوردهای فیزیکی گشت ارشاد شکل گرفت، حالا تکرار همان روند گذشته آیا لجبازی با مردم نیست؟ خاطر نشان کرد: مسئولان در انجام این عمل چند دلیل دارند، دلایلی که متفاوت هستند و همراستا نیست.
به گفته وی بخشی از صورت ظاهری این است که تصمیم گیران در تلاش هستند عفت عمومی را حفظ کند، میگویند جامعه دین داران معترض اند و حاکمیت که خود را نماینده دین داران جامعه میداند میخواهد این موضوع را کنترل کند.
آزادارمکی در ادامه با اشاره به اینکه آیا نظام سیاسی ما فقط نماینده بخش دین دار است یا همه جامعه را نمایندگی میکند، گفت: اگر نماینده همه جامعه است یا گشت ارشاد نباید باشد، یا اگر وجود دارد گشتهای ارشاد باید برای سطوح مختلف اتفاق بیفتد. یعنی گشت ارشاد برای نیروهای انتظامی باشد که درست برخورد کنند، برای مسئولین باشد که درست کار کنند، در نظام سیاسی ما افرادی هستند که به عنوان دزد بزرگ معرفی شدهاند، اما میروند پیش نماز میایستند و بعد میگویند هرچه درباره آنها گفته شده دروغ است.
وی با تاکید بر اینکه باید در این موارد هم گشت ارشاد وجود داشته باشد، گفت: قاضی شهر پول میگیرد کسی را محکوم به مرگ میکند یا برعکس کسی را تبرئه میکند، در این اتفاقات عجیب و غریب گشت ارشاد وجود ندارد.
کنترل خیابان با گشت ارشاد
آزاد ارمکی با اشاره به اینکه حضور گشت ارشاد در خیابانها را باید از زاویه دیگری نیز نگاه کرد، گفت: کشور ما در موقعیتی قرار دارد که هر لحظه ممکن است شهروندان ناراضی کنشهای جمعی انجام دهند، مجموعه مسئولان برای کنترل این رخدادها از طریق گشت ارشاد عمل میکند، آمدن گشت ارشاد به جامعه از دید آنها برای حجاب نیست، بلکه برای کنترل شهر است که مبادا اتفاقی بیفتد، به خصوص در حال حاضر که ما در موقعیت جنگ نظامی و اقتصادی نیز قرار داریم؛ اگر جامعه در این شرایط آشفته شود، قافیه را خواهیم باخت.
به گفته وی نیروی انتظامی نمیخواهد حکومت نظامی اعلام کند، اما به بهانه برگشت گشت ارشاد میخواد شهر را کنترل کند. در این مرحله نیروهای انتظامی باید مراقب باشند که به تنش و درگیری دامن نزنند تا حضورشان در شهر ناامنیها و نارضایتیهای جدیدی را ایجاد نکند.
عبور زنان از قواعد حجاب
این جامعه شناس درباره اینکه آیا تنشها و نارضایتیهای ناشی از حضور گشت ارشاد ممکن است باعث ایجاد هزینه برای نظام مانند اتفاقات بعد از مرگ مهسا امینی شود، گفت: کاملا اینطور است. اعتراضات در ایران ابتدا مستقیم و رودررو نیست، اعتراضات به شکل دیگر انجام میشود، مثلا به جای اینکه زنان به پوشش بیشتر ترغیب شوند به سمت تغییر الگوهای پوشش میروند، اتفاقی که در دوسال اخیر افتاده است.
آزاد ارمکی با بیان اینکه عبور زنان از قواعد جمهوری اسلامی الان در تمام ایران حتی شهرهای مذهبی و شهرهای کوچک هم دیده میشود، افزود: این موضوع در حال گسترش است. زنان به جای اینکه درگیر شوند، افراد دیگر را هم به عبور از حجاب دعوت میکنند. این اتفاق عجیبی است که گشت ارشاد ناخواسته باعث آن میشود. از سوی دیگر نارضایتی که در خیابان ایجاد میشود، به خانواده انتقال مییابد و خانوادهها در گروههای اجتماعی دچار تغییر رفتار میشوند.
وی تاکید کرد: که اگر این بگیر و ببندها باعث اتفاق دیگری شبیه به مرگ مهسا شوند، آنوقت دیگر نمیتوان آن را کنترل کرد. اتفاقی شبیه به مسمومیت دختران در مدارس میتواند تبدیل به جریان خطرناکی شود و اعتراض اجتماعی را به سمت خشونت آمیز و غیر قابل کنترلی ببرد.
حجاب را تبدیل به اعتراض مدنی کردهایم
این جامعه شناس با اشاره به اینکه ما موضوع حجاب را تبدیل به فضایی برای اعتراض مدنی کردهایم، یادآور شد: اگر سیاستهای درستی را در پیش گرفته بودیم و این موضوع را تبدیل به یک موضوع اساسی نمیکردیم این اتفاق نمیافتاد. حجاب جامعه ایرانی همیشه متنوع بوده، حجاب رسمی داشتیم، حجاب مذهبیها، حجاب قومیتها، حجاب جامعه شهری و ... .
وی با بیان اینکه از قدیم انواع حجابها در ایران وجود داشته است، افزود: ما باید این تنوع حجاب را میپذیرفتیم، اما این کار را نکردیم و اصرار بر یکدست کردن و یکسان سازی حجاب داشتیم. یعنی انتقال و تعمیم حجاب اداری به حجاب اجتماعی، به این دلیل است که جامعه مقاومت کرده و حجاب تبدیل به موضوعی شده است برای اعتراض مدنی زنان.
از دید برخی، تغییر نسل جدید نوعی انحراف است
آزاد ارمکی در پاسخ به این سوال که چرا مجموعه تصمیم گیران داخلی در برابر تغییر نسل جدید مقاومت میکند، گفت: آنها این تغییر را قبول ندارد و اصلا نمیپذیرند که نسل جدید تغییر کرده است، بلکه معتقد است که این اتفاق انحراف است، از دید این مسئولان نسل جدید دچار تهاجم فرهنگی شدهاند و باید اصلاح شوند.
وی در ادامه یادآور شد: این مقاومت در حالی است خود سیستم نیز تغییر کرده است، روحانیت دچار تغییر شده است، روشنفکران تغییر کردهاند، اما برخی این تغییرات را نمیپذیرند. بعضی تغییرات را خوب جلوه میدهد و بعضی دیگر را بد. حاضر نیستند تغییرات جامعه را به رسمیت بشناسد. اساسا در ایران همیشه دعوا بر سر تغییر بوده است، برخی میپذیرفتند و برخی نه، برخی تقدیس میکردند و برخی تقبیح؛ این مشکل ایران در دوره معاصر بوده است.
بیسامانی اجتماعی اصلیترین دلیل مهاجرت
این جامعه شناس به موج گسترده مهاجرتها اشاره کرد و افزود: مهاجرت عوامل متعددی دارد، گروههای متفاوت دلایل متفاوتی دارند برای مهاجرت دارند، اما اصلیترین دلیل مهاجرت بیسامانی اجتماعی است.
به گفته آزادارمکی جامعه به نحوی بیسامان شده است و کسی نسبت به نیروهای که در جامعه وجود دارند مسئولیت نمیپذیرد. مثلا در مورد تحصیل کردهها کسی مسئولیت نمیپذیرد، در مورد زنان همینطور، در مورد دانش آموزان همینطور، هیچکس مسئولیت هیچ چیزی را نمیپذیرد.
وی با اشاره به اینکه افراد در جامعهای که نسبت به آن عدم مسئولیت وجود دارد باقی نمیمانند گفت: اقشار مختلف جامعه احساس میکنند که بلاتکلیف هستند و کسی نسبت به آنها مسئولیت ندارد. مهاجرت تنها علت اقتصادی ندارد، دلایل اقتصادی مهم هستند اما بیشتر موضوع هویتی و اجتماعی است.
دوشنبه ۱۰ ارديبهشت ۱۴۰۳ -
Monday 29 April 2024
|
ايران امروز |
از ابتدای سال جاری، مسوولانی در سازمان حفاظت محیط زیست استان اذربایجان غربی و صنعت آب اعلام کردند که به دنبال اقدامات اجرایی و عملیاتی دولت برای نجات دریاچه ارومیه، حجم آب و تراز دریاچه نسبت به پارسال افزایش یافته است.
این مسوولان گفتند که دلیل افزایش تراز دریاچه، کاهش برداشت آب توسط کشاورزان در فصل زمستان، حجم قابل توجه بارشهای بهاری و رهاسازی بیش از ۴۴۶ میلیون متر مکعب آب از سدهای بوکان، مهاباد، حسنلو و سیلوه به سمت دریاچه بوده است.
هفته اول فروردین، علی سلاجقه، رییس سازمان حفاظت محیط زیست اعلام کرد: «به دنبال رهاسازی آب از سدها در زمان مناسب و زمانی که کشاورزان به آب نیاز نداشتند و همچنین با افزایش حدود ۸۰ تا ۸۵ درصدی میانگین بارشها نسبت به سال قبل، میانگین حجم آب دریاچه حدود ۵۵ تا ۶۰ درصد نسبت به پارسال افزایش یافت و حجم آب دریاچه ارومیه تقریبا به حدود ۱۶ میلیارد لیتر افزایش پیدا کرد که نسبت به سال قبل دو برابر شد.»
جدیدترین خبر را هم سخنگوی صنعت آب در نشست خبری هفته قبل خود گفت و اعلام کرد: «تراز آب دریاچه ارومیه نسبت به سال قبل ۱۲ سانت و نسبت به ابتدای سال آبی (مهر ۱۴۰۲) ۶۰ سانت افزایش داشته و حجم آب موجود در دریاچه ۲.۲ میلیارد مترمکعب تخمین زده میشود.»
این اخبار در حالی منتشر شده که آبان پارسال، مرکز تحقیقات سنجش از دور دانشگاه صنعتی شریف در آخرین گزارش خود اعلام کرد که طبق آخرین تصاویر ماهوارهای، در فاصله آبان ۱۴۰۱ تا آبان ۱۴۰۲، از سطح ۸۷۸ کیلومتر مربعی آب دریاچه ارومیه، حدود ۸۰ درصد خشک شده و فقط ۱۷۰ کیلومتر مربع و معادل ۴ درصد از سطح آب دریاچه باقی مانده که مساوی با مرگ قطعی دریاچه ارومیه است.
این گزارش که نسخهای از ان هم در اختیار «اعتماد» قرار گرفت، واکنشی به ادعای سخنگوی صنعت آب بود که شهریور پارسال خشک شدن دریاچه ارومیه را تکذیب و اعلام کرد: « هم اکنون حجم این دریاچه به یک میلیارد و ۳۶۰ میلیون مترمکعب رسیده در حالی که سال ۱۳۹۴ این عدد یک میلیارد مترمکعب بوده و ارتفاع آب حدود ۹ سانت بیشتر از سال ۱۳۹۴ است .در مهرماه سال ۱۳۹۴ تراز دریاچه ارومیه ۱۲۷۰.۰۴ بود، اما اکنون این عدد به ۱۲۷۰.۱۸ رسیده که نشاندهنده افزایش تراز دریاچه ارومیه است. مساحت دریاچه ارومیه هزار کیلومتر است در حالی که این عدد در سال ۱۳۹۴ حدود ۷۰۰ کیلومتر بوده است.»
در مقابل این ادعا در گزارش مرکز تحقیقات سنجش از دور دانشگاه صنعتی شریف و با استفاده از تصاویر ماهوارهای اعلام شد: «... در آبان ۱۴۰۰ حدود ۹۰۰ کیلومتر مربع از سطح آب دریاچه کاسته شده که این کاهش در سالهای بعد هم ادامه داشته تا که در آبان ۱۴۰۱، سطح آب دریاچه به کمتر از ۸۸۰ کیلومتر مربع رسیده است. سطح آب موجود در دریاچه ارومیه در ۷ آبان ۱۴۰۲ به عدد ۱۷۰ کیلومتر مربع رسیده که نسبت به سطح متناظر با تراز اکولوژیک این دریاچه ۴۳۳۳ کیلومتر مربعی، تنها ۴ درصد وسعت آن باقی مانده است. این سطح کمتر از یک چهارم آن مقداری است که پیش از این در سال ۱۳۹۴ به عنوان کمترین سطح دریاچه ثبت شده بوده است. برآورد میشود که حجم آب موجود در دریاچه ارومیه به حدود عدد ۴۵ میلیون متر مکعب رسیده است.»
محمد درویش، عضو هیات علمی موسسه تحقیقات جنگلها و مراتع کشور در گفتوگو با «اعتماد» در واکنش به اظهارات مسوولان حوزه محیط زیست و صنعت آب و استان آذربایجان غربی درباره بهبود وضع دریاچه ارومیه در فروردین امسال و سرنوشت دریاچه در ماههای آتی سال میگوید: «وضعیت فعلی دریاچه ارومیه، حاصل یک اتفاق طبیعی است. میزان بارندگی در حوضه آبریز دریاچه ارومیه تا ۳۱ فروردین ماه امسال در طول ۵۵ سال اخیر بیسابقه بوده و حتی در دوران طلایی و سال ۱۳۷۵ که دریاچه ارومیه ۳۳ میلیارد متر مکعب آب داشت هم، چنین بارشی را حوضه آبریز دریاچه شاهد نبودیم و با یک سال کاملا استثنایی روبهرو هستیم که میزان بارندگیها، حداقل ۲۰ درصد بیش از میانگین ۵۵ ساله بوده و بنابراین، دوستان در این زمینه هیچ هنری به خرج ندادهاند چون دلیل ورود حدود یک و نیم تا دو میلیارد متر مکعب آب به دریاچه، بارشهای مستقیم در سطح دریاچه و سرریز آب سدها به سمت دریاچه است.
مسوولان زمانی میتوانند بگویند که در احیای دریاچه ارومیه موفق بودهاند که در یک سال آبی نرمال و در خشکسالی، اعلام کنند که با پلمب چه تعداد چاه و با تغییر کاربری چند هکتار اراضی و با چه میزان کاهش مصرف آب در بخش کشاورزی و صنعت و با تصفیه چه میزان پساب، چه میزان آب به دریاچه وارد شده است. اگر این اقدامات انجام شود، در واقع همان ۲۷ بند مصوب ستاد احیای دریاچه ارومیه اجرا شده است؛ مصوباتی که به دریافت اعتبار ۱.۱ میلیارد دلاری برای احیای دریاچه منجر شد.
بنابراین، آنچه امروز از بالا آمدن سطح آب دریاچه ارومیه شاهدیم، کار مسوولان نبوده بلکه کار خدا و کار آسمان بوده و مسوولان مطلقا در این زمینه هیچ هنری به خرج ندادهاند. مسوولان اگر میتوانستند، باز هم جلوی رهاسازی سدها را میگرفتند چنان که همین حالا، نمایندگان استان آذربایجان غربی اصرار دارند که دو سد جدید در حوضه آبریز دریاچه ارومیه افتتاح شود در حالی که هم اکنون ۱۰۱ سد در این حوضه در حال بهرهبرداری است و فقط بهرهبرداری از ۴ سد را متوقف کردند. در کدام کشور سراغ دارید که در یک حوضه آبریز، تعداد سدها را از ۱۱ سد به ۱۰۵ سد افزایش بدهند و تمام شریانهای ورودی دریاچه را قطع کنند؟
حجم ذخیرهسازی این سدها، ۴.۵ میلیارد متر مکعب اما حقابه دریاچه ارومیه ۳.۴ میلیارد متر مکعب است و وزارت نیرو و وزارت جهاد کشاورزی و استانداری آذربایجان غربی و سازمان حفاظت محیط زیست، زمانی میتوانند بگویند که دریاچه را احیا کردهاند که اعلام کنند این حقابه، هر سال تحت هر شرایطی و به هر قیمتی در اختیار دریاچه قرار میگیرد.»
درویش میافزاید: «آب قابل استحصال حوضه آبریز دریاچه ارومیه حدود ۷ میلیارد متر مکعب است که ۳.۴ میلیارد متر مکعب از این حجم باید در اختیار دریاچه باشد و ۳.۶ میلیارد متر مکعب برای شرب و کشاورزی و صنعت استفاده شود. البته اسفند ۱۴۰۱ هم خط انتقال ۶۰۰ میلیون متر مکعب آب از رودخانه زاب به دریاچه را در مراسمی پرآب و تاب و با حضور رییسجمهور افتتاح کردند که ورودی این حجم هم، توان آب قابل استحصال دریاچه را افزایش میدهد اما تا امروز، هیچ گزارشی درباره نحوه انتقال آب از رودخانه زاب ندادهاند در حالی که طبق گزارشهای متعددی که به ما رسیده، آب رودخانه زاب در مسیر انتقال و قبل از ورود به دریاچه برای مصارف کشاورزی و باغداری ربوده میشود.»
این کارشناس محیط زیست در ادامه صحبتش با «اعتماد» با تاکید بر اینکه کشاورزی در حوضه آبریز دریاچه ارومیه هیچ کاهشی نسبت به سالهای قبل نداشته بلکه دو برابر افزایش یافته و بنابراین، حجم آب مصرفی کشاورزان هم بیشتر از قبل شده که گواه این ادعا، افزایش تعداد چاههای مجاز و غیرمجاز در حال بهرهبرداری است، میگوید: «در حال حاضر، وسعت اراضی کشاورزی و باغی در این حوضه به ۶۸۰ هزار هکتار رسیده در حالی که در دهه ۷۰ این وسعت ۳۲۰ هزار هکتار بود و حداقل ۲۴ هزار هکتار به وسعت اراضی کشت چغندر اضافه شده. دلیل این افزایش هم صدور مجوز برای حفر چاه با توجیه مقابله با بحران خشکسالی و کمبود بارندگی بود که باعث شد تعداد چاهها از ۷ هزار حلقه (در دهه ۷۰) به ۹۰ هزار حلقه مجاز و غیرمجاز برسد. البته به موازات این اقدامات، هر ساله صدها هزار تن محصول کشاورزی کشت شده در حوضه آبریز دریاچه ارومیه، انبار میشود و از بین میرود و متاسفانه ضایعات بخش کشاورزی در این حوضه فوقالعاده زیاد است.»
محمد درویش بابت تبعات خشک شدن دریاچه ارومیه و آسیبهای اقتصادی، اجتماعی و امنیتی این فاجعه برای استانهای همجوار و کشورهای همسایه هشدار میدهد و میگوید: «سه استان کردستان، آذربایجان غربی و آذربایجان شرقی در حوضه آبریز دریاچه ارومیه قرار گرفتهاند. وسعت حوضه آبریز دریاچه ارومیه ۵ برابر کشور لبنان است و اثرات راهبردی فروپاشی حوضه آبریز دریاچه بر ۱۰ استان ایران و همچنین، کشورهای همجوار شامل جمهوری آذربایجان، ارمنستان، ترکیه و عراق غیر قابل انکار است.
به دنبال خشک شدن دریاچه، برخاستن ذرات غبار و نمک با قطر کمتر از ۱۰ میکرون، نه تنها باعث شیوع سرطان خون و افزایش فشار آسمُزی در انسان میشود، بلکه کیفیت فتوسنتز را مختل میکند و توان ریسک پذیری را در منطقه کاهش میدهد و افزایش مهاجرت را دامن میزند که همین پدیده به تنهایی یک پدیده امنیتی بسیار خطرناک است. با توجه به اینکه یکی از بالاترین تراکمهای جمعیتی کشور در حوضه آبریز دریاچه ارومیه است، اگر قابلیت سکونتگاهی این حوضه به هر دلیل از بین برود، فشار این تخریب به استانهایی همچون قزوین و زنجان و اردبیل منتقل میشود که همین امروز هم با بحران مواجهند و این بحرانها علاوه بر رشد حاشیه نشینی، تبعات امنیتی جبرانناپذیری به دنبال خواهد داشت.»
پیشبینی این کارشناس محیط زیست، نقطه مقابل خوشبینیهای دولت است. درویش ۶ ماه آینده را میبیند؛ روزهای گرم شهریور ماه که تصاویری از بستر خشکیده دریاچه ارومیه منتشر خواهد شد و در تکمیل پیشبینی خود میگوید: «با افزایش گرما و افزایش مصرف آب در بخش کشاورزی، حتما دریاچه تا ۶ ماه آینده خشک خواهد شد چون مسوولان هیچ تمهیدی برای پلمب چاهها یا رهاسازی آب از سدها یا کاهش مصرف آب در بخش کشاورزی در نظر نگرفتهاند. با وجود اخباری که اخیرا درباره افزایش ۱۲ سانتیمتری سطح آب دریاچه ارومیه منتشر شده، مسوولان در برنامه احیای دریاچه با شکست روبهرو شدهاند و متاسفم که در اثنای انتشار این اخبار، به این فکر نیستند که وقتی ۶ ماه بعد و با گرم شدن هوا، همین میزان آب از کف دریاچه ناپدید بشود، چه جوابی به مردم و رسانهها خواهند داد؟»
دوشنبه ۱۰ ارديبهشت ۱۴۰۳ -
Monday 29 April 2024
|
ايران امروز |
دوشنبه ۱۰ ارديبهشت ۱۴۰۳ -
Monday 29 April 2024
|
ايران امروز |
دوشنبه ۱۰ ارديبهشت ۱۴۰۳ -
Monday 29 April 2024
|
ايران امروز |
دوشنبه ۱۰ ارديبهشت ۱۴۰۳ -
Monday 29 April 2024
|
ايران امروز |
احمدینژاد بهش میگفت برادران قاچاقچی. حسن روحانی میگفت نهاد فاسدی که مانع توسه ایران شده. ایالات متحده بهش میگه گروه تروریستی. مردم هم بهش میگن لات کوچه خالی. البته علی خامنهای بهش میگه سپاه اسلام. به خاطر انحراف عظیمی که در حکمرانی رخ داده، الان تقریبا همه چیز در اختیار سپاه پاسداران هست. از خانه عفاف تا موشک بالستیک، از برج سازی و ویلاسازی تا پتروشیمی و نفت، از فیلترینگ تا فروش فیلترشکن، تقریبا تمام شاهراهها دست برادران قاچاقچی هست.
سپاه پاسداران، از خیانت تا پروپاگاندا و ناگفتههای فرار سرلشکر عسگری در چشمانداز با مهدی مهدوی آزاد
فصل جدید برنامه چشمانداز
خداحافظی سمیرا قرایی، مجری برنامه چشمانداز و گفتوگو با مهدی مهدویآزاد، مجری فصل جدید این برنامه
دوشنبه ۱۰ ارديبهشت ۱۴۰۳ -
Monday 29 April 2024
|
ايران امروز |
دوشنبه ۱۰ ارديبهشت ۱۴۰۳ -
Monday 29 April 2024
|
ايران امروز |
دوشنبه ۱۰ ارديبهشت ۱۴۰۳ -
Monday 29 April 2024
|
ايران امروز |
دوشنبه ۱۰ ارديبهشت ۱۴۰۳ -
Monday 29 April 2024
|
ايران امروز |
توقیف قطار افغانستان-ترکیه؛ میخی دیگر بر تابوت ترانزیت ایران
دالغا خاتیناوغلو / دویچه وله فارسی
در حالی که کشورهای منطقه در رقابت تنگاتنگی برای تقویت جایگاه خود به عنوان مسیر ترانزیت کالاهای بینالمللی هستند، اولین قطار ترانزیتی افغانستان-ترکیه در مسیر ایران متوقف شد. یادداشتی از دالغا خاتیناوغلو، کارشناس انرژی.
مقامات ایران اظهارات ضد و نقیضی از عدم مجوز ورود بار، اشکالات در لوکوموتیو آن تا انکار ورود قطار از افغانستان به کشور مطرح کرده و راهآهن ایران نیز طی اقدام عجیبی لوکوموتیو این قطار حامل ۱۱۰۰ تن کالک از مسیر افغانستان به ترکیه را جدا کرده و با خود برده است.
خط آهن خواف-هرات تابستان سال گذشته توسط کنسرسیوم ریلی ایران و افغانستان راهاندازی شد و ابتدای ماه جاری اولین قطار حامل کالاهای افغانستان از خاک ایران به ترکیه در همان مرحله ورود به ایران متوقف شده است.
به رغم انتشار گزارشهای زیادی از توقیف این قطار و تناقض در گفتههای مقامات گمرکی، راهآهن، وزارت راه و شهرسازی و کنسرسیوم توسعه خط آهن، هنوز علت واقعی توقیف این قطار ترانزیتی مشخص نشده است.
علت هرچه باشد، آنچه مسلم است مشکل یادشده نه ارتباطی به افغانستان و نه ترکیه دارد؛ دو کشوری که امیدوار بودند از مسیر کوتاهتر ایران بتوانند ترانزیت کالا داشته باشند.
ایران بهرغم موقعیت منحصر به فرد خود، از همه پروژههای ترانزیتی منطقه کنار گذاشته شده و برای نمونه، ترانزیت ریلی کالاهای خارجی در ایران سال گذشته به اندازه یکچهارم جمهوری آذربایجان یا ترکمنستان نیز نشده است؛ کشورهایی که رقیب ایران در ترانزیت کالا میان ترکیه و افغانستان هستند.
ترانزیت ریلی ایران
آمارهای وزارت راه و شهرسازی ایران نشان میدهد، سال گذشته تنها ۱.۵ میلیون تن کالای خارجی از طریق خطوط آهن ایران ترانزیت شده که بخش اعظم آن ترانزیت گوگرد ترکمنستان به خلیج فارس بوده است. این در حالی است که ترانزیت کالاهای خارجی خطوط ریلی جمهوری آذربایجان تنها در سه ماهه ابتدایی ۲۰۲۴ بیش از ۱.۸ میلیون تن بود. از طرف دیگر ترکمنستان در سال ۲۰۲۳ به غیر از مسیر شرق-غرب، بیش از ۲ میلیون تن کالا تنها در مسیر ایران-قزاقستان-روسیه ترانزیت کرده است.
در مورد بخصوص خود ترکیه، آمارهای رسمی این کشور نشان میدهد، خدمات ترانزیت کالاهای خارجی در این کشور طی سال گذشته میلادی ۴۰ میلیارد دلار درآمد برای کشور داشته است.
بازار لجستیک کالاهای خارجی امارات نیز ۱۰ برابر بیشتر از ایران و حدود ۲۰ میلیارد دلار است و انتظار میرود تا سال ۲۰۲۶ به ۳۱ میلیارد دلار برسد.
ایران حتی طی دو دهه گذشته نتوانسته دو خط آهن چابهار-زاهدان و رشت-آستارا را تکمیل کند تا امیدی به ترانزیت کالا در مسیر شمال-جنوب با روسیه داشته باشد.
مقامات دولت ابراهیم رئیسی مانند دیگر حوزهها در مورد نقش ترانزیتی کشور بزرگنمایی کرده و حتی پاییز سال گذشته از “اتصال ریلی کشور به اروپا” خبر دادند. چنین اظهارات نادرست و توهمآلودی نه تنها کمکی به بهبود وضعیت ترانزیتی ایران نمیکند، بلکه توجهات را از توسعه سریع حوزه لجستیک کشورهای رقیب ایران و عقبماندگی این کشور منحرف میکند.
معاون وزیر راه و شهرسازی ایران که میداند ترانزیت ریلی تنها ۱.۵ میلیون تن کالای خارجی و آن هم گوگرد ترکمنستان در سال گذشته مایه شرمساری است، اما باز هم مدعی میشود که “ایران قلب ترانزیت جهان” است و رسانههای حکومتی هم این توهمات را با آب و تاب پوشش میدهند. این موضوع چشمانداز آینده حوزه لجستیک این کشور را نیز در سیاهی فرو میبرد و هیچ امیدی را برای توسعه این حوزه باقی نمیگذارد.
چین طی سالهای گذشته ایران را از طرح جهانی “ابتکار کمربند و جاده” کنار گذاشته، هند و روسیه بهرغم گذشت ۲۰ سال هنوز ترانزیت از مسیر ایران را آغاز نکرده و اتفاقا هند سال گذشته قرارداد عظیم کریدور ترانزیتی عربستان-اروپا را امضا کرد و نهایتا حتی کشورهای اطراف خود ایران نیز تمایلی به ترانزیت کالا از خاک ایران به همدیگر را ندارند.
خدمات لجستیک و ترانزیت کالا در جهان
بر اساس آمارهای کنفرانس تجارت و توسعه سازمان ملل، ارزش سالانه صادرات خدمات در جهان بیش از ۷ تریلیون دلار است که ۲۰ درصد آن مربوط به حوزه حمل و نقل کالا و ۱۵ درصد آن مربوط به حمل مسافر است.
بر اساس این گزارش، صادرات خدمات حدود ۹ درصد اقتصاد جمهوری آذربایجان، بیش از ۱۰ درصد اقتصاد ترکیه و آلمان، ۱۳ درصد از اقتصاد اسپانیا و فرانسه، همچنین ۳۱ درصد از اقتصاد امارات متحده عربی را تشکیل میدهد. ایران در میان کشورهایی است که سهم صادرات خدمات آن “بین صفر تا سه درصد” از اقتصاد کشور گنجانده شده است.
اینکه خیراله خادمی، مدیرعامل شرکت ساخت و توسعه زیربناهای حمل و نقل ایران، در بهمنماه سال گذشته مدعی شده “ایران قلب ترانزیت جهان” است، با این آمار بینالمللی و واقعیتهایی که مردم عادی نیز میدانند، در تناقض آشکار است.
حتی مقامات کشوری مثل ترکیه که از لحاظ لجستیک مقام ۱۱ را در جهان دارد، به خود نمیبالند و ماه گذشته وزارت تجارت این کشور اعلام کرد، اگرچه ارزش بازار لجستیک و حمل و نقل کشور به ۱۰۰ میلیارد دلار رسیده و مقام ۱۱ جهان را داریم، اما هنوز سهم کشور از کل بازار لجستیک جهان ۲.۵ درصد است و باید تلاش کنیم این وضعیت بهبود بیشتری یابد.
تنها بنادر و خطوط ریلی، جادهای و کشتیرانی ترکیه نیست که طی سالهای گذشته به شدت توسعه یافته؛ بلکه شرکت هواپیمایی “ترکیش ایرلاینز” سال گذشته با دو پله جهش، در رده ۱۷ بهترین شرکتهای هواپیمایی جهان و رده اول اروپا قرار گرفت.
رتبه چشمگیر خطوط هوایی ترکیه در حالی است که بیش از نیمی از هواپیماهای ایران زمینگیر هستند و از رده خارج شدهاند.
آمارهای بانک مرکزی ایران نشان میدهد، واردات خدمات ایران در سال ۱۴۰۱ حدود ۶.۷ میلیارد دلار بیشتر از صادرات خدمات بوده و در شش ماه ابتدایی سال گذشته نیز تراز تجارت خدمات کشور دوباره منفی ۴ میلیارد دلار شده است.
چنین شکاف بزرگی در تجارت خدمات ایران، از جمله حوزه حمل و نقل بینالمللی، در حالی است که مقامات دولت ابراهیم رئیسی بارها مدعی توسعه حوزه لجستیک کشور، از جمله ترانزیت کالاهای خارجی شدهاند.
سنگ معدنی کالک افغانستان کالایی فرسودهشدنی نیست و توقیف درازمدت آن نیز تنها هزینه بیشتر برای تاجران افغانستان و ترکیه ایجاد خواهد کرد و نهایتا محمولههای بعدی از مسیر ترکمنستان و آذربایجان ارسال میشود، اما این موضوع ضربهای فراموشنشدنی بر وجهه حوزه ترازیتی ایران است؛ خصوصا اینکه مقامات نهادهای مختلف ایران اظهارات ضد و نقیضی درباره علت توقیف قطار میکنند و کسی مسئولیت آن را قبول نمیکند.
دوشنبه ۱۰ ارديبهشت ۱۴۰۳ -
Monday 29 April 2024
|
ايران امروز |
رادیو فردا
اعتراف عوامل سوء قصد به نماینده پارلمان آذربایجان به «ارتباط» با ایران
پنج متهم سوء قصد به جان فاضل مصطفی نماینده منتقد جمهوری اسلامی در پارلمان جمهوری آذربایجان، به ارتباط با ایران «اقرار» کردند.
آذر سریجانوف سازماندهنده این گروه برای ترور فاضل مصطفی در فروردین ماه پارسال، روز شنبه ۸ اردیبهشت در دادگاه جنایات سنگین باکو که علنی برگزار شد، گفت هدف از سوء قصد به جان آقای مصطفی «تنبیه او به خاطر اظهاراتش درباره دین اسلام» بوده است.
او همچنین گفت که طرح حمله مسلحانه به چند نهاد دولتی در جمهوری آذربایجان را داشته، اما قبل از عملی کردن طرحش، بازداشت شده است.
سریجانوف در ادامه تصریح کرد یکی از اعضای گروه ترور فاضل مصطفی برای دیدار با یک عضو گروه «حسینیون» به ایران سفر کرده بود تا نحوه پناهنده شدن افراد دخیل در ترور آقای مصطفی در ایران را «هماهنگ» کند.
حسینیون نام گروهی است که ایران از شهروندان جمهوری آذربایجان تشکیل داده و از آنها همراه با لشکرهای فاطمیون و زینبیون، متشکل از شهروندان افغانستان و پاکستان، برای حمایت از حکومت بشار اسد در طول جنگ سوریه استفاده میکند.
سریجانوف در ادامه گفت رشاد احمداف، از اعضای این گروه قبل از عملیات ترور آقای مصطفی پنهانی از مرز میان ایران و جمهوری آذربایجان گذشته و با فردی به نام «واله» از اعضای حسینیون در ایران دیدار کرده است.
به گفته او واله در مقابل قتل فاضل مصطفی ۳۰ هزار دلار به اعضای گروه تحت رهبری او داده است.
او همچنین از خرید اسلحه و گلوله از یک شهروند جمهوری آذربایجان در منطقه «زاگاتالا» در شمال کشور برای عملی کردن طرح ترور فاضل مصطفی خبر داد.
جلسه بعدی دادگاه رسیدگی به اتهامات اعضای این گروه شامل امین علییف، رشاد احمداف، آذر سریجانوف، الشاد عسگراف و صبوحی شیریناف حدود دو هفته بعد برگزار میشود.
فروردین پارسال و چند روز بعد از سوء قصد به جان آقای مصطفی گزارشهایی از بازداشت عوامل این حمله منتشر و اعلام شد چهار تن آنها پیشتر به ایران سفر کرده بودند.
آقای مصطفی، که از او به عنوان یکی از منتقدان سرسخت جمهوری اسلامی ایران یاد میشود، روز هشتم فروردین در باکو، پایتخت آذربایجان، هدف گلوله قرار گرفت و در بیمارستان بستری شد.
آیخان حاجیزاده، سخنگوی وزارت خارجه جمهوری آذربایجان، پیشتر گفته بود تحقیقات اولیه در خصوص سوءقصد به جان آقای مصطفی، حاکی از «ردپای ایران» است.
دو ماه پیش از این حادثه نیز یک شهروند مسلح ایرانی به سفارت جمهوری آذربایجان در تهران حمله کرد و رئیس تیم حفاظت امنیتی سفارت را کشته و دو نفر دیگر را زخمی کرد.
از آن زمان جمهوری آذربایجان سفیر خود از ایران را فراخوانده است.
یک ماه بعد از ترور نافرجام آقای مصطفی نیز جمهوری آذربایجان از بازداشت یک گروه اسلامگرای «وابسته به نهادهای امنیتی جمهوری اسلامی» به اتهام تلاش برای ترور مقامات و تشکیل یک دولت اسلامی در این کشور خبر داد.
جمهوری آذربایجان طی دو سال گذشته چندین بار از بازداشت گروههای «تحت امر وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی» در این کشور خبر داده است.
دوشنبه ۱۰ ارديبهشت ۱۴۰۳ -
Monday 29 April 2024
|
ايران امروز |
توسعه (نیافتگی) اقتصادی-اجتماعی در ایران؛ دلایل، ضرورت اصلاحات ساختاری و پیشنهادها
دکتر مهدی عسلی
۸ اردیبهشت ۱۴۰۳
منبع: فردای اقتصاد
مقدمه
در ماههای اخیر توسعه اقتصادی-اجتماعی کشور در مطبوعات و رسانههای جمعی بیشتر از گذشته مطرح بوده. کشور ما در چهل و چند سال پس از انقلاب موفقیت چشمگیری در ایجاد رشد اقتصادی پایدار، کاهش فقر، توزیع بهتر درآمدها و ایجاد اشتغال نداشته است. برخی برای توسعه کشور یک تعریف بسیار محدود استفاده میکنند، معمولا “افزایش مستمر تولید و توزیع عادلانه درآمدها”. با اینکه تعریف واقعی توسعه بسیار فراگیرتر از این مفهوم ساده است، اما کشور ما تاکنون حتی در قالب این تعریف ساده نیز در توسعه اقتصادی-اجتماعی موفقیتی نداشته است.
توسعه همه جانبه مفهومی به مراتب غنیتر و پیچیدهتر از صرفا رشد پایدار ظرفیتهای تولید یا کاهش فقر است. توسعه را میتوان تحول جامعه برای زندگی بهتر و انسانیتر تمام آحاد مردم دانست. آمارتیا سن [۱]، که از برجسته ترین پژوهشگران این رشته است، در کتاب “آزادی به مفهوم توسعه” مفهوم توسعه را “بسط و اعتلای تواناییهای آحاد یک جامعه” میداند که مترادف با “بالفعل شدن قابلیتها و ظرفیتهای خلاقانه تک تک اعضای جامعه” است. در این دیدگاه مفهوم توسعه به مثابه تحول جامعه برای زندگی بهتر همه افراد آن روشنتر و نیز عمق عقب افتادگی جامعه ما از فرایند توسعه همه جانبه اقتصادی، اجتماعی و سیاسی روشنتر میشود. مخصوصا که در دنیای امروز، پیشرفت فناوریهای نوین از یک سو و جهانیشدن [۲] از سوی دیگر، ارزشها و ایدهآلهای زندگی مردم در جوامع را دگرگون کرده است.
کند شدن یا توقف فرایند همه جانبه پیشرفت و توسعه نه تنها پیامدهای ناگواری در عرصههای مختلف اقتصادی و اجتماعی داشته، بلکه تاثیر منفی بزرگی بر روابط بینالمللی ایران نیز اعمال کرده است. گسترش فقر و نابرابری شدید درآمد خانوارها و آسیبهای اجتماعی مترادف با آن (کودکان کار، افزایش جرم و جنایات، مهاجرت فزاینده نیروی کار در سطوح مختلف و غیره)، علاوه بر تضعیف همبستگی و امید به آینده در جامعه، تصویری مخدوش و نامطلوب از کشور در عرصه جهانی ایجاد کرده است. فقدان رشد مستمر اقتصادی با نرخهای قابل قبول، موجب پیشی گرفتن اقتصادهای دیگر منطقه (ترکیه، مصر و عربستان) از اقتصاد ایران شده است. ترکیه و مصر در سال ۱۳۵۸ اقتصادهای کوچکتری در مقایسه با ایران داشتهاند. در حالی که هم اکنون در منطقه ما ارزش تولید ناخالص داخلی هر کدام از این دو کشور از ایران بیشتر است.
این در حالی است که بر اساس برنامه چشم اندازی که دو دهه پیش تنظیم و تصویب شده بود، قرار بود اقتصاد ایران تا ۱۴۰۴ بزرگترین اقتصاد منطقه باشد. سهم اقتصاد ایران از اقتصاد جهانی و حتی از اقتصاد منطقه در دهههای گذشته به صورت مداوم کاهش یافته است. این وضعیت علاوه بر آنکه رشد درآمد سرانه را کاهش داده و شاخص کلی رضایت خانوارهای ایرانی را متاثر کرده است.
همچنین از منظر جغرافیای سیاسی موقعیت ایران را در منطقه، اعم از خاورمیانه، خلیج فارس، قفقاز، آسیایمیانه و... تخفیف داده است. جانبداری قدرتهای بزرگ اقتصادی-نظامی (که ظاهراً روابط دوستانهای نیز با ایران دارند)، از کشورهای حاشیه جنوبی خلیج فارس در اختلافات مرزی این کشورها با ایران به اندازه کافی گویاست. آیا اگر اقتصاد ایران، اقتصاد اول منطقه و تجارت آن با دنیا قابل توجه و در حال رشد بود، قدرتهای بینالمللی چنان مواضعی میگرفتند؟ بنابراین به موازات نزول جایگاه اقتصاد ایران در سطح جهانی، از نفوذ منطقهای و بینالمللی آن نیز بهطور اجتنابناپذیری کاسته میشود.
در این مقاله، ضمن اشاره به دیدگاه پیروان مکاتب مهم اقتصادی در قبال دلایل اصلی عدم توفیق کشور در توسعه اقتصادی، الزامات رشد پایدار ظرفیتهای تولیدی، با لحاظ فرایند جهانی شدن و یکپارچگی بازارهای مالی و اقتصادی، نیز جهشهای فناوری در عرصههای مختلف تولید کالاها و خدمات در کشورهای پیشرفته مورد بحث قرار میگیرد. در پایان، این نکته روشن میشود که در شرایط کنونی کشور، بدون التزام به توسعه سیاسی، به مفهوم مشارکت مردم در اداره جامعه، حکمرانی خوب و لحاظ ارجحیتهای جامعه در سیاستگذاریها، اصلاح روابط بینالملل و انتفاع از فرایند جهانی شدن؛ توسعه همهجانبه اقتصادی-اجتماعی کشور ممتنع خواهد بود.
کارایی اقتصادی و جایگاه کشورها در مناسبات بینالمللی
روندهای موجودی که به آنها اشاره شد، می توانند شکاف بین جامعه ما، از نظر شاخصهای توسعه، با جوامع پیشرفته را حتی عمیق تر و بزرگتر نیز بکنند. برای نمونه ای ازاین تغییرات در سطح جهانی، به پیشی گرفتن اقتصاد آلمان از ژاپن توجه کنید. تولید ناخالص داخلی آلمان در سال ۲۰۲۳ میلادی از ژاپن پیشی گرفته و در حال حاضر پس از آمریکا و چین در رده سوم اقتصادهای بزرگ جهان قرار دارد. ژاپن کشوری است با ۱۲۵ میلیون نفر جمعیت سختکوش، با سواد و آموزش دیده، و به عبارت دیگر دارای سرمایه انسانی بالا و فناوریهای پیشرفته است. همزمان، از نظر رقابتپذیری [۳]، ژاپن با امتیاز %۸۲.۳ پس از سنگاپور، آمریکا، هنگ کنگ، هلند و سوئیس در جایگاه ششم رقابت دنیا قرار دارد. بنابراین سبقت گرفتن اقتصاد آلمان، با جمعیتی حدود ۸۴ میلیون نفر، از کشوری مانند ژاپن امر پیشپا افتاده و سادهای نیست و باید دید که چه عواملی موجب این تحول شده است.
سبقت اقتصادی آلمان از ژاپن در زمانی اتفاق افتاده که عملکرد اقتصادی آلمان خود ضعیفتر از سالیان گذشته بوده و تحت تاثیر بیماری کوید-۱۹ و نیز افزایش قیمت انرژی ناشی از تجاوز روسیه به اوکراین قرار داشته است. پیشبینیها حاکی از آنند که تا سال ۲۰۲۷ اقتصاد هند از هر دو اقتصادهای ژاپن و آلمان پیشی خواهد گرفت. در مقایسه با این تحولات میبینیم که طی مسیر ناصحیح توسعه موجب شده است ریال ایران (که زمانی جزو ۱۴ پول نخست معتبر و با ثبات دنیا بود) ارزش خود را به کلی از دست داده و به ضعیف ترین پول در منطقه تبدیل شود.
در مثال بارزی دیگر، میتوان چین را در نظر گرفت. چین در سال ۱۹۷۸، یعنی یک سال پیش از انقلاب اسلامی در ایران، نظام اقتصادی خود را از “اقتصاد سوسیالیستی با برنامه ریزی مرکزی” به اقتصاد “سوسیالیستی مبتنی بر بازار آزاد” تغییر داد. این تغییرات از طریق اجازه فعالیت شرکتهای خصوصی در کنار شرکتهای بخش عمومی، گشودن دروازههای اقتصاد چین به اقتصاد جهانی، تشویق سرمایهگذاری خارجی در این کشور، اتخاذ سیاستهای مناسب کلان مانند ایجاد ثبات اقتصادی از جمله با کنترل تورم، تعیین نرخهای ارزی و بهره نزدیک به نرخهای تعادلی، آزادسازی تجارت خارجی، ورود به سازمان تجارت جهانی و اصلاحات عمیق دیگر، موجب پیشرفت عظیم اقتصادی و رشد مستمر ظرفیتهای تولید آن کشور شد. نسبت درآمد سرانه در این کشور به قیمتهای ثابت تقریبا در تمامی دوره ۱۹۸۰ تا ۲۰۲۳ میلادی بالاتر از ۵% بوده است.
رشد مداوم کارایی نیروی کار همراه با نرخ پایین بیکاری بهدلیل رشد سریع اقتصادی از یک طرف و برنامههای گسترده فقرزدایی از سوی دیگر، موجب بهبود توزیع درآمدها و بیرون آمدن حدود ۸۰۰ میلیون چینی از زیر خط فقر مطلق (حدود ۲ دلار در روز) گشته است. در همین بازه زمانی شمار افرادی که به زیر خط فقر جهانی کشیده شدهاند در میان جمعیت ایران افزایش پیدا کرده است.
بنابراین چین، هم از نظر رشد درآمد ملی و هم از نظر توزیع این درآمد، بسیار خوب عمل کرده است. با این حال، در سالهای اخیر، رشد اقتصادی چین کاهش یافته و بسیاری از شرکتهای بینالمللی و شرکتهای خصوصی چینی شروع به خروج از چین کردهاند. بسیاری از ناظران از پایان “معجزه اقتصادی” چین صحبت میکنند، که این پایان از تقریبا ده سال پیش شروع شده است. بحران شدید مالی در بخش ساختمان و مسکن، تخصیص ناکارآمد منابع با وسعتی بسیار بزرگ در بخشهای مختلف اقتصادی، حجم بالای بدهی دولتهای محلی و غیره از دلایل کاهش رشد اقتصادی چین در سالهای اخیر بوده است.
با این حال، صعود چین به اقتصاد اول جهان با معیار برابری قدرت خرید و بهبود کیفیت زندگی صدها میلیون چینی، باعث نشده که رهبران آن کشور دچار خودبزرگبینی شوند. رئیس جمهور چین در ملاقات سال گذشته (اکتبر ۲۰۲۳) خود در سانفرانسیسکو با رئیس جمهور آمریکا، اشاره ای به این مضمون داشت که “اقتصاد چین هنوز یک اقتصاد درحالتوسعه است و ما مایلیم با توسعهیافتهترین اقتصاد جهان همکاری داشته باشیم”.
اشاره به تحولات کلی در اقتصادهایی مانند آلمان، ژاپن و چین برای تاکید بر پیچیدگیهای فرایند توسعه اقتصادی در بلند مدت است. فرایندی که برای کشور ما حتی پیچیده تر نیز خواهد بود. شاخص رقابتپذیری اقتصاد ایران در سال ۲۰۱۹ میلادی %۵۳ برآورد شده و ایران در بین ۱۴۱ کشور بررسی شده، در جایگاه ۹۹ در کنار کشورهایی مانند پاراگوئه، گواتمالا و روندا و پایینتر از اقتصادهایی مانند اردن، ترکیه، آذربایجان، عمان، عربستان و امارات متحده قرار دارد. این ارقام بزرگی شکافهایی که حتی بین اقتصاد ایران با اقتصادهای منطقه بوجود آمده را به خوبی نشان میدهد. همانطور که سبقت گرفتن اقتصاد آلمان از ژاپن نمیتواند تصادفی باشد، مسلما سقوط رقابتپذیری اقتصاد ایران به حدود کشورهایی مانند گواتمالا و رواندا، که فاقد سرمایه انسانی و منابع طبیعی در حد ایران هستند، و همینطور سبقت گرفتن اقتصادهای ترکیه و عربستان سعودی از ایران نیز بی دلیل نیست. این شکست تاریخی اقتصاد ایران انعکاسی از مدیریت ضعیف و ناکارآمد اقتصادی در سطح کلان بوده و نشانگر تاثیر راهبردها و سیاستهای نادرست در سیاست خارجی و اقتصادی کشور طی دهههای گذشته است.
دلایل عدم توسعه اقتصادی در نظریههای مختلف
سیاستهای اقتصادی هوشمندانه و سازگار با هدف یک توسعه اقتصادی میتوانند در بلند مدت از تغییرات مثبت داخلی و بینالمللی سود برده و تاثیر عوامل و تحولات منفی را خنثی کنند. در ادامه بحث دلایل عملکرد نامطلوب اقتصاد ایران را از دید چند نظریه مهم ولی متفاوت اقتصادی بررسی میکنیم.
جریان اصلی نظریه اقتصاد به مکتب نئوکلاسیک معروف است. البته برخی به اشتباه آن را مکتب لیبرال و یا نئولیبرال مینامند. لیبرالیزم یک فلسفه سیاسی است، نه اقتصادی. اقتصاددانان جریان اصلی دخالت نامناسب دولت در فعالیتهای اقتصادی از طریق دولتیکردن شرکتها و ممانعت از رشد بخش خصوصی، سیاستهای ناصحیح قیمت گذاری بر کالاها و خدمات، تعیین دستوری نرخ بهره و نرخ ارز، عدم عضویت ایران در سازمانها و کنوانسیونهای مهم اقتصادی بینالمللی (مانند سازمان تجارت جهانی، FTAF و کنوانسیون پالرمو [۵,۴]) را عوامل اصلی عملکرد ضعیف اقتصاد ایران میدانند. همزمان عوامل سیاسی و تنش در روابط بینالمللی کشور، عدم قطعیت و ریسک سرمایهگذاری در اقتصاد ایران را افزایش و رشد اقتصادی بلند مدت را کاهش داده است. ویژگی رژیمهای متکی بر رانت نفت [۶]، که ناکارایی فعالیتهای اقتصادی از مهمترین آنها است را نیز میتوان از دلایل عمده عملکرد ضعیف اقتصاد ایران از دیدگاه مکتب جریان اصلی دانست دانست.
از دید اقتصاددانان نئوکلاسیک، عامل اصلی فشارهای تورمی رشد نقدینگی سریعتر از رشد اقتصادی در طی سالیان متمادی است. در چنین حالتی، برای کنترل تورم، لازم است یک سیاست پولی منضبط اتخاذ شود. از آنجا که بازارهای مالی ایران عمیق و گسترده نیستند و ابزار کنترل نقدینگی هنوز کامل و کارآمد نیست، برای جلوگیری از تاثیر کسری بودجه بر رشد نقدینگی، لازم است انضباط مالی اکیدا رعایت شود. در غیر این صورت و با وجود کسری بودجه شدید، بخش عمومی بهطور اجتناب ناپذیری شاهد تورم مزمن خواهد بود.
طرفداران نظریه مارکسیستی (که عموما ایده های رادیکال اقتصادی را دنبال میکنند)، برعکس معتقدند که مشکلات و گرفتاریهای اقتصادی ایران بهدلیل رویکردهای نئولیبرال دولت بوده است. به گفته آنها سیاست دولت با خصوصی سازی حساب نشده و آزاد گذاشتن بازارهای کالا و خدمات، به خصوص با ایجاد بازارهای مالی و بانکهای خصوصی، به شکل گیری الیگارش های اقتصادی و استثمار نیروی کار در کشور انجامیده است. ویژگی رانتی (نفتی) بودن اقتصاد ایران نیز عاملی بر تشدید مصائب اقتصادی شده است. زیرا این منابع رانتی موجب تقویت الیگارشهای نظام سرمایهداری شده و مانع از تشکیل سندیکاها و اتحادیههای کارگری و هرگونه اصلاح در روابط کار و سرمایه شده است. نکته اصلی ایدههای مارکسیستی آن است که تلاش می شود پدیدههای اقتصادی مانند رکود، بیکاری و تورم را به اصول اساسی تحلیل مارکس (نظریه ارزش-کار) و نیز نزولی بودن بلند مدت نرخ کلی سود سرمایهگذاریها در اقتصاد مرتبط کنند، که این دیدگاه در تحلیل آنها از پدیده تورم نیز مشهود است.
مارکس افزایش سطح عمومی قیمتها را به افزایش حجم پول کاغذی ارتباط میدهد. از دید او اگر انتشار پول کاغذی دو برابر شود، با فرض بیتغییر ماندن دیگر شرایط، قیمتها نیز دو برابر خواهد شد.[۷] اقتصاددانان نئومارکسیست اصرار دارند که حجم پول در نظریه مارکسیستی اقتصاد یک متغیر درونزا بوده و این افزایش قیمتها است که حجم پول را افزایش میدهد. بر اساس این نظریات از آنجا که افزایش کارایی نیروی کار و انباشت سرمایه، شاخص سود واقعی بلند مدت را پایین میکشد، دولتهای جوامع سرمایهداری با افزایش عرضه پول از یک طرف و کنترل افزایش حقوقها از سوی دیگر تلاش میکنند سهم سرمایه را در ارزش ایجاد شده افزایش و سهم کار را کاهش دهند.
گروه دیگری از اقتصاددانان که به دلیل تاکید بر تاثیر نهادها برعملکرد اقتصاد، نهادگرا [۹] نامیده میشوند نارسایی و عدم کفایت نهادها در نظام اقتصادی کشور را دلیل اصلی نابسامانیها و عقبماندگیهای اقتصادی کشور و بازماندن اقتصاد ایران از توسعه پایدار میدانند. منظور از نهادها مجموعه قوانین و مقررات رسمی و ارزشها و نرمهای غیررسمی است که قواعد فعالیتهای اقتصادی را تعیین میکنند و بنابراین هزینه مبادلات، رفتار فعالان اقتصادی و نهایتاً عملکرد نظام اقتصادی را تحتتاثیر قرار میدهند. بعد از به محاق رفتن نظریه نهادگرایی اولیه بین اقتصاددانان در اوایل قرن بیستم نهادگرایی نو، با تغییراتی در فروض اولیه مربوط به انسان اقتصادی مانند عقلانیت محدود و شماری دیگر از آکسیومها تقریباً از اوایل دهه ۱۹۹۰ میلادی به این سو توسعه یافته و به شاخه مهمی از علم اقتصاد تبدیل شده است. در نهادگرایی نو بین نهادها (Institutions) و سازمانها (Organisations) تمایز روشنی وجود داشته و برای نشان دادن اهمیت نهادهای غیررسمی گفته میشود که یک برنامه اقتصادی با اهداف و سیاستهای یکسان در دو کشور مختلف با فرهنگ و نهادهای غیررسمی متفاوت معمولاً دو نتیجه مختلف به بار میآورد؛ زیرا چارچوبهای انگیزشی که رفتار عوامل اقتصادی را تعیین میکنند، خود تحتتاثیر نهادهای غیررسمی است. از پروفسور داگلاس نورث از اقتصاددان بزرگ نهادگرا و برنده جایزه نوبل سال ۱۹۹۳ نقل شده است که: «در جامعهای که به دزدی و راهزنی جایزه میدهند گروههای غارت و راهزنی و در جامعهای که به ابداع و اختراع و سازندگی پاداش میدهند، سازمانهایی برای ابداع، نوآوری و سازندگی ایجاد میشود» [۱۰].
بنابراین نهادها در عملکرد اقتصادی اهمیت زیادی دارند. تضمین مالکیت خصوصی، کارایی بازارها، حاکمیت قانون، تنفیذ قراردادها، شفافیت و حسابرسی بخش عمومی، حمایت از سرمایهگذاریها و موارد مشابه بر عملکرد اقتصادی یک کشور تاثیر بارزی دارند. اگر بخواهیم معضل تورم و کنترل آن را از دیدگاه نهادگرایی نو بررسی کنیم، طبعا توجه اصلی بر نهادهای معطوف بر تورم خواهد بود: تورم یک پدیده پولی است اما رفتار تورم و اثر بخشی سیاستهای کنترل آن در کشورهای مختلف تحت تاثیر کیفیت نهادهای رسمی و غیررسمی اقتصادی این کشورها متفاوت است. استقلال بانک مرکزی، کیفیت نظام بانکی، عمق بازارهای مالی، کارایی ابزار سیاست پولی، فرهنگ انضباط مالی بخش عمومی و موارد مشابه بر کنترل تورم در کشورها تاثیر قابل توجهی میگذارند [۱۱].
الزامات سه گانه توسعه پایدار
بنابراین سه مکتب اصلی اقتصادی در توجیه دلایل توسعه نیافتگی ایران به ترتیب بر شکست بازار، شکست دولت و شکست نهادها تاکید دارند. واقعیت تلخ وضعیت امروز ایران اما آنست که بهدلیل همه جانبه بودن مفهوم توسعه، بدون حل و یا رفع هر سه معضل یاد شده یعنی شکست بازار، شکست دولت و شکست نهادها، نمیتوان به توسعه واقعی دست یافت. هر جامعهای که راه حل های بهتری برای اصلاح یا برطرف کردن این شکستها پیدا کند، در فرایند توسعه اقتصادی موفق تر است. به عبارت دیگر، در هر جامعهای که بازارها، دولتها و نهادها توانمندتر، کارآمدتر و مناسبتر هستند، سطح توسعه اقتصادی-اجتماعی آن جامعه بالاتر است.
نکته اینجاست که حل این معضلهای سه گانه نه تنها به رشد پایدار ظرفیتهای تولید کالاها و خدمات و در نتیجه توسعه اقتصادی منتهی میشود، بلکه بهطور اجتنابناپذیری نهایتا منجر به توسعه اجتماعی و سیاسی نیز میگردد. به عبارت دیگر، از آنجا که فرایند توسعه اقتصادی زندگی همه آحاد جامعه را بهتر و انسانیتر میکند، بهصورت خودکار به توسعه اجتماعی و سیاسی نیز کمک میکند. در واقع ثروتمندتر شدن کشور از طریق رشد مستمر ظرفیتهای تولیدی، که به معنی استفاده مناسب و هدفمند از منابع طبیعی و اشتغال کامل نیروی انسانی در سرتاسر کشور است، در خلاء اتفاق نمیافتد. این فرآیندی است که از کانالهای مختلف، از جمله پیدایش یک طبقه متوسط بزرگ با نیروی انسانی توانمند و دارای تحصیلات و مهارتهای بالا، بر توسعه اجتماعی و سیاسی اثر میگذارد.
پژوهشهای علمی نشان میدهند که اصلاحات اقتصادی بدون نهادهای کارآمد به نتیجه مطلوب نمیرسد. نهادها شامل ساختارهای سیاسی- قانونی نیز هستند که فعالیتهای اقتصادی در آن چارچوبها شکل میگیرند. نهادهای کارآمد عملا محیط مناسب کسب و کار برای توسعه فعالیتهای سودآور اقتصادی را فراهم میکنند، زیرا دولتها را نسبت به حاکمیت قانون متعهد کرده و به سازگاری باورها و ارجحیتها و همکاریهای داوطلبانه و همچنین کاهش تلاش برای سودجویی غیرقانونی از کالاهای عمومی کمک میکند [۱۲].
اما منظور از شکستهای سهگانه بالا چیست؟
شکست بازار (Market Failure)
شکست بازار موقعیتی است که بازار قادر به تخصیص بهینه منابع کمیاب اقتصادی نباشد. یعنی تخصیص منابع کمیاب در چنین اقتصادی بهصورت ناکارآمد انجام یافته و نتیجهای بدتر نسبت به حالت تخصیص بهینه منابع حاصل میشود. هنگامی که شکست بازار اتفاق میافتد، رفاه اجتماعی کمتری نسبت به آنچه با تخصیص بهینه همان منابع ممکن میبود، ایجاد میشود. بنابراین از دولت انتظار میرود برای اصلاح ناکارایی بازار دخالت کرده و رفاه اجتماعی را افزایش دهد. در واقع توجیه نظری بسیاری از برنامههای رفاه اجتماعی دولتها در شکست بازار نهفته است.
بر اساس شواهد و پژوهشها، در چند حالت حتی با وجود بازارهای رقابتی، تخصیص بهینه منابع صورت نگرفته و وضعیت بهینه تحقق نمییابد. این چند حالت عبارتند از وجود شرایط بازدهی تولید فزاینده به مقیاس [۱۳] که منجر به انحصار طبیعی می شود، سوءاستفاده نهادهای دولتی از کالاهای عمومی، وجود اثرات منفی خارجی یا جانبی در تولید یا مصرف کالاها و نامتقارن بودن دسترسی به اطلاعات که نتیجه آن میتواند کژگزینی مصرفکننده باشد (برای مثال سرمایه گذاری در صنعتی که دولت از آن حمایت زیادی نخواهد کرد اما این عدم حمایت را اعلام نکرده).
در مواجهه با شکست بازار، از دولتها انتظار میرود برای تخصیص بهتر منابع و ارتقاء شاخص رفاه اجتماعی دخالت کنند. البته دخالت گسترده دولتها در اقتصاد (به بهانه اصلاح موارد شکست بازار) نیز خود میتواند اثرات منفی داشته باشد، زیرا میتواند به فعالیتهای رانتجویانه مقامات بخش عمومی انجامد [۱۴]. بهترین راه یافتهشده اصلاحات گسترده در بخش عمومی، آزادسازی بازارها و خصوصیسازی همراه با برنامههای گسترده افزایش رفاه اجتماعی و در یک کلام “حکمرانی خوب” است.
مفهوم شکست بازار بهطور اجتنابناپذیری به مبحث رکود اقتصادی و بیاستفاده ماندن گسترده عوامل تولید اعم از نیروی کار و یا سرمایه مرتبط میشود. تجربه جهانی نشان میدهد که بیکاری غیرارادی و فقدان فرآیند کاهش بیکاری با وجود کاهش سطح درآمدها و افزایش انگیزه برای ورود به بازار کار میتواند حتی بهصورت گسترده پدید آمده و ادامه یابد (برای مثال در زمان رکود اقتصادی سال ۲۰۰۸ میلادی، در یونان درصد زیادی از جوانان شغلهای خود را از دست دادند - این افراد علاقه زیادی به بازگشت به بازار کار داشتند، دولت نیز ترجیح میداد که بیکاری کاهش یابد و شرکت های زیادی علاقه به استخدام نیروی کار برای کسب درآمد بالاتر داشتند - با این حال، برای مدت چند سال، درصد بیکاری در میان جوانان یونانی بسیار بالا بود). راه حل مکتب اقتصادی کینزی [۱۵] برای خروج از رکود، دخالت دولتها برای مدیریت تقاضای کل در بازار بود که خود نشانه ای از شکست بازار در تحقق اشتغال کامل و برقراری تعادل در نظام اقتصادی است.
شکست دولت (Government Failure)
شکست دولت به وضعیتی اطلاق میشود که دولت برای اصلاح ناکارایی بازار، مثلا برای برطرف کردن اثر منفی انحصار بر تخصیص منابع نفت و گاز یا تغییر اثرات جانبی بر تولید و مصرف کالاها، دخالت میکند، اما نتیجه این دخالت یا موثر نبوده و یا بهجای برطرف کردن معضل، حتی به تخصیص نامناسبتر منابع منتهی میشود و کمکی به تحقق سطح بالاتری از رفاه اجتماعی نمیکند. موارد بسیاری از شکست دولتها برای برطرف کردن شکستهای بازار یا بهبود توزیع درآمدها حتی در اقتصادهای توسعهیافته وجود دارد. بهطور کلی باید توجه کرد که علم اقتصاد میتواند سیاست های بهینه برای اصلاح شکست بازار را پیشنهاد دهد، اما ارزیابی شکست سیاستهای دولت برای اصلاح شکست بازار تنها با شواهد عملی و مطالعات تجربی ممکن است که خود وابستگی مستقیم و غیر مستقیم به متغیرهای مختلفی دارند که برخی از کنترل دولت خارج هستند.
شاخه ای از اقتصاد که به مکتب پولی شهرت دارد [۱۶]، رکود بزرگ دهه ۱۹۳۰ میلادی در ایالات متحده را نه بهدلیل شکست بازار، بلکه در واقع بهدلیل شکست دولت میداند. در دیدگاه این مکتب دخالتهای بیش از اندازه دولت آمریکا در اقتصاد بود که منتهی به رکود بزرگ شد. از طرف دیگر، سیاستهای اشتباه بانک مرکزی آمریکا در اتخاذ سیاست انقباضی پولی موجب تداوم و گسترش رکود بزرگ در سالهای بعد از رکود نخست شد.
شاخهای دیگر از علم اقتصاد به نام مکتب انتظارات عقلانی [۱۷] که جزئی از نظریه نئوکلاسیک در دهههای پایانی قرن بیستم بود، اعتقادی به شکست بازار و یا شکست دولت در سطح کلان، مثلا در ایجاد چرخههای اقتصادی، ندارند و فرض میکند بازارها همواره در تعادل هستند. از منظر این دیدگاه، آیندهنگری عوامل منطقی اقتصاد (مثلا افزایش تقاضای شرکت های شخصی برای خدمات اینترنتی یا هوش مصنوعی) قابل پیشبینی بودن کاستیهای بازار (مثلا نبود دانشگاه هایی با متخصصین تراز بالا در رشته هوش مصنوعی) و تاثیر سیاستهای دولت (مثلا استفاده نابجا از صنعت فناوری اطلاعات) بر فعالیتهای اقتصادی را اقتضاء کرده و میتواند در پیشبینیها برای تصمیم برای سرمایهگذاری لحاظ گردد. اما فرضهای این نظریه محدودیت های شدیدی درباره عقلانی بودن بازیگران اجتماعی دارد. به این معنی که این نظریه فرض میکند که همگی گروه های اقتصادی از نظر اقتصادی به صورت منطقی رفتار میکنند، که با مشاهدات هم خوانی ندارد. در نتیجه این نظریه گاهی مثالهای نقض این فروض در دنیای واقعی را مصادیق شکست بازار و شکست دولت ارزیابی میکند، که همیشه صادق نیست.
شکست یا ناسازگاری نهادها (Institutional Inconsistency)
از آنجا که شکست بازار و شکست دولت هر دو به نحوی به وجود ناسازگاری شدید بین نهادها مربوط میشوند، بنابراین بررسی تاثیر ناسازگاری نهادها در عملکرد اقتصاد در سطح کلان ضرورت مییابد. شکست یا ناسازگاری نهادها نیز میتواند مانع تحقق توسعه اقتصادی شود. برای مثال، ناکامی در رسیدن نظام اقتصادی به شرایط بهینه، میتواند توجیهی برای دخالت دولت در اقتصاد باشد. اما ممکن است که این ناکامی نظام اقتصادی خود نه به دلیل حکمرانی بد، بلکه به دلیل عدم تطابق نهادهای اقتصادی بوده است (برای مثال ایران: ناکارایی نظام اقتصادی بهدلیل وجود هزینههای مبادلاتی بالا در سطحی گسترده) و دخالت بی مورد دولت نه نتها راه حلی برای این مشکل نباشد، بلکه وضعیت را بدتر نیز بکند. مبادلات در نظام اقتصادی هر کشوری با هزینههایی مانند هزینه جستوجو، جمعآوری اطلاعات، هزینه مذاکره، هزینه عقد قرارداد، هزینه تنفیذ قراردادها و غیره همراه است که به هزینههای مبادلاتی معروف هستند [۱۸]. چنانچه در یک نظام اقتصادی، بهدلیل ضعف و ناکارآمدی نظام قضایی، تنفیذ قراردادهای اقتصادی با مشکلاتی مواجه شود و بسیاری از قراردادهای اقتصادی از سوی یک طرف قرارداد نقض شده و یا بهطور کامل اجرا نشوند، طبعا کارایی آن نظام اقتصادی پایین خواهد بود. این ناکارایی را میتوان به شکست نهادی [در اینجا نظام قضایی ناکارآمد]ُ نسبت داد. در چنین شرایطی میتوان شکست بازارها یا دولتها را مرتبط به افزایش نامتناسب هزینههای مبادلاتی دانست، که خود نشانی از شکست نهادهاست [۱۹, ۲۰].
دلایل تورم بالا در ایران
بر اساس آنچه در سطور بالا آمد، هموار کردن راه توسعه اقتصادی در کشور منوط به حل شکست بازار، دولت و نهادها میباشد. برای نشاندادن اینکه چگونه اصلاح شکستهای یادشده میتواند موانع توسعه اقتصادی کشور را برطرف کند، میتوان کنترل نرخ بالای تورم را مثال زد. تورم در حال حاضر به معضل بزرگی در راه رشد بلندمدت تولید، ارتقاء بازدهی نیروی کار، توزیع عادلانهتر درآمدها و کاهش فقر تبدیل شده است. هر سه شکست یاد شده در مزمن شدن تورم در دهههای گذشته دخیل بودهاند:
● همه دولتها در دهههای گذشته هدف رسمی خود را ثبات قیمتها، کنترل تورم و پایین آوردن نرخ افزایش سطح عمومی قیمتها اعلام کردند. اما همه بدون استثنا در رسیدن به این هدف شکست خوردند. علیرغم اهداف اعلام شده دولتها، گزارشهای رسمی مراکز مسئول (مانند بانک مرکزی و مرکز آمار) نشان دهنده نرخ های تورم عموما بالای ۱۰% در ایران در اکثریت ۴۵ سال گذشته بوده است. بهخصوص در سالهای اخیر سطح عمومی قیمتها با نرخهای بالا افزایش یافته و آسیبهای اقتصادی-اجتماعی زیادی به همراه داشته است که این نشانه بارزی از شکست دولتها در کنترل تورم در این دوره زمانی است.
● شکست نهادهای اقتصادی نیز در تداوم تورم مزمن محسوس و آشکار است. در تمام کشورهایی که در کنترل تورم موفق بودهاند، کارایی قوانین و مقررات و نهادها و سازمانهای ذیربط در کنترل تورم مشهود میباشد. این نهادها از جمله شامل قوانین و مقررات و نهادهای رسمی و غیررسمی قوی برای حفظ ارزش پول کشور، استقلال بانکهای مرکزی و شوراهای پول و اعتبار از دولت، توان بالای کارشناسی و امکان تصمیمگیری مقامات پولی بدون دخالت مقامات غیر مرتبط، ثبات نظام مالی، نظام بانکی کارآمد، بازارهای مالی شفاف و ابزار کارآمد کنترل عرضه پول مانند آزاد بودن بازارهای مالی هستند. با مقایسه کارایی این نهادها با نهادهای مشابه در ایران و تبعیت بی چون و چرای مقام پولی در کشور (بانک مرکزی ایران، اداره مالیات) از تصمیمات مقامات اجرایی و مالی برای تامین مالی کسری بودجه، ناسازگاری و شکست نهادهای ناظر بر فعالیت اقتصادی در کشور بهخوبی روشن میشود.
● در اقتصاد ایران، بازارها بهدلیل اختلالهای مختلف قادر به تخصیص بهینه منابع نبوده و قیمتهایی که در بیشتر بازارها مشاهده میشود قیمتهای تعادلی نیستند. ناکارایی بازارها در استمرار نرخهای بالای تورم بیتاثیر نیست. برای مثال در بازار پول، بهدلیل تعیین اداری نرخ بهره پایینتر از نرخ تورم (نرخ بهره منفی) همواره مازاد تقاضا برای وامهای بانکی وجود دارد. بنابراین بخشی از متقاضیان پول ناچار از بازارهای غیر رسمی با نرخهای بهره بهمراتب بالاتر استقراض میکنند که طبعا هزینه تشکیل سرمایه را افزایش میدهد. بازارهای انرژی، فرآوردههای نفتی و محصولات پتروشیمی، فولاد، خودرو و حتی بازار کار و غیره نیز با اختلالهای شدیدی مواجهاند. این اختلالها ناشی از قیمت گذاریهای دستوری (اداری)، جلوگیری از رقابت و ایجاد انحصار پیش آمده است (مثلا از طریق برقراری تعرفههای مختلف با نرخهای بالا به بهانه حمایت از صنایعی که دهها سال است غیر رقابتی باقی ماندهاند). دولتهای کشور در بسیاری از موارد برای کنترل تورم مانع افزایش قیمت کالاها شدهاند و متقابلا متعهد شدهاند قیمت مواد اولیه و کالاهای واسطه ای برای تولید کنندگان را پایین نگه دارند، که این سیاست کل زنجیره عرضه را مختل کرده و در عین حال تورم را هم بهطور موثری کنترل نکرده است. بنابراین در بیشتر بخشهای اقتصادی، بازارها در ایران اصولا اجازه فعالیت آزاد و رقابتی برای تخصیص بهینه منابع را پیدا نکردهاند و خود ساختار ناقص بازارها نیز بدون شک در استمرار تورم با نرخهای بالا موثر بوده است. همگی این امور نشانه روشنی از شکست دولتهای ایران بوده است.
تاثیر تحریمهای بینالمللی و فرآیند جهانیشدن
قرار دادن اقتصاد ایران در مسیر رشد و توسعه بلند مدت با هدف بهتر و انسانیتر کردن زندگی برای همه آحاد جامعه نیازمند اصلاحات بنیادی و ساختاری است. این اصلاحات ساختاری در مهمترین وجه خود معطوف به کارآمد کردن دولت هستند (به مفهوم کل نظام حکومتی، شامل دستگاه اجرایی، قانونگذاری و قضاییه). از یک سو این اصلاحات باید قادر به ارتقاء کارایی و سازگار کردن نهادها برای ایجاد یک محیط مناسب برای کار، فعالیت، نوآوری و سرمایهگذاری بلندمدت در کشور باشند. از سوی دیگر، آنها باید موارد شکست بازار را مرتفع کرده و یک زمینه مناسب برای فعالیت بازارهای آزاد و رقابتی تولید کالاهای عمومی ایجاد کنند. از این راه میتوان هزینههای اجتماعی اثرات جانبی مشکلات اقتصادی (فقر، اختلاف طبقاتی، سوءاستفاده از کارگران) را نیز کاهش داد. کشور ما بهطور اجتناب ناپذیری با اقتصاد جهانی در ارتباط است. در دنیای کنونی و با فرایند عمیق و گسترده جهانیشدن، بازارهای جهانی و جهشهای فناوری تولید، بدون داشتن ارتباط سازنده با جهان نمیتوان به توسعه دست یافت. بنابراین اصلاح و عادیسازی روابط کشور با دنیا یکی از اصلاحات مهم ساختاری برای نظام سیاسی کشور خواهد بود. این موضوع با توجه به تجربیات کشورهای درحالتوسعه دیگر مانند چین، هند، آفریقای جنوبی و ویتنام نیز بهروشنی مشاهده میشود.
این نوع دیدگاه به توسعه اقتصادی-اجتماعی، هم از نظر نظری و تحلیلی و هم از نظر تجربی بدون ابهام است و عدم موفقیت کشور در دستیابی به رشد پایدار و توسعه اقتصادی-اجتماعی طی چهل و پنج سال گذشته را توضیح میدهد. همزمان این تحلیل روشهای اصلی رفع موانع توسعه اقتصادی کشور را نیز نشان میدهد. با این حال دو گروه اجتماعی مرجع در کشور این خوانش سرراست و صریح را نمیپذیرند:
۱.سیاستمداران و دولتمردانی که در پیگیری آرمانهای خود و با بیتوجهی به توصیههای علوم سیاسی، اقتصادی و اجتماعی مستقیما در پیدایش وضع موجود دخیل بودهاند.
۲.فعالانی که گرایشهای اقتصادی رادیکال یا چپ سنتی دارند (که یکسان با چپ نوین اجتماعی در دنیای غرب نیست) و فرایند جهانیشدن و مروجان آن را مسئول بسیاری از نابسامانیهای اقتصادی کشورهای درحالتوسعه از جمله کشور ما میدانند.
آن گروه از دولتمردان و سیاستمداران که منکر شکست دولتها در ایران و مخالف رفع موانع توسعه هستند، ضمن تایید تلویحی دشواریهای مبارزه با فساد و رانت جویی، نامساعد بودن محیط کسبوکار و فقدان رشد مناسب در اقتصاد کشور را عمدتا ناشی از تحریمهای اقتصادی غرب مینامند. به ادعای این افراد، عدم تحقق فرایند توسعه در کشوربهدلیل کارشکنیهای “استکبار جهانی” است، که بهگفته آنها در تلاش برای اعمال سلطه خود بر کشورهای درحالتوسعه هستند. به ادعای این افراد تحریمها با جلوگیری از فروش نفت، افزایش ریسک سرمایهگذاری خارجی در ایران، ممنوعیت انتقال فناوری، ایجاد محدودیتهای مبادلات مالی و بانکی، بازداشتن شرکتهای خارجی از فعالیت در ایران و غیره مانع از سرمایهگذاریها و رشد اقتصادی کشور میشوند.
البته خود این سیاستمداران مسئولیت اصلی را در وضع و تحمیل این تحریمها از سوی قدرتهای بزرگ بر ایران دارند. اما حتی با صرف نظر از این واقعیت، استدلال این گروه نیز قابل قبول نیست. طی دهههای گذشته، سوء مدیریتها، سیاستهای نامناسب اقتصادی و فسادهای مالی گستردهای وجود داشته است. فسادهایی که هر سال گسترش بیشتری یافتهاند. فساد عاملی است که مانع اصلی رشد و توسعه اقتصادی کشور بوده و ارتباطی نیز به تحریمها ندارد. برای نمونه، در گزارش سال ۲۰۲۳ سازمان بینالمللی شفافیت، ایران از نظر شاخص گستردگی فساد با امتیاز %۲۴ درمیان ۱۸۰ کشور جهان در رده ۱۴۹ قرار داشته که سقوط دو ردهای نسبت به سال قبل را نشان میدهد[۲۱].
مطالعات اقتصادی نیز نشان داده است که تاثیر تحریمهای بینالمللی در رشد اقتصادی بلند مدت را شاید بتوان حدود %۳۵ دانست [۲۲]. بنابراین اگر ظرفیت رشد اقتصادی بالقوه کشور بدون تحریمها را متوسط ۸% در سال بدانیم، اقتصاد ایران با مدیریت صحیح و اتخاذ سیاستهای درست میتوانست علیرغم تحریمها بهطور متوسط حدود ۵% در سال رشد کند، که چنین رشد متوسط سالانه ای برای ۴۵ سال گذشته میتوانست متوسط درآمد سرانه واقعی ایرانیان را به حدود ۴ برابر سال ۱۳۵۸ برساند.
گروه دیگر از منکران شکست اقتصادی ایران را میتوان عمدتا در بین فعالان سیاسی یا اقتصادی چپ سنتی یافت. این افراد مروجان جهانیشدن و نئولیبرالها را مسئول اصلی بحران اقتصادی و توسعه نیافتگی کشور میدانند.
اگر هم فرض کنیم مروجان جهانیشدن میخواهند اقتصاد ایران را در مسیر فرایند جهانیشدن قرار داده و در اقتصاد جهانی ادغام کنند، باید دید اصولا جهانیشدن چیست و چه مولفههایی دارد. آیا برای توسعه اقتصادی-اجتماعی کشور ما مفید است یا مضر؟ و چنانچه این فرایند اجتناب ناپذیر است، چگونه میتوان بیشترین انتفاع را از آن داشته و از صدمات احتمالی آن جلوگیری کرد؟
جهانیشدن و ارتباط آن با توسعه اقتصادی
همانطور که از عنوان استنباط میشود، جهانیشدن یک فرایند است. فرایندی که طی آن اقتصادهای کشورها و مناطق مختلف جهان یکپارچهتر شده و در بلند مدت ممکن است نهایتا به یک اقتصاد بزرگ جهانی بپیوندند. در یک دید کلی، جوامع انسانی در طول تاریخ تمدن بشر همواره به دنبال راههایی برای ارتباط با هم بودهاند. انگیزه اصلی این تلاش برای مبادله کالاها (بدست آوردن منابع مورد نیاز اما غایب و فروش اقلامی که بیش نیاز تولید میشوند) و نیز فراگرفتن فناوری تولید کالاها و خدمات از دیگر جوامع بوده است. موج نخست نوین حرکت به سمت جهانیشدن در دوره استعماری بود که در آن کشورهای قدرتمند، عمدتا در اروپای غربی و شمالی، به اشغال و استعمار کشورهای ضعیف تر در آفریقا، آمریکا و آسیا پرداختند. این موج جهانیشدن پس از انقلاب صنعتی و با افزایش خیرهکننده ظرفیتهای تولیدی کشورهای صنعتی و پیدایش بنادر بزرگ و ناوگانهای عظیم دریایی بهنفع کشورهای صنعتی شده گسترش یافت. با این حال، تنها پس از جنگ جهانی دوم بود که فرایند واقعی جهانیشدن به معنی امروزی آن شکل گرفت. فرایند جهانیشدن در دوران بعد از جنگ جهانی دوم بیشتر از طریق تجارت بینالمللی، سرمایهگذاری مستقیم و غیرمستقیم خارجی، فعالیت شرکتهای چندملیتی، توسعه مراودات مالی بینالمللی، یکپارچه شدن بازارهای سرمایه و همگرایی بازارهای مصرف در مراکز اقتصادی جهان به پیش رفته است. با این حال، از دهههای پایانی قرن بیستم میلادی، انقلاب فناوری ارتباطات، اینترنت و دستاوردهای شگفتانگیز این فناوریها به فرآیند جهانیشدن سرعت و شدت بیسابقهای بخشیده است. در واقع گسترش بیسابقه ارتباطات علمی، هنری، اجتماعی و فرهنگی در سرتاسر جهان، علاوه بر یکپارچگی اقتصادی، نوعی یکپارچگی فرهنگی و اجتماعی را هم در سطح جهان امکانپذیر ساخته است. به عبارت دیگر، همگرایی باورها و ارزشهای فرهنگی و اجتماعی در سطح جهانی علاوه بر یکپارچگی اقتصادی، به نوبه خود به پیشران مهم جهانیشدن تبدیل شده است. روندی که در بسیاری از کشورهای درحالتوسعه، که حکومتهای غیر مردمسالار دارند، نگرانیهایی را ایجاد کرده است.
فرایند جهانیشدن بنا به ضرورت رشد و توسعه اقتصادی کشورهای توسعهیافته و درحالتوسعه بوده است. در واقع مذاکرات برای کاهش تعرفهها و آزادسازی تجارت بینالمللی حتی پیش از پایان جنگ جهانی دوم شروع شده بود، اما بعد از جنگ جهانی دوم به موازات تشکیل سازمان ملل و شکلگیری نهادهای بینالمللی اقتصادی (بانک جهانی و صندوق بینالمللی)، مذاکرات موسوم به توافق عمومی برای تجارت و تعرفهها شروع شد [۲۳]. این مذاکرات سرانجام منتهی به توافق برای ایجاد سازمان تجارت جهانی (WTO) شد. این سازمان به یک عنوان نهاد بینالمللی مسئول تنظیم و نظارت بر رعایت قواعد و مقررات تجارت بینالمللی کار میکند. اهمیت شکلگیری این نهادها از تاثیر مثبت گسترش تجارت خارجی بر رشد و توسعه اقتصادی کشورها ناشی میشود. تاثیر مثبت تجارت بر رشد و توسعه اقتصادی امر پوشیده ای نیست. به گفته آدام اسمیت هنگامی که تقسیم کار و افزایش کارآیی نیروی کار ظرفیتهای تولید را افزایش میدهد، آنچه میتواند مانع افزایش تولید و درآمد شود سقف تقاضای بازار است [۲۴]. از آنجا که تقاضای بازار داخلی محدود است، تجارت خارجی میتواند به رشد تولید و درآمد کمک کرده و در واقع تقسیم کار و ارتقاء بهرهوری نیروی کار و درآمد در سطح جهانی را بوجود آورد. تجربه جهانی اثبات میکند که این دیدگاه درست است.
در دوران بعد از جنگ جهانی دوم، دنیا شاهد سریعترین رشد تجارت بینالمللی بوده است. برای کشورهای درحالتوسعه، جهانیشدن اقتصاد از طریق توسعه تجارت خارجی، افزایش سرمایهگذاری مستقیم، سرمایهگذاری در بازارهای سرمایه، آزادی تحرک سرمایه مالی و فعالیت شرکتهای بزرگ چند ملیتی اتفاق میافتد. علاوه بر رشد تجارت خارجی در بعد از جنگ جهانی دوم که ارزش صادرات جهانی را از حدود ۶۲ میلیارد دلار در ۱۹۵۰ به حدود ۲۵۰۰۰ میلیارد دلار در ۲۰۲۲ رساند (۴۰۰ برابر)، سرمایهگذاری مستقیم خارجی نیز از حدود ۲.۴ میلیارد دلار در سال ۱۹۶۲ به بیش از ۱۵۰۰ میلیارد دلار در سال ۲۰۲۱ رسیده است. این رشدهای سریع در تجارت بینالملل و سرمایهگذاری خارجی برای شماری از کشورهای درحالتوسعه رشد و توسعه اقتصادی همراه داشته است. برای مثال کشورهای جنوب شرقی آسیا مانند تایوان، کره جنوبی، سنگاپور، مالزی و اندونزی در دهههای گذشته از این فرایند سود برده و صنعتی و ثروتمندتر شدهاند. دو کشور چین و هند نیز از فرایند جهانیشدن بهخوبی برای رشد و توسعه خود استفاده کردهاند. رشد سریعتر اقتصادی این کشورها کمک کرده است فاصله سطح زندگی اعضای جامعه آنها با کشورهای توسعهیافته کاهش یابد.
رشد تجارت خارجی، تحرک سرمایه بین کشورها و سرمایهگذاری خارجی بدون تمهید مقدمات و ایجاد نهادها و اتحادیههای همکاری اقتصادی در سطح بینالمللی و منطقهای ممکن نیست. تشکیل اتحادیه اروپا و سپس اتحادیه پولی آن با ایجاد پول واحد “یورو” با هدف یکپارچگی بیشتر اقتصادهای این منطقه، شکل گیری اتحادیههای اقتصادی مهمی مانند آسهآن (ASEAN) در آسیا، اپک (APEC) بین کشورهای حوزه اقیانوس آرام، مرکوسور در آمریکای جنوبی (Mercosur) و تشکیل اتحادیه آفریقا (AU) اثبات این امر است. نمونهای دیگر اتحادیههای اقتصادی کوچکتری مانند همکاریهای منطقهای برای توسعه بین ایران، ترکیه و پاکستان میباشد که بعدا به سازمان همکاریهای اقتصادی اکو (ECO) با هدف ایجاد یک بازار مشترک بین کشورهای عضو ارتقاء یافت و پس از فروپاشی اتحاد شوروی به ۱۰ عضو رسید. همچنین میتوان به شکل گیری سازمان بین دولتی بریکس (BRICS) اشاره کرد که ابتدا توسط برزیل، روسیه، هند و چین با هدف ارتقاء فرصتهای سرمایهگذاری تشکیل شد و سپس با عضویت آفریقای جنوبی و اخیرا کشورهای ایران، امارات متحده عربی، مصر و اتیوپی توسعه یافته است. همه این نمونهها حاکی از نیاز و علاقه اکثر کشورهای جهان در عصر نوین به توسعه تجارت، ارتقاء سطح همکاریهای اقتصادی و مراودات مالی، افزایش مبادلات علمی و فرهنگی و ارتباطات اجتماعی برای دستیابی به رشد اقتصادی و توسعه پایدار است. در تاسیس این اتحادیههای اقتصادی و سیاسی همیشه هدف رشد و توسعه اقتصادی و بهبود شرایط کار و زندگی مردم کشورهای عضو این اتحادیهها برجسته شده است. بنابراین این تحولات و تشکیل اتحادیههای اقتصادی-سیاسی در مناطق مختلف دنیا در واقع همه در فرایند کلی جهانیشدن و در پاسخ به نیاز جوامع بشری به یکپارچگی بیشتر اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی صورت میگیرد و نمیتوان آنها را یک توطئه جهانی محافل گلوبالیست دانست.
امکان استفاده مثبت از جهانیشدن برای ایران
باید اعتراف کرد که برخی از گروه های اجتماعی در بعضی از کشورهای درحالتوسعه از فرایند جهانیشدن نفع زیادی نبردهاند. به همین دلیل نیز برخی جهانیشدن را به ضرر کشورهای فقیر میدانند. این روندی صرفا اقتصادی نیست و دارای جوانب اجتماعی و سیاسی نیز هست [۲۵]. انتظار میرفت تجارت آزاد توسعه یافته و تحرک آزادانه سرمایه، و بتدریج نیروی کار، به امری پذیرفتهشده تبدیل شود. این امیدواری با توسعه اقتصاد بازار در چین و پیدایش یک بخش خصوصی قدرتمند در اقتصاد آن کشور افزایش یافت. زیرا این تغییرات زمینههای اقتصادی-اجتماعی لازم برای گسترش آزادیهای مدنی و سیاسی و نهایتا برقراری مردمسالاری در چین تلقی میشد. اما از یک سو روسیه بیشتر و بیشتر از غرب و نظام سیاسی لیبرال-دموکراتیک آن فاصله گرفته و با حمله به اوکراین نظام سیاسی و تا حدودی اقتصادی جهان را با بحران مواجه ساخته است. از سوی دیگر چین علیرغم رشد اقتصادی نه تنها گرایشی به مردمسالاری و توسعه آزادیهای مدنی و سیاسی از خود نشان نداده، بلکه با تمرکز قدرت در رهبری حزب کمونیست از این معیارها دورتر هم شده است. این وضعیت شماری از رژیمهای غیردموکراتیک را نیز تشویق کرده است با نزدیکی به این قدرتهای اقتدارگرا، فرایند توسعه سیاسی در کشور خود را متوقف یا مختل کنند که در مجموع فرایند جهانیشدن را کندتر میکند. همزمان جانبداری از سیاستهای حمایتگرایانه، بخصوص در بخشهای مهم و فناوریهای پیشرفته، افزایش یافته است. هنگامی که مقامات آمریکا بهصراحت از عدم رعایت مقررات تجارت آزاد در صورت ناسازگاری این مقررات با منافع کشورشان صحبت میکنند، خطر فاصله گرفتن از تجارت آزاد کاملا جدی است.
علیرغم مشکلاتی که بر سر راه جهانیشدن به وجود آمده، بهطورکلی توافق نظر وجود دارد که تجارت خارجی برای رشد و توسعه اقتصادی کشورها ضروریست. با این حال، سیاستهای حمایتی در موارد و شرایط خاص، مثلا در بخشهای راهبردی اقتصاد یا امنیت ملی قابل توجیه است. در واقع بحث نه بر سر اصل مفید بودن تجارت بینالمللی، بلکه انتفاع نسبی طرفین مبادله است. در این میان، موضوع تغییرات اقلیمی به پیچیدگی اوضاع نیز اضافه کرده است. زیرا کشورهای توسعهنیافته فاقد فناوریها، منابع مالی و سرمایه انسانی لازم برای مقابله با تغییرات اقلیمی و گرمتر شدن جو زمین و مشکلات ناشی از آن (که بر اقتصاد تاثیر منفی میگذارند) هستند. برای اجتناب از تبعات منفی جهانیشدن، لازم است موارد شکست بازار، شکست دولتها، شکست نهادها و قواعد فعالیت اقتصادی در سطح بینالمللی حل شود. موضوع مهمی که به یک اجماع جهانی به خصوص در نزد قدرتهای بزرگ اقتصادی-سیاسی نیاز دارد. به همین دلیل ضرورت ایجاد یک نظم نوین جهانی مطرح میشود [۲۶]. باید افزود که یک نظم نوین جهانی برای موفقیت علاوه بر آینده نگری به حسن نیت بازیگران مهم اقتصادی-سیاسی دنیا و تعهد آنها به برقراری عدالت در سطح جهانی نیز نیازمند است.
کشورهایی بیشترین انتفاع را از فرایند جهانیشدن میبرند که روابط بینالمللی مناسبی داشته و آماده پیوستن به فرایند جهانیشدن باشند. از آنجا که فرایند جهانیشدن مستلزم مواجهه فزاینده اقتصادهای جهان در بازارهای رقابتی است، بنابراین آنهایی که قدرت رقابت بیشتری داشته باشند، نفع بیشتری از آن خواهند برد. رقابتپذیری در هر حیطه صنعتی و اقتصادی آسان بدست نمیآید، بلکه مستلزم سالها کار و کوشش خستگی ناپذیر همراه با تحقیق و توسعه، انتقال فناوری و یادگیری از ملتهای دیگر است. همانطور که اشاره شد، متاسفانه شاخصهای رقابت پذیری اقتصاد ایران هم اکنون در سطح بینالمللی و حتی منطقهای پایین است و با توجه به تحریمها و روابط بد بینالمللی کشور، ارتقاء سطح رقابت پذیری اقتصاد ایران در آینده نزدیک آسان نخواهد بود. جهشهای فناوریهای پیشرفته در عرصههای مختلف در دنیا، مهاجرت گسترده سرمایههای انسانی از کشور، خروج نیروهای کارشناسی برجسته از دستگاههای دولتی، تغییرات اقلیمی و در نهایت ظهور هوش مصنوعی و رایانههای کوانتومی در امر تحقیق و توسعه و مدیریت دادهها، افزایش رقابت پذیری در سطح بینالمللی را به موضوعی پیچیده و دشوار تبدیل کرده است. تغییر این روند نزولی مستلزم اصلاحات بنیادی در نظام اقتصادی، اجتماعی و سیاسی کشور است که به حل شکستهای سه گانه بازار، دولت و نهادها در ایران باز میگردد.
دشواری اجرای این اصلاحات ساختاری هنگامی بهتر درک میشود که توجه کنیم که نیروهای کلیدی موثر بر عملکرد اقتصادی هر کشور شامل تکامل درونزای فناوری و ابداعات و نوآوریها، تناسب نهادهای ناظر بر فعالیت اقتصادی با توسعه ظرفیتهای تولید و موازنه قدرت سیاسی در کشور به نفع نیروهای خواهان توسعه اقتصادی-اجتماعی است [۲۷].
اما حالت فعلی ایران را میتوان این طور تشریح کرد: از یک سو روابط بینالمللی کشور به ضرر انتقال فناوریهای مدرن و توسعه آنها در اقتصاد است و از سوی دیگر تعادل نیروهای سیاسی به ضرر گروههای خواهان رشد بلند مدت و توسعه همه جانبه کشور (به نفع استمرار فرصتهای رانتجویی و طبعا عدم شفافیت و حسابدهی مقامات بخش عمومی) میباشد. فرار سرمایههای مالی و انسانی از کشور به موازات پیشرفت سریع فناوریهای مدرن در دنیا و تغییرات اقلیمی، ایران به یک کشور حاشیه ای با سطح زندگی پایین تبدیل کرده و اثرگذاری ناچیز کشور در فرایند جهانیشدن و روابط بینالمللی را تقلیل داده است. در نتیجه این وضعیت منجر به جلوگیری از اصلاح نهادهایی است که موجد توسعه و اصلاح شکست بازارها میشوند.
حال، نکته آنست که در چنین وضعیتی تکلیف چیست؟ همه اینها دلالت بر آن دارد که توسعه اقتصادی-اجتماعی در کشور در شرایط موجود بدون توسعه سیاسی امکانپذیر نیست. توسعه سیاسی که مشارکت مردم در اداره امور کشور را افزایش داده، توسعه اجتماعی-اقتصادی کشور را هدف اصلی سیاستگذاریها دانسته و ارجحیتهای جامعه را بر آمال و آرزوهای سیاستمداران برتری دهد. نکته آن است که اگر اصلاحات ساختاری یادشده بلافاصله شروع نشود، ادامه وضع موجود در فرار سرمایههای مالی-انسانی از کشور به موازات پیشرفت سریع فناوریهای مدرن در دنیا و تغییرات اقلیمی از سوی دیگر میتواند کشور را به یک کشور حاشیهای با سطح زندگی پایین ساکنان آن و اثرگذاری ناچیز کشور در فرایند جهانی شدن و روابط بینالملل تقلیل دهد.
در نهایت باید توجه کرد که یکی از دلالتهای مهم نظم نوین جهانی آن است که تنها کشورهایی میتوانند در بهتر و منصفانهتر شدن روابط بینالملل، (که برای توسعه اقتصادی کشورهای در حال توسعه ضروری است)، تاثیر داشته باشند که سهم بزرگی در تجارت، مبادلات اقتصادی مالی، پیشبرد فناوریهای نوین و روابط فرهنگی جهانی داشته باشند. اینها خود مولفههای قدرت بینالمللی کشورها هستند و با یک اقتصاد ضعیف و سهم کاهنده در تجارت و مبادلات اقتصادی مالی در سطح جهانی نمیتوان در اصلاح روابط بینالملل اثرگذار بود؛ همانطور که اتحاد جماهیر شوروی نتوانست اثرگذار باشد. این موارد ما را میرساند به همان ضرورت اصلاحات ساختاری در نظام اقتصادی با پیششرط عادیسازی روابط بینالملل کشور.
خلاصه و نکات اصلی
در این مقاله چند نکته مورد بحث قرار گرفت:
ابتدا اشاره شد که توسعۀ اقتصادی-اجتماعی در کشور به مفهوم ارتقای سطح زندگی احاد جامعه و ارتقای قابلیتهای بالفعل ایرانیان برای تولید کالاها و خدمات با ارزشتر، مستلزم افزایش مناسب سرمایهگذاریها و رشد مستمر و پایدار ظرفیتهای تولیدی کشور همراه با نوآوریها و به کارگیری فناوریهای مدرن است.
با مرور مختصر بر آراء مکاتب عمدۀ اقتصادی نشان داده شد که این مهم بدون اصلاحات ساختاری که مستلزم اصلاح موارد شکست بازار، ارتقای توانمندیهای رژیم سیاسی حاکم بر کشور؛ برای حکمرانی خوب و حل معضل شکست دولت؛ همچنین ایجاد سازگاری در نهادها، قوانین و مقررات کشور برای توسعۀ همهجانبه، امکانپذیر نیست.
بحث شد که استدلال شماری از سیاستمداران و نویسندگان همراه آنان که توسعهنیافتیگی در کشور را ناشی از تحریمهای غرب میدانند تمام حقیقت نیست و واقعیت ندارد. هرچند تحریمها بدون شک رشد اقتصادی کشور را کندتر کرده است اما باید توجه داشت که گسترش فساد مالی-اداری در کشور و سقوط کیفیت خدمات عمومی که ناشی از فقدان حکمرانی خوب است مستقیماً ارتباطی با تحریم اقتصادی بینالمللی ندارد. حکمرانی خوب و سیاستهای صحیح اقتصادی اجتماعی میتوانست حتی بهرغم تحریمهای اقتصادی از گسترش فقر جلوگیری کرده و سطح زندگی مردم ایران را بهمراتب بالاتر از وضعیت کنونی ارتقا دهند.
این نکته نیز روشن شد که ادعای برخی از فعلان سیاسی بهاصطلاح چپگرا مبنی بر مسئولیت آنچه آنها گلوبالیستها در سطح جهانی و نولیبرالهای وطنی همفکر آنها در داخل کشور میخوانند و به زعم آنها در دهههای گذشته نهادهای اصلی و مراکز تصمیمگیری اقتصادی کشور را در دست داشتهاند، در ایجاد بحران اقتصادی موجود، یعنی گسترش فقر و استمرار تورم با نرخهای بالا؛ پایه و اساسی ندارد. با مروری بر پیدایش سازمانهای بینالمللی (مانند سازمان تجات جهانی) و اتحادیههای اقتصادی منطقهای که بستر جهانی شدن را فراهم کردهاند مشخص شد که اکثر قریب به اتفاق کشورهای جهان، از جمله ایران، با مشارکت در این نهادها، همراهی با این فرایند عمومی را به نفع خود میدانند.
ضمن مرور مختصری بر فرایند جهانی شدن، این نکته نیز توضیح داده شد که جهانی شدن نه توطئۀ گلوبالیستها بلکه نتیجۀ منطقی و طبیعی پیشرفتهای اجتماعی-اقتصادی-سیاسی جوامع بشری است. همچنین اشاره شد که اعتلای فناوریهای نوین در تولید کالاها و خدمات ، انقلاب ارتباطات، صنعت اطلاعات و توسعۀ اینترنت را نباید نادیده گرفت. نمیتوان از این فرایند جهانگستر بدون تحمیل انزوا و عقبماندگی اقتصادی-اجتماعی بر مردم یک کشور احتراز کرد. این موضوع مخصوصاً برای کشور ما که بخش قابل توجهی از جمعیت آن در کشورهای پیشرفتۀ غرب و شرق عالم زندگی میکنند صادق است. هرچند جهانی شدن چالشهایی برای کشورهای در حال توسعه ایجاد میکند اما کشورهایی که با اصلاحات ساختاری قدرت، رقابتپذیری اقتصاد خود را ارتقا میدهند از جهانی شدن آسیب ندیده بلکه بیشترین انتفاع را از آن حاصل خواهند کرد. نتیجۀ منطقی این بحث آن است که اثرگذاری یک کشور در جهان در شرایط کنونی به درک درست حاکمان آن از وضعیت بینالمللی و قدرت آنها در متقاعد کردن رهبران سیاسی و اقتصادی جهان به انجام اصلاحات ساختاری در نهادهای اقتصادی بینالمللی برای انتفاع بیشتر کشورهای در حال توسعه در فرایند جهانی شدن، تغییرات اقلیمی و جهشهای فناوری در عرصههای مختلف است.
نهایتا به این نکتۀ مهم توجه داده شد که در نظم نوین جهانی تنها کشورهای میتوانند تاثیر مهمی بر روابط بین الملل و فرایند منصفانه تر جهانی شدن داشته باشند که سهم قابل توجهی در تجارت، مبادلات اقتصادی، علمی، فرهنگی و فناوری های پیشرفته داشته باشند. با اقتصادی ضعیف، گسترش فقر، فرار سرمایه های مالی و انسانی از کشور نمیتوان انتظار اثرگذاری مثبت در جهان داشت. برای داشتن اقتصادی قوی نیز اصلاحات ساختاری باید انجام گیر که خود مستلزم توسعه سیاسی است. زیرا نیروهای کلیدی موثر بر عملکرد اقتصادی هر کشور، شامل تکامل درونزای فناوری، ابداعات و نوآوریها، تناسب نهادهای ناظر بر فعالیت اقتصادی با توسعۀ ظرفیتهای تولید و موازنۀ وضعیت سیاسی کشور؛ به نفع نیروهای خواهان توسعۀ اقتصادی-اجتماعی در آن کشور است. بنابراین در شرایط کنونی بدون توسعۀ سیاسی در کشور توسعۀ اقتصادی-اجتماعی نیز امکانپذیر نخواهد بود. منظور از توسعۀ سیاسی افزایش مشارکت آزادانه و آگاهانه مردم در ادارۀ امور کشور است. بهطوری که مردم بتوانند با رای خود نیروهای خواهان توسعۀ اجتماعی-اقتصادی را بر سر کار آورده و از آنها برای اصلاحات عمیق برای پیشرفتهای اقتصادی-اجتماعی کشور، حمایت کنند.
* این مقاله توسط دکتر احمد عسلی بازنویسی و خلاصه شده و منابع و ماخذ به آن افزوده شده است. طبعا هر ایراد نگارشی و محتوایی در مقاله به عهده نویسنده میباشد.
——————————————-
ماخذ و منابع:
[۱] Sen, Amartya (۲۰۰۰): “Development as Freedom”, ISBN: ۹۷۸۰۳۸۵۷۲۰۲۷۴
https://www.penguinrandomhouse.com/books/۱۶۳۹۶۲/development-as-freedom-by-amartya-sen/
[۲] Globalization - https://en.wikipedia.org/wiki/Globalization
[۳] Schwab, Klaus (۲۰۱۹): “World Economic Forum - The Global Competitiveness Report”
https://www.weforum.org/publications/global-competitiveness-report-۲۰۱۹/
[۴] United Nations Convention against Transnational Organized Crime and the Protocols Thereto
https://www.unodc.org/unodc/en/organized-crime/intro/UNTOC.html
[۵] Financial Action Task Force on Money Laundering - https://www.fatf-gafi.org/
[۶] Rentier States - https://en.wikipedia.org/wiki/Rentier_state
[۷] Marx, Karl (۱۸۸۷): “The Capital, Volume ۱” - https://www.marxists.org/archive/marx/works/download/pdf/Capital-Volume-I.pdf
[۸] Roberts, Michael (۲۰۲۰): “A Marxist Theory of Inflation” - https://thenextrecession.wordpress.com/۲۰۲۰/۰۸/۲۱/a-marxist-theory-of-inflation/
[۹] Institutional Economics: https://en.wikipedia.org/wiki/Institutional_economics
[۱۰] Faundez, Julio (۲۰۱۶): “Douglass North’s Theory of Institutions: Lessons for Law and Development”, Hague J Rule Law ۸, ۳۷۳–۴۱۹. https://doi.org/۱۰.۱۰۰۷/s۴۰۸۰۳-۰۱۶-۰۰۲۸-۸
[۱۱] Salahodjaev, Raufhon; Chepel, Sergey (۲۰۱۴): “Institutional Quality and Inflation”, Modern Economy, ۵, ۲۱۹-۲۲۳. http://dx.doi.org/۱۰.۴۲۳۶/me.۲۰۱۴.۵۳۰۲۳
[۱۲] Gmeiner, Robert (۲۰۲۱): “International free riding on institutions”, Economic Affairs, ۴۱ (۱), ۱۲۳-۱۴۰, https://doi.org/۱۰.۱۱۱۱/ecaf.۱۲۴۵۲
[۱۴] Social Choice School of Economics: https://en.wikipedia.org/wiki/Social_choice_theory
[۱۵] Keynes, John (۱۹۳۶): “ The General Theory of Employment, Interest, and Money”, https://doi.org/۱۰.۱۰۰۷/۹۷۸-۳-۳۱۹-۷۰۳۴۴-۲
[۱۸] Coase, Ronald (۱۹۶۰): “The Problem of Social Cost”, The Journal of Law & Economics, III, https://doi.org/۱۰.۱۰۸۶/۴۶۶۵۶۰ -> Coase Theorem: https://en.wikipedia.org/wiki/Coase_theorem
[۱۹] Williamson, Oliver (۲۰۱۰): “Transaction Cost Economics: The Natural Progression”, Journal of Retailing, ۸۶(۳), ۲۱۵-۲۲۶ https://doi.org/۱۰.۱۰۱۶/j.jretai.۲۰۱۰.۰۷.۰۰۵
[۲۰] Mueller, Denis (۲۰۱۷): “Public Choice Theory”, The Wiley-Blackwell Encyclopedia of Social Theory, https://doi.org/۱۰.۱۰۰۲/۹۷۸۱۱۱۸۴۳۰۸۷۳.est۰۲۹۸
[۲۱] The Transparency International (۲۰۲۳): “Corruption Perceptions Index - Iran” https://www.transparency.org/en/cpi/۲۰۲۳/index/irn
[۲۲] Laudati, Dario; Pesaran, Hashem (۲۰۲۲): “Identifying the effects of sanctions on the Iranian economy using newspaper coverage”, Applied Econometrics, ۳۸(۳), ۲۷۱–۲۹۴, https://onlinelibrary.wiley.com/doi/۱۰.۱۰۰۲/jae.۲۹۴۷
[۲۳] General Agreement on Tariffs and Trade - GATT: https://en.wikipedia.org/wiki/General_Agreement_on_Tariffs_and_Trade
[۲۴] Smith, Adam (۱۷۷۶): “An Inquiry into the Nature and Causes of the Wealth of Nations” https://www.ibiblio.org/ml/libri/s/SmithA_WealthNations_p.pdf
[۲۵] Stiglitz, Joseph (۲۰۲۰): “People, Power, and Profits” https://wwnorton.com/books/People-Power-and-Profits/
[۲۶] Fukuyama, Francis (۲۰۲۰): “The End of History and the Last Man” https://www.penguin.co.uk/books/۱۳۳۹۹/the-end-of-history-and-the-last-man-by-fukuyama-francis/۹۷۸۰۲۴۱۹۹۱۰۳۹
[۲۷] Acemoglu, Daron; Garcia-Jimeno, Camilo; Robinson, James (۲۰۱۵): “State Capacity and Economic Development: A Network Approach”, American Economic Review, ۱۰۵(۸), ۲۳۶۴-۲۴۰۹,
https://www.aeaweb.org/articles?id=۱۰.۱۲۵۷/aer.۲۰۱۴۰۰۴۴
دوشنبه ۱۰ ارديبهشت ۱۴۰۳ -
Monday 29 April 2024
|
ايران امروز |
گزارش تکاندهنده از افزایش قیمتهای مواد غذایی طی دو سال در دولت ابراهیم رئیسی
دوشنبه ۱۰ ارديبهشت ۱۴۰۳ -
Monday 29 April 2024
|
ايران امروز |
شصت و یک تن از وکلای دادگستری ضمن نگارش بیانیه ای در حمایت از زنان، اقدامات خشونت آمیز نیروی انتظامی موسوم به “گشت ارشاد” در برخورد با حجاب اجباری را محکوم کردند. امضاکنندگان بیانیه خود اجرای طرح موسوم به “نور” را خلاف قانون و آزادیهای عمومی و در تعارض با قانون اساسی و اسناد بین المللی حقوق بشر دانسته و اعلام کردند که «بطور قطع تداوم این سیاستها، به ستیز و برخورد و ناامنی بیشتر در جامعه دامن زده و جنبههای ایذایی بیشتری را برای زنان فراهم میآورد.»
به گزارش خبرگزاری هرانا، متن کامل این بیانیه عینا در ادامه می آید:
در اعتراضات سال ۱۴۰۱ انبوهی از خواستهها و مطالبات عمیق و ریشهدار زنان شامل حق آزادی و انتخاب نوع پوشش و مصونیت از هر گونه تعرض، بازخواست و بازداشت بواسطه اختیار عمل آزادانه در زندگی شخصی و آزادی عقیده و اندیشه در قالب شعارهای اعتراضی مطرح شد و به موازات جنبش اعتراضی، دستاوردهای خوبی نیز برای زنان بدست آمد که کمترین آن همراهی و همسویی بیشتر جامعه مردان با زنان بود که به عنوان یک دستاورد تاریخی و گرانسنگ بدان نگریسته میشود.
توقع بر این بود که این حقوق و آزادیهای عمومی ریشهدار، در سطح قانون و سیاست نیز انعکاس و بازتاب شایستهای داشته باشد و زمینههای عینی اصل مدارا و تساهل بیشتر در مواجهه با مقوله حجاب از سوی حاکمان فراهم گردد، اما بازگشت دوباره گشت ارشاد و برخوردهای خشونت آمیز و محدودیتهای جدیدی که هر ازگاهی در سطح جامعه برای زنان اعمال می شود، نشان از بیاعتنایی به اصل مدارا و تساهل و شروع دوره جدیدی از سیاستهای قهرآمیز در قبال زنان دارد، بنحوی که حاکمیت نه تنها هیچ توجهی به حقوق راستین و مطالبات بدست آمده زنان ننموده بلکه کماکان بر سیاستهای التهاب آفرین مدنظر خود اصرار ورزیده و حتی شدیدتر هم شده و ما شاهد یک عقب گرد تاریخی به گذشته هستیم. نمونه آن دستورالعملهای داخلی و غیرقانونی پلیس در رابطه با مقوله حجاب و ناامن شدن فضای سیاسی برای زنان است و از جمله این سیاستها یکی طرح حجاب و عفاف است که مسیر قانونی شدن در مجلس را دور از نظارت و دیده بانی جامعه طی میکند و دیگری طرح نور که به یکباره بدون طی کردن مسیر قانونی، در دستور کار پلیس قرار گرفته است.
فاجعه آنجاست که در طرح حجاب و عفاف موارد جنجالی زیادی وضع و شناسایی شده و قرار است امر قضا در رابطه با بی حجابی در مواردی به پلیس سپرده شود و از همین امروز نیز نشانههای آن را شاهد هستیم که پلیس بدون حکم قانونی و یا تشکیل پرونده، زنان بی حجاب را به گونه ای بازداشت کرده و یا با خشونت با آنها برخورد می کند. حال آنکه طبق موازین قانونی جاری کشور، پلیس حتی حق تذکر زبانی به زنان را نیز ندارد چرا که اتهام موسوم به بیحجابی در نهایت امر مشمول مجازاتهای سبک و جریمه نقدی درجه ۸ است و مستقیم باید در دادگاه رسیدگی شود.
از این رو ما وکلای دادگستری، این طرحها را خلاف قانون و آزادیهای عمومی و در تعارض با قانون اساسی و اسناد بینالمللی حقوق بشر میدانیم و بطور قطع تداوم این سیاستها، به ستیز و برخورد و ناامنی بیشتر در جامعه دامن زده و جنبههای ایذایی بیشتری را برای زنان فراهم میآورد و تاکید میکنیم تصویب و اجرای چنین طرحهایی از حیطه صلاحیت پلیس خارج است و در قانون اساسی کشور نیز جان، مال، ناموس و شغل افراد مصون از هر گونه تعرض است و برخورد با زنان و بازداشت آنها و یا پلمب مراکز فرهنگی و خدماتی و مغازهها به بهانه ترویج بی حجابی بدون حکم قضایی، خلاف تمام موازین و مقررات قانونی است و دولت حقی برای تحمیل عقیده و الگوی پوشش مدنظر خود به زنان و جامعه ندارد. امروز وظیفه همه ماست در این راه کنار زنان باشیم و نسبت به عواقب چنین طرحها و تصمیماتی هشدار داده و به حاکمان نیز انذار و هشدار می دهیم که بجای این سیاستها، زمینه اجرای اصول امنیت، رفاه، آزادی و عدالت را در جامعه برای همگان فراهم آورند.
و در پایان ضمن محکومیت اقدامات خشونت آفرین پلیس موسوم به گشت ارشاد و اعلام انزجار از هر نوع هتک حرمت به شأن والای زنان اعلام میکنیم در راه رهایی و آزادی زنان از هیچ کوششی فروگذار نکرده و همبستگی عمیق خود را با آنها اعلام داشته و خواستار مدارا و تساهل بیشتر حاکمان در این راستا و پایان دادن به سیاستهای تخریبی نسبت به زنان هستیم.
اسامی امضا کنندگان:
۱- مصطفی احمدیان ۲- مریم انصاری پور ۳- شهاب تجری ۴- محمد مهدی رضایی ۵- جلال اسماعیلی ۶- بهروز رستمی ۷- اردشیر محمدی ۸- مونا عبدی ۹- محمد رسول خزاعی ۱۰- سعید کتابی ۱۱- هادی اسدیان ۱۲- نگین غلامی ۱۳- سهیلا درویشی ۱۴- سمیرا کاظمی ۱۵- رضا نادری ۱۶- آرش امیری ۱۷- سعید تیموری ۱۸- شهرام حاتمی ۱۹- کورش حیدری ۲۰- نجمه شاه آبادی ۲۱- شکیبا رضایی ۲۲- کاوه نیستانی ۲۳- نگار زنگنه ۲۴- مسعود زنگنه ۲۵- غلامرضا جمور ۲۶- حامد بهرام آبادی ۲۷- عثمان مزین ۲۸- آزاد اشراقی ۲۹- آرش رجبی کرمانشاهی ۳۰- حامد آقایی ۳۱- پیام درفشان ۳۲- فرمن جعفری ۳۳- علی شریفزاده اردکانی ۳۴- مصطفی نیلی ۳۵- محمدرضا کارگرپیشه مقدم ۳۶- حسین رضایی ۳۷- زهرا کاظمی ۳۸- شهلا اروجی ۳۹- جواد ظاهری ۴۰- بابک حیدریان ۴۱- یزدان گلمحمدی ۴۲- محمد کریمی ۴۳- شهین محمدی ۴۴- محسن تقینژاد ۴۵- ناصر یارمحمدی ۴۶- راحله مرادی ۴۷- پاکزاد محمودی ۴۸- محمدعلی اثنیعشری ۴۹- مریم نوری ۵۰- مجید علیخانی ۵۱- مریم میرعزیزی ۵۲- پروانه شهسواری ۵۳- مریم کارگر کرمی ۵۴- حمزه ذاکری مهر ۵۵- محمد رجبی ۵۶- الهام الماسی ۵۷- حامد بادفر ۵۸- محمدرضا وکیل ۵۹- سیدهادی رحمانزاده ۶۰- جمشید عزیزی ۶۱- وحید محمدی
دوشنبه ۱۰ ارديبهشت ۱۴۰۳ -
Monday 29 April 2024
|
ايران امروز |
حق زندگی در میهن هنوز در پیمانهای بینالمللی به عنوان یکی از «حقوق بشر» به رسمیت شناخته نمیشود و دولتها همچنان حق خویش میدانند که شهروندان کشور خود را در سرزمین زادبومی آنان بپذیرند یا برانند. حال آنکه حق زندگی در میهن در کنار حق حیات دو پایۀ اصلی حقوق بشر را تشکیل میدهند و انسان تنها با برخورداری از این دو حق پایهای است که خواهد توانست از دیگر حقوق و آزادیها مانند حق بیان و حق فعالیت اجتماعی برخوردار گردد.
در این راستا این موضوع اهمیت دارد که واژۀ «میهن» در دو سدۀ گذشته از مفهومی مدرن برخوردار شده است، که از مفهوم «زادگاه» بسیار فراتر میرود: هر انسانی در میهن خود میبالد و در این روند از هویت فرهنگی مشخصی برخوردار میگردد، و بدین سبب وامدار ملتی نیز هست که در دامانش پرورش یافته است و در درجۀ نخست با کوشش در راه پیشرفت و بهروزی هممیهنان، میتواند بود و وجود خود را به عنوان «انسان اجتماعی» تحقق ببخشد.
فرد انسانی با خدمت به میهن خود، هم به تبلور شخصیت انسانی و اجتماعی خود دست مییابد و هم با کمک به پیشرفت کشور خویش، به بهبود حال و روز همۀ دنیا خدمت میکند.
شوربختانه ما، نسل موسوم به “پنجاه و هفتی”، در زیر فشار گازانبری ملایان و چپها در پیش و پس از انقلاب اسلامی چندان نسبت به میهندوستی بیگانه بودیم که به سهم خویش اجازه دادیم تا فاشیستهای اسلامی گام به گام منافع ملی ایران را پایمال کنند.
اما حکومت فاشیسم اسلامی تجربهای تکاندهنده برای ما ایرانیان نیز بود که باعث شد تا از یکسو بیش از هشت میلیون نفر ترک میهن کنند، و از سوی دیگر، آنانکه در سرزمین زادبومی خویش ماندند پایمال شدن موهبتهایی را که دستاورد قرنها کوشش مادران و پدران ما بود به فجیعترین شکل ممکن حس و تجربه کردند.
اما این نیز واقعیت داشت و دارد که درست به همین دلیل در چهار دهۀ گذشته دیدگاه بیشتر ایرانیان در مورد میهن خویش سراسر دگرگون شد و رفته رفته همۀ آنچه برای شهروندان جوامع پیشرفته امری بدیهی محسوب میگردد در میان ایرانیان نیز گسترش و جایگاهی درخور پیدا کرد؛ تا بدان حد که امروزه جای شگفتی است که ایرانیان کنونی همانهایی بودند که با اکثریت قاطع به «جمهوری اسلامی» آری گفتند!
ویژگی اساسی این دیدگاه این است که برخلاف دوران کهن، ملیت مدرن کاملاً ارادی است و بر همبستگی آگاهانه و هویت ملی مشترک تکیه دارد.
البته همینجا تأیید باید کرد که با آنکه ملیگرایی در گذشته مورد سوءاستفاده قرار گرفته بود، نه تنها در زمان حاضر بلکه تا آیندهای بسیار دور هیچگونه جایگزینی ندارد. ملیگرایی اگرچه همانند ضرورت حفظ میراث فرهنگی و یا پرستاری از محیط زیست، امری «طبیعی و بدیهی» است، در کشورهای پیشرفته نیز از سوی چپها، اسلامیون و قومگرایان آماج نفرت و حمله قرار دارد. اما واقعیت روشن این است که بدون تکیه و تأکید بر منافع ملی هیچ کشور پیشرفته و مدرنی نیز پدید نخواهد آمد.
از این دیدگاه، شوربختانه باید گفت که جامعۀ ایرانیان، به ویژه در خارج از کشور، در پس ظاهری آراسته به «بدویت فرهنگی» نزدیکتر است! چنانکه حتی با نگاهی گذرا به شیوۀ برخورد و «ادبیات» مورد استفاده در میان «شخصیتهای اپوزیسیون»، گواه روشنی بر این کمبود دهشتناک را میتوان دید و دریافت کرد.
در اینجا، و تنها برای آنکه گوشهای از «عمق فاجعه» را نشان دهم، خود را ناچار از اشاره به دو تن از برجستهترین شخصیتهای فعال سیاسی میبینم. نمونۀ نخست ایرج مصداقی است که خدمات ارزندۀ او مورد ستایش هر ایراندوستی است. از جمله، وی چند سال پیش با بیان این نکته که باید از سلطنتطلبان نیز پشتیبانی کرد، زیرا هر حکومت دیگری بهتر از حکومت فاشیسم اسلامی خواهد بود، گامی مثبت برای همگرایی ایرانیان برداشت.
اما امروزه او نیز در گیر و دار هواداری از شاهزاده به جایی رسیده است که نسبت به هرگونه انتقاد از وی واکنشی تند نشان میدهد؛ از جمله به خانم مسیح علینژاد تاخته است که چرا خواستار گفتگوی علنی با شاهزاده شده است. مهمتر، وی با مقایسۀ دو شخصیت یاد شده به علینژاد حملهور شده است که، امثال شما «صفر» هستید در برابر شاهزاده، که «یک» است و تنها زمانی که او در کنار شما قرار گیرد، وجود مییابید!
نمونۀ دیگر، آقای امیر طاهری است که دهها سال در راه ژرفش اندیشهورزی سیاسی ایرانیان سخنها گفت، اما امروزه در بزنگاه گذار از حکومت اسلامی، به جای راهنمایی و تشویق ایرانیان به تمرین دمکراسی، آن را «کلیشهای مبتذل» خوانده است که مانند «مدرنیته، سکولاریسم و پلورالیسم...» مفاهیم شکل گرفته در دیگر جوامع هستند که «اگر به درد ما میخورد، معادل فارسی هم پیدا کرده بود.»
چنین مینماید که امیر طاهری چنان شیفتۀ بازگشت به دوران پیش از انقلاب است، که «سلطنت» را تنها جایگزین برای خودکامگی اسلامی میشناسد و بدین ترتیب نه تنها همۀ کوششهای دمکراسیخواهانۀ ایرانیان از انقلاب مشروطه تاکنون را نادیده می گیرد، بلکه به مردم ایران نیز توهین میکند زیرا ایرانیان را شایستۀ نظامی بهتر از حکومتی «مقتدر» نمییابد!
رفتار این دو تن که از شخصیتهای مطرح اپوزیسیون محسوب میشوند بدین سبب تکاندهنده است که نشان میدهد هیچیک از آن دو گویا با میهندوستی مدرن آشنا نیست، که بنا بر آن آزادی بیان و جایگاه انسانی هر شهروندی بهویژه هممیهنان باید خدشهناپذیر باشد و هر فردی مادامی که از سوی “دادگاه صالح” محکوم نشده است باید از هرگونه توهین و تحقیر مصون بماند. علت اصلی چنین مصونیتی برای آنکه «هر که خواهد گو بیا و هرچه خواهد گو بگو!» گسترش این درک و فهم مدرن است که میهن را در درجۀ نخست هممیهنان تشکیل میدهند و نه وجود مادی کشور و یا حتی میراث فرهنگی آن.
«زن زندگی آزادی» نخستین خیزش در تاریخ بود که رنگینکمان ملی ایرانی را در خود پذیرفته بود، اما با انحصارطلبی رهبران چپ و راست افراطی فرونشست و نشان داد که اینان در چهار دهه گذشته در پس ادعاهای فریبندۀ خود بر همان روش و منش انحصارطلبی پرخاشگرانۀ خود پابرجا هستند و شکی بجا نگذاشتهاند که چنین رفتاری ریشه در پرورش اسلامی دارد و برای سختجانی آن دلیل دیگری نمیتوان یافت، جز آنکه هرچند بسیاری فرهیختگان ایرانی آشکار و پنهان از اسلام ابراز بیزاری میکنند، اما هنوز نتوانستهاند بر دوگانگی هویت اسلامی ایرانی خود چیرگی یابند.
همین کمبود آن علت اصلی است که باعث میگردد تا فرهیختگان ایرانی در طول چهار دهه گذشته با وجود پرورش در بهترین دانشگاههای دنیا و بهرهوری از سطح دانش بالا از توافق بر سر پیشنهادی سنجیده برای نظام آیندۀ ایران ناتوان بمانند، و همۀ شواهد نشاندهندۀ آن باشد که به گشایشی در این سو امید نمیتوان بست و بدون تکانهای بنیادین دگرگونی لازم برای رسیدن به آیندهای نیک جز امیدی واهی نخواهد بود و ما ایرانیان دور افتاده از میهن نیز در غربت خواهیم مرد!
احترام و اعتماد متقابل خمیرۀ همبستگی اجتماعی و پایۀ تشکلهای سیاسی است و چون نیک بنگریم اگر در چهار دهه گذشته بهبودی در آن به دست نیامده، کمبود آن اینک در برابر سقوط زودهنگام رژیم جهل و جنایت فاجعهانگیز است و مقایسۀ میان امروز با دوران پیش از انقلاب اسلامی بیانگر این واقعیت است که بدون دگرگونی فرهنگی سترگ، ایران حتی در سراشیبی هولناکتر از آن دوران قرار دارد.
ضربات حاکمیت اسلامی بر ایرانیان در طول نزدیک به نیم سدۀ گذشته چنان بوده است که امروزه بخش بزرگ جامعه از اسلام ابراز بیزاری میکند و خواستار ایرانی دمکراتیک با تکیه بر منافع ملی و جدایی دین از دولت است.
از سوی دیگر “نامسلمانان” ایرانی ثابت کردهاند که با وجود حملات نابودگر “اسلامیون”، بر میهندوستی خود پابرجا مانده و اغلب از نظر پایبندی به منش اخلاقی و اجتماعی نیز تبلور فرهنگ دیرپای ایرانی هستند.
بدین معنی برای اکثریتی که مدعی ایراندوستی و دوری از اسلام است، اعتماد به شخصیتهایی از میان وابستگان به گروههای نامسلمان ایرانی راهی نوین را در برابر آیندۀ ایران قرار میدهد.
از این دیدگاه، بنیانگذاری انجمنی از شخصیتهای کاردان “نامسلمان” میتواند در راستای بازیابی اعتماد اجتماعی و همبستگی ملی گامی بزرگ و مؤثر باشد.
نظر شما چیست؟
■ درووود بر فاضل عزیز!
مختصر و موجز. در باره زیر و بم دگرگشتهای نظری و رفتاری و گفتارهای ایرانیان به طور کلّی بعد از فاجعه ۱۳۵۷ تا امروز میتوان از زوایای مختلف بحثها کرد و دلایل را توضیح و بازشکافی و سنجشگری کرد. من امّا به چند نکته از مقالهات اشاره میکنم و امیدوارم که هم خودت و هم دیگرانی که احتمالا مقالهات و نظر مرا میخوانند، در باره مسئله بیندیشند.
۱- برای من، اشخاصی مثل آقای «مصداقی» و آقای «طاهری» در هیچ کجای معادله مسائل کشورداری ایران و وضعیّت اضطراری حکومت خلفای الله و نقش نسل امروز ایران قرار نمیگیرند. ایشان هر کدامشان تجربیاتی متفاوت از بگویم تاریخ شصت ساله اخیر داشتهاند که حسب برداشتها و تمیز و تشخیصهای فردی خودشان به گفتن نظراتشان در خصوص مسائل ایران تا امروز کوشش کردهاند. اینکه میزان تاثیر و برد نظرات ایشان در قیاس با دیدگاهها و نظرات و ژرفاندیشیها و عمق بینش دیگران به چه اندازه است و چقدر کاربرد دارد، طبق برآوردهای من، فقط تا قلمرو دوستان و همعقیده های آنها بیشتر نیست. مُعضل کشورداری و آیین فرمانروایی فراتر از قایقرانی کردن بر برکه محلّ است. در نتیجه نمیتوان به صرف «معروف و مشهور بودن» اشخاصی و حرفهایی که میزنند به این نتیجه رسید که متعیّن کننده رفتار و گفتار دیگران نیز هستند. من چنین تصوّری ندارم.
۲- اینکه گفتهای، مجمعی از «نامسلمانان» تشکیل شود، به نظر من و حسب مطالعات و تجربیات و اندیشیدنهایم، پیشنهاد پذیرفتنی و کارگشایندهای نیست؛ زیرا از همین گام نخست، امکان «باهمزیستی خردمندانه» را مسدود کرده و تبعیض قائل شدهایم. پرنسیپهای مجمعی و باهمآیی باید همواره فراسوی «عقاید/ایدئولوژیها/ مرامنامه گرایشهای سیاسی/تعلّقات قومی/نژادی/مذهبی/دینی و امثالهم» باشد تا بتوان کاری کارستان را در همکاری و همگرایی و باهماندیشی از بهر خشنودی و ارجگزاری به حقوق یکدیگر تامین و تضمین کرد.
برای تفهیم این مسئله بدون توضیح جزئیات به چند مثال ساده و دم دست اشاره میکنم. یک مورد از عهد ساسانیان. دو مورد از عهد پهلوی دوم. در دوران ساسانیان، والیان یمن با اصرار و گوشزدهای مداوم از شاهان ساسانی درخواست میکردند که به گسترش «بُنمایههای فرهنگ ایران» در یمن و عربستان بیشتر اهمیّت بدهند. فراموش نیز نکن که ایرانیان در عهد باستان به «عربستان»، نام «دشت سواران» میگفتند. ولی شاهان متکبّر ساسانی و موبدان زرتشتی با اهمالکاریها و تبعیضها و امتیازخواهیهای خودشان از نقش «فرهنگ» در مناسبات همجواری و همسایه داری چشم پوشیدند و آن را حتّا لت و پار نیز کردند. اگر آرزو و خواست یمنیها برآورده شده بود، مطمئنا نه اسلامی در عربستان پا میگرفت نه «محمّدی» ادعای رسالت میکرد. بردار یک نگاهی بینداز به نامهای که «نهضت آزادی به محمّد رضا شاه» نوشت. اگر فقط نکته کلیدی آن نامه را «شاه یا اطرافیانش دقیق، فهمیده و گواریده» بودند، احتمالا سبک و سیاق جامعه ایرانی به راههای دیگری میرفت که خردمندانه و سرنوشت ساز بودند برای نسل همان دوره و نسلهای پس از آنها. یا اگر کسانی که به قول معروف، زمزمه «فضای باز سیاسی» را دُرّست فهمیده و گواریده بودند از در راههای خردمندانه با سیستم پادشاهی رویارو میشدند و احتمالا که نه، صد در صد، هرگز و هیچگاه انقلابی مخرّب و فاجعه بار و نابودکننده ایران و ایرانی در چهل و پنج سال پیش اتّفاق نمی افتاد.
چند وقت پیش نیز آقای «اسماعیل نوری علاء»، بیانیهای مبنی بر گردهمآیی و مجمعی بر «محوریّت شاهزاده رضا پهلوی» تحریر و در شبکههای اجتماعی انتشار داد که من تقریضی بر آن نوشتم و اشکال کلیدی فراخوانش را تذکر دادم.
فاضل عزیز! من شخصا حسب تدقیق شدن به وقایع اخیر ایران؛ بویژه از واقعه هولناک مرگ «مهسا» به این نتیجه رسیدهام که «جنبش ژرف و بسیار با صلابت تحوّلات در ایران» به دور از هیاهوهای روزمره شبکههای اجتماعی و تبلیغات فریبنده ارگانهای خلافت الهی با گامهای مستحکم دارد به پیش میرود و نمایندگان و سخنگویان و کنشگران خودش را نیز پیدا خواهد کرد. آنانی که در بیرون از مرزهای میهن هستند، اگر واقعا و صمیمانه در فکر مردم و میهن هستند، باید هنر همپایی با نسل معاصر ار بفهمند و اجرا کنند؛ نه اینکه در صدد تحمیل خود به آنها برآیند که بی برو برگرد، نتیجه ای مخرّب و شکست قطعی به دنبال خواهد داشت. همین.
شاد زی و دیر زی! فرامرز حیدریان
■ جناب غیبی عزیز.
شما در پایان مقاله خود مشخصأ پرسیدهاید «نظر شما چیست؟». شرط ادب ندیدم آن را بیجواب بگذارم. من کامنت کوتاهی به مقاله قبلی شما «چرا چپگرایی از میان نمیرود؟» نوشتم. الان هم شرط اول را «قبول کردن تکثر فکری» میدانم. به قول معروف «هر سری عقلی دارد». از طرف دیگر، نمیتوان ما ایرانیان مقیم خارج را به «بدویت فرهنگی» متهم کرد و در عین حال انتظار انجمنی از شخصیتهای کاردان داشت. مضافأ اینکه اینطور اتهامات معمولأ دامن گوینده را هم میگیرند.
ارادتمند. رضا قنبری. آلمان
■ آقای غیبی گرامی، آن میهنی که دوستش دارید و داریم متعلق به چپیها و ملاها و کسانی که طرفدار آنها هستند هم هست. تصادفی نیست میهنی که در نظر دارید و توصیف میکنید نوستالژیک و دستنیافتنی مینماید. همانطور که در تلویزیون ایران نیمی از ایرانیان حضور ندارند، در برخی تلویزیونهای خارج کشور نیز نیمی دیگر غایب هستند. در روایت شما از میهن هم بسیاری از ایرانیان حضور ندارند یا دیده نمیشود. روایت شما از میهن یادآور نوعی ناسیونالیسم ایرانی است که در آثار نوستالژیک صادق هدایت نیز وجود داشت. چنین میهن «خالصی» نه برای هدایت وجود داشت و نه برای شما و نه دیگر کسانی نگاهی که مانند شما دارند. میهن رنگارنگ است، هرچند هرکس رنگ یا رنگهای ترجیحی خود را دارد.
با احترام/ حمید فرخنده
■ جناب غیبی گرامی، فقط یک نکته: میشود خانم صدیقه وسمقی و امثال او را از انجمنی ملی حذف کرد؟ کاردانی امری مطلق نیست و کنشگران جامعه ما چه در داخل و چه در خارج همین هست که داریم. تنها با نقد و دیالوگ سازنده میشود برای ایجاد چنان انجمنی ملی به آنهایی امیدوار بود که صداقت داشته و منافع ملی را ارج مینهند. هاپی اند ( happy end)تان که با نوازش فرهیختگان ایرانی با این جمله “پایبندی به منش اخلاقی و اجتماعی نیز تبلور فرهنگ دیرپای ایرانی هستند” خاتمه مییابد با “گشایشی در این سو امید نمیتوان بست” همخوانی ندارد.
در تلاش و امید برای وحدت ملیمان و با درود سالاری
■ با سلام و احترام. خوبی و حسن مقالات آقای غیبی اینست که انتشار مقالاتشان در این سایت نقدها و دیالوگ خوبی در میان مخاطبان و منتقدین موجب میشود که آن هم ناشی از ویژگی متناقض و کاراکتر گونه تفکرات ایشان است. متاسفانه من تا به حال مقالاتی که از ایشان خواندهام متوجه شدهام که این مقالات خودش تبدیل به مانع شناختی جامعه ایرانی داخل و خارج اعم از گروههای تشکیل دهنده موجود، تاریخش، بازیگران سیاسی و اجتماعیش شده است...من فکر میکنم شیوه اندیشیدن و منطقی که در لابلای گفتار های ایشان حاکم است همراه است با عدم پذیرش مختصات جامعه ایرانی، فکتهای موجود و عدم نگاه متکثر، نگاه دو قطبی و حذفی ایشان است که در تحلیل نهایی دچار تعارضات گوناگونی میشوند... پیشنهادم به ایشان توجه دقیق به همراهی منطق ارسطویی، دیالکتیک و فازی در شناخت و تحلیل پدیده های جوامع است...
پایدار باشید! رودین
■ همانطور که یکی دومرتبه دیگر هم در گذشته تکرار کرده بودم - جناب غیبی با همه دانش وسیع و با ارزشی که دارند، متاسفانه با واقعیتی نا آشنایند، و ان اینکه در مقالات با ارزش خود به مقولات دینی گریز و انتقاد میکنند. دین پارهای از فرهنگ است. یعنی چتر یا کاسه بزرگ و اصلی فرهنگ یک جامعه است و دین شاخهای یا جزئی از فرهنگ. آیا اسلام مالکی مراکشی که در آب و هوای مدیترانهای و نزدیک به غرب است با اسلام وهابی سر زمین سوزان عربستان شبیه هم هستند، یعنی مسلمان مالکی مراکشی شبیه مسلمان وهابی است؟ آیا یک بهائی ایرانی شبیه یک بهائی انگلیسی یا افریقائی فکر و عمل میکند؟
ایرانیان بر خلاف گفته افرادی دینخو نیستند. دین خو به معنی فردی که دستورات دیدیش را طابق النعل بالنعل اجرا میکند. مشکل ما فرهنگی است. آنهم فرهنگ دیکتاتوری. در کار خود فرمانفرمائیم، از حکمران تا پلیس و قاضی و مدیر اداره و مدرسه، از بقال و نانوای سر گذر و راننده تاکسی، تا صاحب ماشینی که دو سه ردیفه پارک میکند.
با احترام کاوه
دوشنبه ۱۰ ارديبهشت ۱۴۰۳ -
Monday 29 April 2024
|
ايران امروز |
بالا گرفتن تنشها میان خامنهای و دولت راست گرای افراطی اسراییل دنباله رویداد ۷ اکتبر و جنگ غمانگیز در غزه است که منطقه را در آستانه جنگی گسترده و خانمانسوز قرار داده است.
با حملهی تروریستی حماس در هفتم اکتبر به اسرائیل که پس از هولوکاست پرشمارترین کشتههای یهودیان, تجاوز گروهی به زنان و گروگانگیری حتی کودگان اسرائیلی را در پی داشت واکنش نامتناسب دولت راستگرای افراطی اسرائیل را برانگیخت که مرگ دهها هزار نفر مردم بیگناه غزه را سبب گردید و خشونت بیپیشینهای را در این منطقه نا آرام خاورمیانه پدید آورد.
بازیگران در این رویداد نه تنها اسرائیل و شهرکنشینان در کرانه غربی، بلکه شامل خامنهای، گروههای تروریستی بنیادگرای اسلامی و هچنین دولت آمریکا میگردد که هرکدام در افزایش خشونت در این منطقه، بطور مستقیم و یا غیرمستقیم سهم ویژهای ایفا نمودهاند.
شوربختانه پس از گذشت شش ماه از این جنگ خانمانسوز که از جمله به گرسنگی گسترده بسیاری از ساکنان و متلاشی شدگی نظام بهداشتی و امنیتی در این باریکه انجامیده، امید چندانی به پایان یافتن خشونت و بازگشت تدریجی آرامش به این منطقه حتی در دراز مدت نمیتوان داشت.
بیتردید رویدادهای پس از هفت اکتبر ریشه در تحولات سیاسی و نظامی در دهههای گذشته در جهان و خاورمیانه بویژه در روابط میان اسرائیل و فلسطینیان و انقلاب ۵۷ در ایران دارد. در اینجا تنها تصویری از زمان حال و نیز با گذر کوتاه به رویدادهای گذشته ارائه میگردد.
موانع این پایاننیافتگی را در رویکرد بازیگران اصلی به ترتیب زیر میتوان یافت:
۱- دولت راستگرای افراطی اسرائیل
نتانیاهو نخستوزیر اسرائیل و رهبر حزب راستگرای لیکود است که در سال ۱۹۷۳ تشکیل و در اساسنامه اصلیاش “حق دسترسی یهودیان به سرزمین اسرائیل را جاودانه و بیچون و چرا” سنجید. بر اساس ادعای این اساسنامه، سرزمین بین دریا و کشور اردن تنها به اسرائیل تعلق دارد و اداره آن به هیچ تشکیلات خارجی سپرده نخواهد شد.[۱]
دولت ائتلافی نتانیاهو، شامل حزب “صیهونیسم دینی” (بنیادگرا) به رهبری بتسال ئل اسموتریچ، وزیر دارایی و جنبش تندروی “اقتدار یهودی”، به رهبری بن گویر وزیر امنیت ملی و مسئول امور کرانه باختری است که در حال حاضر سومین گروه پرشمار کنست (مجلس اسرائیل) را تشکیل میدهد. این بلوک حزبی از جمله، نژادپرست و همجنسگراستیز، به هزینه دمکراسی در کشور اسرائیل و حقوق فلسطینیان، به بزرگترین برنده در آخرین انتخابات اخیر تبدیل گردید.[۲] در نتیجه راهبردهای سرکوبگرانه این دو فرد در کرانه غربی مبنی بر زمینخواری و گسترش شهرکهای غیر قانونی، از اول ژانویه تا ۶ اکتبر سال گذشته، ۱۹۹ فلسطینی در کرانه غربی کشته شدند.
بن گویر که به نژادپرستی و پشتیبانی از تروریسم متهم شده است، با عربهای اسرائیلی رابطه دشمنانه داشته همواره خواستار کوچ عربهای بادیهنشین و فلسطینیان اسرائیلی به کشورهای همسایه شده است.
مهمترین محرک خشونت در اسرائیل دولت نتانیاهوست که به فساد متهم است. وی که خود را بیگناه مینامد، تا پیش از حمله اکتبر میکوشید به هر قیمتی از این تهمت رها شود. وی توانست به یاری بلوک راست افراطی در مجلس، لایحه کاهش اختیارات نظام قضایی کشور را به تصویب رساند و در ازاء آن قدرت نامحدودی به گروه افراطی مزبور در سرزمینهای اشغالی واگذار کرده است.[۳] اقدامات وی در ارتباط با نظام قضایی کشور با واکنش گسترده جامعه مدنی از راه برگزاری تظاهرات مداوم روبرو شد.
نتانیاهو همواره در عمل با کوششهای صلحآمیز میان فلسطینیان و اسرائیل مخالفت کرده است. از جمله پس از روند صلح اسلو، وی در تظاهرات علیه اسحاق رابین شرکت جست که در آن شعار “مرگ بر رابین” فریاد زده میشد و عکس وی در لباس اساسهای نازی در کنار عرفات با چفیه بر دور گردنش، نمایان میگردید. طرفداران رابین نتانیاهو را عامل ترور رابین سنجیدند.
نتانیاهو به روایتی ایدئولوژی زده نیست و مخالفتش با راه حل دو کشوری زاده گرایشهای دینی یهودیت نمیباشد. فردیست سکولار و حتی رسوم حلالخوری یهودیان را رعایت نمیکند. وی فردی بدبین است که تحت تاثیر پدرش که تاریخنگار دوران یهودستیزی در اسپانیا و فردی عربستیز بود، همواره تشکیل دولت فلسطین را خطری جدی علیه موجودیت کشور اسرائیل سنجده است. به باور وی کشور مستقل فلسطین بیتردید به یک دولت تروریست اسلامی تبدیل و در جهت نابودی اسرائیل گام خواهد برداشت.[۴]
بر پایه باور بالا، نتانیاهو در دوران نخستوزیریش کوشیده است از راههای گوناگون از جمله اختلافافکنی میان فتح و گروههای بنیادگرای فلسطینی و یا تضعیف دولت خودگردان فلسطین، تحقق آرمان فلسطینیان را ناممکن سازد. یکی از ترفندهای وی تا پیش از رویداد تروریستی هفتم اکتبر، تقویت حکومت حماس در غزه بود. در این راه کمکهای گسترده مالی دولت قطر را به حماس تحویل میداد که بیشتر برای ساختن تونلهای نظامی هزینه میشد! وی در نشست حزب لیکود در سال ۲۰۱۹ گفت “هرکس خواستار جلوگیری از تشکیل دولت فلسطین است باید به حماس کمک کند. این بخشی از راهبرد ما مبنی بر تفرقهافکنی میان فلسطینیان است.”[۵]
نتانیاهو نه تنها از راهبرد تفرقهاندازانه جهت ناکامی آرمان فلسطین بهره میجوید بلکه با یکی شدن مناطق فلسطیننشین با اسراییل و تشکیل کشور واحد نیز مخالفت میورزد که میتواند جمعیت یهودیان را به اقلیت و فلسطینیان را به اکثریت تغییر دهد.[۶]
کارکرد نخستوزیر دستراستی اسرائیل در رویداد ۷ اکتبر و ناتوانیش در آزادی گروگانها، افکار عمومی اسرائیلیان را علیه وی شورانده است. نظرسنجی تازه نشان براین دارد که ۷۶٪ از پاسخگویان خواهان استعفای نتانیاهو بوده و ۹۶٪ به اخبار جنگ وی، بیاعتمادند.
۲- شهرکنشینان
دومین کانون خشنونت، در کرانه غربی رود اردن بهواسطه ساختوساز شهرکهای یهودینشین از جمله ارتدوکس، بنیادگرا و راست افراطی است که پس از جنگ شش روزه در سال ۱۹۶۷، اشغال این منطقه و اورشلیم شرقی و در پی نگرانی راهبردی هر دو حزب کارگر و لیکود از سوی دولتهای اسرائیلی کلید خورد[۷].
شهرکنشینی در کرانه باختری در مراحل گوناگون روی داد. در دومین مرحله، در هتل پارک هبرون (الخلیل) آغاز گردید که ساکنان آن شامل اولین یهودیان ایدئولوژیزدهای بودند که بر پایه باور آنان، پیروزی اسرائیل در سال پیش از آن هدیه خداوند به شمار میآمد و نشانه آن بود که مشیت الهی مبنی بر آنست که سرزمین اسرائیل به یهودیان باز گردانده شود.[۸]
هم اکنون در ۱۲۹ شهرک در کرانه باختری حدود ۵۱۷ هزار نفر یعنی ۵٪ جمعیت اسرائیل زندگی میکنند. افزون براین ۳۴۰ هزار نفر نیز در شهر تاریخی و ۲۲ محله دور و بر آن نیز ساکناند که جامعه جهانی آن را بخشی از کرانه غربی به شمار میآورد. پژوهشگران باور دارند با توجه به گستردگی و پراکندگی شهرکها در کرانه غربی و اورشلیم شرقی، خروج آنها و سکونتشان در مکانهای دیگر اگر غیرممکن نباشد، بسیار دشوار است که پیش از روی کارآمدن ترامپ برای تشکیل دولت مستقل فلسطین حیاتی به شمار میآمد.[۹] دولت راستگرای افراطی نتانیاهو ساختوساز بیشتر شهرکهای غیر قانونی را ادامه میهد، که با مخالفت برخی از کشورهای متحد اسرائیل از جمله آمریکا روبرو شده است[۱۰].
رویکرد خشونتآمیز بسیاری از شهرکنشینان در کرانه غربی به تحریم شماری از شهرکنشینان تروریست و برخی از سازمانهای آنها از سوی برخی از متحدین اسرائیل انجامیده است.
- گستردگی و پراکندگی شهرکها و سکونتگاههای غیرقانونی
- چنانچه در تصویر بالا دیده میشود، تنها لکههای نارنجی زیر کنترل فلسطینیان است. مناطق آبی کم رنگ زیر کنترل نظامیان و غیر نظامیان اسرائیلی است.
شهرکهای “قانونی و غیر قانونی” اسرائیلی در کرانه غربی و اورشلیم شرقی از دیدگاه جامعه جهانی غیر قانونیاند و بزرگترین مانع در راه تشکیل دولت مستقل فلستطین در کنار اسرائیل به شمار میآیند. افزون براین نتانیاهو کوشیده است شهرکها و بخشهای دیگری از کرانه غربی را جزو خاک اسرائیل اعلام کند که شامل ۳۰٪ کل کرانه غربی خواهد شد[۱۱]. این طرح که در زمان ریاست جمهوری ترامپ تهیه شد، کرانه غربی را به تکهزمینهای پراکنده و غیر پیوسته تقسیم و تشکیل دولت مستقل فلسطین را غیر ممکن میسازد که با مخالفت جامعه جهانی و دولت بایدن روبرو شده است.
در پی به قدرت رسیدن راست افراطی، حمله علیه ساکنان فلسطینی کرانه غربی و مصادره زمینهایشان بویژه پس از حمله تروریستی حماس در هفتم اکتبر شدت یافته است. برپایه سنجش اداره هماهنگی امور انسان دوستانه سازمان ملل، از هفتم اکتبر تا کنون ۵۹۰ حمله علیه فلسطینیان کرانه غربی روی داده که به مرگ ۴۶۶ فلسطینی در کرانه غربی انجامیده است[۱۲]. برخی از این حملات در پی حمله تروریستی به شهرک نشینان از سوی فلسطینیان تندرو روی میدهد که به واکنش تلافی جویانه خانمانسوز برخی از شهرک نشینان میانجامد. در بسیاری موارد ارتش اسرائیل متهم است که از این حملهها حمایت میکند، در این مورد به ویژه یک گردان از ارتش این کشور بنام ” نتسًح یهودا” متشکل از یهودیان ارتودکس، به قتل، شکنجه و نقض حقوق بشر فلسطینان کرانه باختری متهم شده و احتمالا بطور بیپیشینهای مورد تحریم امریکا قرار خواهد گرفت.
دهکدهای فلسطینی پس از حمله تروریستی شهرکنشینان
۳- خامنهای و “محور مقاومت”
دشمنی بسیاری از مسلمانان بهویژه بنیادگرایان اسلامی علیه اسرائیل ریشه در شکست امپراتوری عثمانی و اشغال فلسطین شامل مکان مقدس قدس از سوی امپراتوری بریتانیا دارد که پس از نزدیک به هزار سال به دست مسیحیان میافتاد. این رویداد این کشور را به مهمترین دشمن کسانی تبدیل کرد که به باور آنان استعمارگران غربی استقلال کشورهای خاورمیانه را نابود و در تمام امور آنان دخالت میکنند.
در سال ۱۹۴۸، پس از خروج انگلیس از فلسطین، یهودیان که در بین دو جنگ جهانی به یاری “سازمان جهانی صهیونیسم” به فلسطین مهاجرت میکردند، استقلال کشور خود را اعلام نموده از سازمان ملل درخواست عضویت کردند. ایران در کنار کشورهای عربی با عضویت اسرائیل مخالفت کرد اما این درخواست به تصویب رسید. کاشانی بنیادگرا نیز به دشمنی با اسرائیل پرداخت و داوطلبانی را برای جنگ با اسرائیل به فلسطین گسیل داشت.
از این پس دشمنی کشورهای همسایه عرب اسرائیل با این کشور ادامه یافت و در پی جنگهای گوناگون بهویژه در سال ۱۹۶۷، به ناکامی کامل اعراب و اشغال صحرای سینا، کرانه باختری، اورشلیم و بلندیهای جولان از سوی دولت اسرائیل انجامید.
در سال ۱۳۲۸، در پی مذاکرات نمایندگان اسرائیل و ایران در سازمان ملل و باتوجه به درگیری شدید مجلس با ملی شدن نفت، شاه اسرائیل را بهصورت دو فاکتو (غیر رسمی) بهرسمیت شناخت.
پس از کودتای ۲۸ مرداد، شاه روابطش را با اسرائیل گسترش داد بهویژه آنکه این کشور با رقبای منطقهای ایران در حال جنگ بود. موساد و سازمان سیا نیز در تشکیل ساواک به شاه یاری رساندند.
در سال ۱۳۴۲، خمینی در پی مخالفتش با حق رأی زنان و لایحه انجمنهای ایالتی و ولایتی که از جمله شرط مسلمان بودن را برای داوطلبان نمایندگی حذف میکرد، دیدگاه اسرائیلستیزی و بهایی ستیزی خود را آشکار ساخت و در سخنرانیاش ۱۸ بار اسرائیل را نام برد و تنها یک بار به نام آمریکا اشاره کرد.
خمینی اسرائیل را یک حکومت استعماری به شمار میآورد که به ایدئولوژی مدرن اروپایی “صیهونیسم” مجهز و همانند دیگر ایدههای مدرن، زیر سلطه درآوردن جوامع غیر اروپایی را در تارک برنامههایش قرار میداد[۱۳].
پس از پیروزی انقلاب دیدگاههای یهودیستیزی و اسرائیلستیزی خمینی با آمریکاستیزی چپ پیرو “سوسیالیزم واقعا موجود ” درهم آمیخت و به مبنای ایدئولوژیک بنیادگرایی خمینیسم و نیز خامنهای تبدیل شد.
خمینی با کش دادن جنگ ایران و عراق به ۸ سال، تشکیل سپاه قدس و حزبالله لبنان تلاش کرد با بهره برداری از انفعال نسبی بیشتر کشورهای عربی در برابر اسرائیل، رهبری پیکار علیه اسرائیل را بدست گیرد. در این راه رفته رفته نام اسرائیل نیز از گفتمان رسمی حذف و “کشور اشغالگر قدس” و یا “دولت صیهونیستی” جایگزین آن شد.
با این وجود در جنگ ۸ ساله، از راه اسرائیل از شیطان بزرگ اسلحه دریافت کرد. هرچه بود حفظ نظام از سوی این روحانی فرصتطلب “اوجب واجبات” به شمار میآمد.
پس از مرگ خمینی، یهودستیزی خامنهای و دولتمردان بنیادگرایش از جمله در بمب گذاری در مرکز فرهنگی یهودیان در بوئنوس آیرس آرژانتین که به مرگ ۸۵ نفر و زخمی شدن ۳۰۰ نفر انجامید، اشکارتر گردید.
تشکیل گروههای تروریستی شیعه در عراق پس از پایان دوران صدام و سربرآوردن داعش در عراق و سوریه، اینبار به خامنهای در تامین مالی، تسلیحاتی و آموزش گروههای بنیادگرای شیعه و سنی محور مقاومت برهبری سپاه قدس یاری رساند. این “محور” نابودی اسرائیل و تشکیل حکومت اسلامی در فلسطین و اسرائیل و خروج نیروهای آمریکایی از منطقه را در تارک برنامههایش گنجانده است.
خامنهای همچنین با گسترش برنامه نظامی اتمیاش سالها به نتانیاهو فرصت داد تا نقض حقوق بشر و سرزمینی فلسطینیان را به حاشیه راند. افزون براین با مداخله در امور کرانه غربی از جمله تلاش به ارسال اسلحه به این منطقه، سازمان فتح را برآن داشت که تلاش جمهوری اسلامی در ایجاد هرج و مرج در کرانه باختری که “هیچ ارتباطی با آرمان فلسطین ندارد”[۱۴] محکوم کند.
در نتیجه راهبردهای ایدئولوژیک و بنیادگرایانه اسلامی است که بیثباتی و خشونت سیاسی و اجتماعی در فلسطین و برخی از کشور خاورمیانه نهادینه شده است.
حمله تروریستی حماس به اسرائیل در ۷ اکتبر تازهترین رویداد راهبردی از این گونه به شمار میآید که در مقالههای “جنایتهای اسرائیل و حماس علیه مردم غزه” و “پنهان شدگی رویکرد حماس در جنگ غزه” به جزئیاتش پرداختهام.
۴- رویکرد آمریکا
ترومن رئیس جمهور آمریکا اولین رهبری بود که دقایقی پس از اعلام استقلال اسرائیل در سال ۱۹۴۸، این کشور را به رسمیت شناخت[۱۵].
از سال ۱۹۶۰، آمریکا بیشترین پشتیبانیها را از اسرائیل بکار برده و نقش مهمی در ایجاد رابطه دوستانه با همسایگانش، مصر، اردن و لبنان بازی کرده است. یکی از دلایل این پشتیبانیها در آن زمان ایجاد موازنه با نفوذ شوروی در منطقه بود که از اعراب پشتیبانی میکرد و در سالهای اخیر با حمله به شبه نظامیان و گروههای تروریستی سپاه قدس از منافع و حضور نظامی آمریکا در منطقه پشتیبانی کرده و یکی از دشمنان اصلی فعالیتهای مشکوک هستهای خامنهای بوده است.
بههر روی، رابطه این دو با توجه به شرایط جهانی و رئیس جمهور وقت آمریکا، از چند گونگی برخوردار بوده است:
۱-۴- پشتیبانی مالی، تسلیحاتی و سیاسی
آمریکا از سال ۱۹۴۶ تا ۲۰۰۲ بیشترین کمکهای مالی خارجیاش را به اسرائیل اختصاص داده است.
افزون بر کمکهای مالی، آمریکا پشتیبانی سیاسی گستردهای از اسرائیل به عمل آورده بهطوری که از مجموع ۸۳ بار وتوی این کشور ۴۲ مورد آن از تصویب قطعنامههای علیه اسرائیل جلوگیری کرده است. اسرائیل همچنین از سوی این کشور به عنوان مهمترین متحد غیر ناتوی آمریکا در خاورمیانه برگزیده شده است. پشتیبانی ریاست جمهوریهای امریکا از اسرائیل گوناگون بوده است. در این میان نیکسون با پشتیبانی از اسرائیل، با قطع فروش نفت کشورهای عرب روبرو شد و با افزایش قیمت سوخت در آمریکا ریاست جمهوریاش را از دست داد.
۲-۴- مشوق برقراری صلح میان اسرائیل، کشورهای همسایه و فتح
- کارتر سادات و بگین را در کمپدیوید گردهم آورد که به صلح پایدار بین دو کشور انجامید. کارتر همچنین به گونه یک کنشگر با تمام توان برای تشکیل دولت فلسطین تلاش کرد.
- کلینتون توانست در سال ۱۹۹۳، در توافق اسلو، بیشترین نزدیکی را بین اسرائیل و سازمان آزادیبخش فلسطین ایجاد کند. این توافق که به تشکیل “دولت” خودگردان فلسطین انجامید به علت حلنشدگی وضعیت اورشلیم به صلحی پایدار نیانجامید[۱۶].
- در تلاش دیگری، جورج دبلیو بوش، شارون و محمود عباس را بر سر تهیه “راه صلح” تشویق کرد که به نتیجه نرسید اما شارون نیروها و شهرکهای اسرائیلی از باریکه غزه را خارج ساخت.
- اوباما با تشکیل نشستی میان محمود عباس و نتانیاهو نیز کوشید تلاشهای بوش را برای تشکیل کشور فلسطین پی گیرد که سرانجام ناکام ماند.
- پیش از حمله تروریستی هفتم اکتبر بایدن میکوشید با دادن امتیازهای بسیار عربستان را به عادیسازی روابط با اسرائیل راضی کند. با آغاز جنگ در غزه، بایدن همواره راه حل دو کشور را برای رسیدن به صلح در خاورمیانه الزامآور دانسته است که با مخالفت سر سخت دولت راست افراطی در اسرائیل روبرو شده است.
۳-۴- مخالفتهای منفعاله با رویکردهای غیر قانونی دولتهای اسرائیل
- از انجا که جان اف کندی بیش از هر رئیس جمهور دیگری نگران جاهطلبیهای هسته اسرائیل بود این کشور را برای پذیرش بازرسی از تاسیسات هستهایش، زیر فشار قرار داد. پس از کشمکشهای پشت پرده دو نخستوزیر اسرائیل به بازرسیهای سالانه از تاسیسات هستهای دیمونا تن دادند. اما با وجودی که جانشین کندی متعهد به منع گسترش سلاحهای هستهای بود با توجه به حساسیت کمترش نسبت به برنامه هستهای اسرائیل، این کشور را به توسعه برنامههای هستهای خود قادر ساخت.
- اوباما حضور اسرائیل در کرانه غربی را “اشغال” سنجید و با ساخت شهرکهای تازه شدیدا مخالفت کرد. در برابر با انتخاب ترامپ، نماینده آمریکا در شورای امنیت با محکوم کردن ساخت شهرکها در کرانه باختری مخالفت کرد. وی همچنین راه حل دو کشوری را به فراموشی سپرد.
- بایدن به برنامه دولت نتانیاهو در مورد “اصلاحات قضایی” اعتراض کرد و با هشدارهای پیاپی اعلام نمود که چنین رویدادی اعتبار اسرائیل را به عنوان حامی دمکراسی در خاورمیانه با چالشهای جدی مواجه میسازد.
پس از حمله تروریستی هفتم اکتبر، بایدن حق اسرائیل در دفاع از خود را حتی پس از واکنش نامتناسب حمله ارتش به غزه اعلام کرد. این موضع ارتش اسراییل را در کوچ پیاپی مردم بیگناه و حمله به بیمارستانها تشویق میکرد. افزون براین وتوی نماینده بایدن در شورای امنیت علیه پیشنهاد به رسمیت شناخته شدن دولت فلسطین سبب زیر پا گذاشتن وعدههای این دولت برای راه حل دو کشور گردید.
بحران کمبود مواد غذایی در غزه و متهم شدن ارتش اسرائیل به ممانعت و یا کند کردن ورود کمکهای بشر دوستانه از تنها ورودی جنوب باریکه، انتقادات بایدن و وزیر امور خارجه این کشور به رویکرد دولت اسراییل را به شدت افزایش داد. با وجود این انتقادات، پشتیبانی تسلیحاتی و سیاسی بایدن در شورای امنیت، نتانیاهو را در کشتار بیشتر بیگناهان و سرپیچی آشکار با راه حل دو دولت تشویق کرده و میکند.
حمله ناکام و بیپیشینه پهبادی و موشکی خامنهای به اسرائیل، واکنش تلافیجویانه نتانیاهو را که میتوانست به جنگ تمام عیاری در خاورمیانه تبدیل شود در کابینه جنگ اسراییل مطرح ساخت اما ظاهرا این کابینه پذیرفت در صورت دریافت چراغ سبز بایدن برای حمله ارتش اسراییل به رفح، حملهای بسیار محدود به ایران اما هشدار دهنده به سپاه و خامنهای انجام شود.
راهبرد کجدار و مریز آمریکا نسبت به رویکردهای دولتهای اسرائیل بیتردید خشونت ورزی راست افراطی، شهرکنشینیان تروریست و بنیادگرایان فلسطینی را برای مدت زمان نامعلوم در پی خواهد داشت. شوربختانه در شرایط فعلی روند موجود ادامه خواهد یافت و فلسطینیان و مردم اسراییل در کنار یک دیگر به صلح و آرامش نخواهند رسید!
فروردین ۱۳۰۴
mrowghani.com
——————————————————
[۱] - Likud Party: Original Party Platform 1977, https://www.jewishvirtuallibrary.org/original-party-platform-of-the-likud-party
[۲] - The Guardian view on Israel’s threat within: rightwing extremism in government, The Guardian, Wed., 7 Dec. 22, 2022
[۳] - همان
[۴] - Joshua Leifer, The Netanyahu doctrine: how Israel’s longest serving leader reshaped the country in his image, The Guadian, Nov. 21, 2023
[۵] -همان
[۶] - همان
[۷] - Mitchell G. Bard, Facts about Jewish Settlements in the West bank, https://www.jewishvirtuallibrary.org/facts-about-jewish-settlements-in-the-west-bank
[۸] - همانجا
[۹] - همانجا
[۱۰] - White House reverses West Bank policy, calling Israeli settlements illegal, The Washington Post, Feb. 24, 2024
[۱۱] - Explainer: Israel, annexation and the West Bank, BBC, 25 June 220
[۱۲] - Nowhere is safe: Fear and mourning inside the West Bank village where Israeli settlers went on the rampage. The Guardian, 20 April 2024
[۱۳] - کیوان حسینی، چه شد ایران و اسرائیل تا این حد با هم دشمن شدند، بیبی سی فارسی، ۲۹ فروردین ۱۴۰۳
[۱۴] - سازمان فیح جمهوری اسلامی را به تلاش برای گسترش هرج و مرج در کرانه باختری متهم کرد.، ایران اینترنشنال ۱۵ فروردین ۱۴۰۳
[۱۵] - Zachary B., 75 years of US support for Israel, briefly explained. CNN, Oct. 11, 2023
[۱۶] - همان
دوشنبه ۱۰ ارديبهشت ۱۴۰۳ -
Monday 29 April 2024
|
ايران امروز |
مروری بر چهل و پنجمین سالگرد همراه با سرکوب و جنایت. دکتر کاظم علمداری - علی لیمونادی
دوشنبه ۱۰ ارديبهشت ۱۴۰۳ -
Monday 29 April 2024
|
ايران امروز |
دوشنبه ۱۰ ارديبهشت ۱۴۰۳ -
Monday 29 April 2024
|
ايران امروز |
دوشنبه ۱۰ ارديبهشت ۱۴۰۳ -
Monday 29 April 2024
|
ايران امروز |
بیانیه جمعی از وکلا و هنرمندان ایران و جهان درباره حکم توماج صالحی
خبر در سراسر جهان شوک آور بود.
توماج صالحی، رپر ایرانی، طبق یک رای قضایی در ایران، به دلیل خواندن ترانههای آزادی، سراسر جهان را به فساد کشانده است [افساد فیالارض] و محکوم به اعدام شده است!!
توماج طبق اعلام وکیلاش، بابت همین اتهام به ۶ سال و ۳ ماه حبس محکوم شده بود و این حکم در اثر اعتراض وکیل توماج، توسط دیوان عالی کشور نقض شده بود و برای رسیدگی مجدد به دادگاه انقلاب اصفهان ارسال شده بود تا مورد رسیدگی مجدد قرار گیرد، طبق قانون مجازات توماج باید کاهش مییافت. اما شعبه اول دادگاه انقلاب اصفهان مجازات او را برخلاف قانون به مرگ افزایش داده است.
این رای غیرقانونی، حامل پیام روشنی است که در صدور احکام اعدامهای سیاسی در ایران قرار نیست هیچ قانونی رعایت شود.
ما وکلا و هنرمندان امضا کنندهی متن حاضر، ضمن مخالفت با حکم صادره، افکار عمومی سراسر جهان را به این حکم غیر انسانی و ناعادلانه جلب میکنیم تا با اعمال قدرت جامعه مدنی به هر شکلی که ممکن است، بار دیگر دولتی ناقض حقوق بشر را به رعایت موازین حقوق بشری پای بند سازیم، زیرا بر این اعتقادیم که صلح و امنیت بینالمللی در گرو رعایت حقوق بشر است.
ما بر این اعتقادیم که هنر نباید در هزارتوی زنجیرهای استبداد و به ویژه سایهی چنین احکامی، از زندگی حذف شود. ما حق داریم در دنیایی نفس بکشیم که هنر در آن زنده باشد و حیات هنرمندان توسط خودکامگان تهدید نشود.
اسامی امضا کنندگان:
۱. پیام اخوان، وکیل و استاد/عضو دادگاه دائمی داوری در لاهه
۲. صهبا امینی کیا، موسیقیدان/آهنگساز
۳. لین آهرنز، ترانهسرا
۴. کریستین بارانسکی، بازیگر، تهیهکننده
۵. علی برومند، وکیل
۶. رافائل شنویل-هازان، مدیر اجرایی انجمن علیه مجازات مرگ (EPCM)
۷. ژولی کوتوریه، رئیس شورای ملی کانون وکلا
۸. نیما دهقانی، کارگردان
۹. هیربد دهقانی آذر، وکیل، رئیس انجمن نوروز و دریافتکننده جایزه بینالمللی لائیسیته ۲۰۲۳
۱۰. آریل دورفمن، نویسنده
۱۱. شیرین عبادی، وکیل، برنده جایزه صلح نوبل
۱۲. ژان-رافائل فرناندز، رئیس کنفرانس روسای کانون وکلا
۱۳. استیفن فلاهرتی، آهنگساز
۱۴. آریا غوامیان، فیلمساز
۱۵. دیوید هرینگتون، موسیقیدان/بنیانگذار کوارتت کرونوس
۱۶. پییر هافمن، رئیس کانون وکلای پاریس
۱۷. پرسیس کریم، مدیر مرکز مطالعات دیاسپورای ایرانی در دانشگاه دولتی سان فرانسیسکو
۱۸. ژاویه-ژان کیتا، وکیل، مشاور ارشد سابق در دادگاه کیفری بینالمللی
۱۹. آنژلیک کیدجو، خواننده/موسیقیدان
۲۰. تام کردی، تهیهکننده تئاتر و سینما
۲۱. نیکلاس کریستوف، ستوننویس در نیویورک تایمز
۲۲. ماز جبرانی، کمدین و بازیگر
۲۳. آنا کافمن، ویراستار در پنگوئن رندوم هاوس
۲۴. جف کافمن، کارگردان/مستندساز/هنرمند
۲۵. کری کندی، رئیس حقوق بشر رابرت اف. کندی
۲۶. امانوئل پلاشار، رئیس کانون وکلای بروکسل
۲۷. جی پارینی، رماننویس و شاعر
۲۸. ایو اوشینسکی، رئیس موسسه حقوق بشر کانون وکلای بروکسل
۲۹. آنوشا نظری، خواننده موسیقی کلاسیک
۳۰. زارا هوشمند، شاعر، نویسنده
۳۱. کیانوش رمضانی، کاریکاتوریست
۳۲. مارسیا اس. راس، کارگردان، مدیر کاستینگ
۳۳. ریچارد سدیوت، وکیل
۳۴. نسرین ستوده، وکیل ایرانی، متخصص حقوق بشر، برنده جایزه ساخاروف ۲۰۱۲ و جایزه نوبل جایگزین ۲۰۲۰، و هماکنون زندانی سیاسی در ایران
۳۵. مرجان ساتراپی، هنرمند و عضو آکادمی هنرهای زیبای فرانسه
۳۶. رین ویلسون، بازیگر، تهیهکننده، کارگردان
۳۷. کریستوفر ویلکینز، رهبر ارکستر سمفونیک آکرون
دوشنبه ۱۰ ارديبهشت ۱۴۰۳ -
Monday 29 April 2024
|
ايران امروز |
بهاره شبانکارئیان / روزنامه اعتماد
گزارش اختصاصی «اعتماد» از مرگ مشکوک کیومرث پوراحمد، کارگردان مشهور سینمای ایران
توضیح «اعتماد»: طی چند هفته گذشته خواهر کیومرث پوراحمد در فضای مجازی ادعایی مبنی بر قتل برادرش مطرح کرد. پس از این ادعا سعی کردم با خانواده این کارگردان و فیلمنامهنویس مشهور سینمای ایران صحبتی داشته باشم. همسر و خواهر مرحوم پوراحمد حاضر به گفتوگو نشدند، اما دخترمرحوم حاضر شد گفتوگویی داشته باشد، آن هم پس از پیگیریهای مکرر و چندین روزهام.
لازم به ذکر است که عنوان کنم این گزارش صرفا بر اساس گفتههای دختر مرحوم کیومرث پوراحمد تنظیم شده است و انتشار آن از سوی روزنامه به معنای تایید یا رد صحبتهای مصاحبهشونده نخواهد بود. همچنین در مورد عنوان این گزارش نیز لازم میدانم توضیح دهم که «پرونده باز است» نام آخرین فیلمی است که به کارگردانی و نویسندگی کیومرث پوراحمد ساخته شده و موضوع آن برگرفته از پروندهای جنایی و پرحاشیه در دهه ۸۰ است.
«ما مطمئن هستیم و میدانیم پدرم خودکشی نکرده است. پدرم قرار بود برای تدوین فیلم «پرونده باز است» به تهران برگردد و برای آینده برنامه داشت.» اینها بخشی از صحبتهای دختر کیومرث پوراحمد برای «اعتماد» است. او مدعی است پدرشان خودکشی نکرده است... .
و این در حالی است که تصویری از حلقآویز شدن این کارگردان سینما نیز نشان میدهد؛ آثار جراحت روی دو دست او وجود داشته است. همچنین اطلاعات جدیدی به تازگی در مورد ثبت شکایت خانواده شنیده شده که «اعتماد» آن را صد درصد تایید نمیکند، اما این اطلاعات حاکی از آن است که خانواده پوراحمد شکایتی با موضوع مرگ مشکوک مرحوم پوراحمد ثبت کردند.
۱۶ فروردین ماه ۱۴۰۲ اخباری ضد و نقیض در رسانهها و مجلات هنری منتشر شد. ابتدا برخی رسانهها نوشتند؛ کیومرث پوراحمد، کارگردان و فیلمنامهنویس مشهورایرانی در ویلایی در بندر انزلی بر اثر ایست قلبی درگذشت، اما ساعاتی بعد یک مجله هنری دلیل مرگ کیومرث پوراحمد را خودکشی اعلام کرد.
مرکز اطلاعرسانی پلیس نیز در اطلاعیهای در مورد مرگ کیومرث پوراحمد اعلام کرد: «در پی اعلام یک فقره خبر فوت مشکوک فردی سالخورده در دهکده ساحلی بندر انزلی به مرکز فوریتهای پلیسی ۱۱۰ موضوع در دستور کار کارآگاهان پلیس آگاهی شهرستان بندر انزلی قرار گرفت. با توجه به اهمیت رخداد، پلیس آگاهی برای بررسی صحت و سقم موضوع در محل حادثه حضور پیدا کردند که با جسد بیجان کارگردان نام آشنای کشورمان کیومرث پوراحمد مواجه شدند. یافتههای پلیس حاکی از آن است که در کنار جسد مرحوم پوراحمد نوشتهای کشف شده است که متاسفانه حکایت از اقدام او به خودکشی دارد.»
با این حال و با گذشت یکسال از این ماجرا در فروردین ماه ۱۴۰۳، توران پوراحمد؛ خواهر کیومرث پوراحمد در فضای مجازی اعلام کرد که برادر او به قتل رسیده وآثار جراحت بر بدن او مشهود بوده است.
پس از اظهارات خواهر کیومرث پوراحمد «اعتماد» سعی کرد با یکی از اعضای خانواده پوراحمد گفتوگویی داشته باشد.
پدرم میدانست چه بلایی میخواهد سرش بیاید
دختر کیومرث پوراحمد در مورد روز حادثه میگوید: «پدرم اکثرا هر چند وقت یک بار از شخصی که در شمال میشناخت ویلا اجاره میکرد و به شمال میرفت، چون میخواست بنویسد و خلوت کند. معمولا هم تنها به آنجا میرفت؛ یعنی اولینبار نبود که تنها به شمال رفته بود. قرار بود به تهران برگردد، چون قرارهای مختلف داشت، اما ناگهان آن اتفاق افتاد؛ روز حادثه صاحب ویلا به آنجا رفت و با آن صحنه روبهرو شد و به پلیس اطلاع داد. همه خانواده هر کدام به نوع خودمان بر این موضوع تاکید داریم که پدرمان شمال نرفت که خودش را بکشد.»
او در پاسخ به اینکه آیا مرحوم قبل از مرگشان پیگیر فیلم «پرونده باز است» بوده، نیز میگوید: «فیلم «پرونده بازاست»، هنوز تمام نشده بود و تدوین آن مانده بود. همان موقع که پدرم شمال بود با او صحبت کردم و او به من گفت میخواهد به تهران برود تا بخشی از موزیکها و مونتاژ فیلم «پرونده باز است» را تغییر دهد. قرارهای مختلف داشت. به این موضوع نیز در یک استوری که مصادف با چهلم پدرم میشد، اشاره کردم و از تلفنها و پیامهایی که مربوط به همین قرارهای کاری میشد، مطلبی نوشتم. یعنی پدرم برای آینده برنامه داشت حتی قرار بود به زاهدان برود و خواهرش را ببیند. قبل از حادثه با خواهرش و شوهرخواهرش صحبت کرده بود و قرار بود به زاهدان سفر کند. خلاصه هزار برنامه داشت و با چندین نفر قرار کاری گذاشته بود. کتابهایش در مرحله چاپ بود و قرار بود نشریه مهری که داخل لندن است کتابهای او را به چاپ برساند، اما ناشر نشریه مهری آدم فرصتطلبی بود و ما نمیدانیم پدرم با این آقا قرارداد داشته یا نداشته؟ وکیلی که در ایران میشناختیم، توانست پیگیر این موضوع باشد. به هر حال پدرم باید در چاپ این کتابها سهیم بوده باشد، اما خب دست کسی به ناشر داخل لندن نمیرسد، چون ایران نیست. حتی ما تلفنی با آن ناشر صحبت کردیم و قرار بود قراردادها را برایمان ارسال کند، اما تا الان هیچی برای ما ارسال نکرده است. غیر از یک کتاب که به چاپ رسید و پدرم آن را در سفری که داشت برای من آورد، گفته بود کتابهای دیگر هم برای چاپ دارد، اما کتابها تمام نشد و مرحله نهایی را رد نکرده بود. پدرم وسواس شدیدی به تمام کارهایش داشت. در هر صورت میخواهم این را بگویم که پدرم کلی پروژه داشت که میخواست آنها را به اتمام برساند. فیلم آخر او یعنی «پرونده باز است»، هم فیلم پدرم هست و هم نیست، چون تهیهکننده برخی سکانسها را حذف کرد و تغییر داد.»
دختر کیومرث پوراحمد در مورد ادعای عمه خود در فضای مجازی مبنی بر قتل پدرش نیز میگوید: «عمهام هر چه نوشته درست است، اما در مورد رسیدگی به پرونده و جزییات پرونده فعلا اصلا صحبت نخواهیم کرد تا زمان مناسب آن فرا برسد، اما این را بگویم که پدرم میدانست چه بلایی میخواهد سرش بیاید، ولی اینکه خودش را کشته باشد به هیچوجه درست نیست.»... .
۱۶ فروردین ماه ۱۴۰۲ فلاح میری، دادستان مرکز گیلان در رابطه با نامه کشف شده در محل فوت کیومرث پوراحمد و خبر فوت او اعلام کرد: «نوشتهای که همراه مرحوم پوراحمد کشف شده، نوشتهای کاملا شخصی، خصوصی و خانوادگی است. مرحوم در انتهای نامه تاکید کرده غیر از خانوادهاش کسی از محتوای نامه باخبر نشود و با توجه به اینکه خانواده مرحوم از محتوای نامه مطلع هستند در صورت صلاحدید محتوای آن را منتشر خواهند کرد. همچنین به محض دریافت گزارش، بازپرس ویژه قتل در محل حاضر شد و با بررسیهای اولیه نظر برخودکشی این کارگردان سینما داشت که واکاوی جزییات، مستلزم رسیدگی دقیق قضایی است. جسد به پزشکی قانونی انتقال داده شد تا علت تامه مرگ بررسی شود و خبر تکمیلی متعاقبا اطلاعرسانی میشود.»
این در حالی است که تاکنون و با گذشت یکسال هنوز خبر تکمیلی مربوط به علت تامه مرگ از سوی ضابطان و مراجع قضایی منتشر نشده است.
۳۰ اردیبهشت ماه ۱۴۰۲؛ چهلمین روز درگذشت کیومرث پوراحمد، اکثر خبرگزاریها از جمله اطلاعات آنلاین به یادداشتی در صفحه اینستاگرامی دختر کیومرث پوراحمد اشاره کرد و نوشت: «چهلم شد. چهل روز گذشت از آن روزی که دنیای ما برای همیشه عوض شد. این انسان عاشق ایران بود. عاشق ایران و مردمش بود. از آنها الهام میگرفت و در عوض عشقش را توی آثارش تقدیم میکرد به مردم پاک و مهربان ایران زمین. همه صحبتها، مسیجها و ویسهای پدرم در ساعتهای آخر زندگی شاد و پر از امید بود. در طول دو، سه ساعت تصمیم میگیره به زندگی خودش خاتمه بده؟ خودش را با دست و بدن زخمی، کبود و آسیبدیده حلقآویز کنه؟ ما را که باکی نیست، زمین گرده و خدا بزرگ و مهربون و همیشه هم باهامون.»
پگاه پوراحمد در آخر تاکید کرد: «پرونده باز است.»...
دوشنبه ۱۰ ارديبهشت ۱۴۰۳ -
Monday 29 April 2024
|
ايران امروز |
دادگاه انقلاب اصفهان در اقدامی بی سابقه، پنجم اردیبهشت ۱۴۰۳، حکم اعدام توماج صالحی، خواننده “رب اعتراضی” را با اتهامات پوچ معاونت در بغی، تبلیغ علیه نظام و دعوت به آشوب، صادر کرده است. صدور این حکم چیزی نبست جز نشان استیصال و وحشت نظام از مقاومت زنان و جوانان شجاع ایرانی که بعد از انقلاب ژینا اقتدار نظام را درهم شکسته و گذار قطعی از جمهوری اسلامی را در دستورکار گذاشته اند.
حکومت اسلامی در داخل و خارج رسوا شده و در همه زمینهها به بن بست رسیده است. گفتمان حکومت، اسلام سیاسی در ایران و منطقه شکست خورده و در عرصه بین المللی نیز در حد یکی از نیروهای “محور شرارت” تنزل یافته و نافی صلح و امنیت جهانی بحساب می آید. جمهوری اسلامی با ایجاد وضعیت جنگی در کشور درصدد انتقام از نیروهای پیشرو جامعه برآمده است. صحنههای زدوخورد وحشیانه با زنان در چند روز گذشته، صحنه حمله مغولان را در خاطرهها زنده می کند. توماج نیز یکی از زندانیان سیاسی است که در سالهای اخیر نماد مقاومت و صدای مردم ایران بوده و حکومت میخواهد این صدا را خاموش کند، تا بلکه بتواند اقتدار از دست رفته اش در بین نیروهای سرکوب را چند صباحی بازسازی کند.
توماج سمبل مقاومت نسل جوان ایران است که با شجاعتی کم نظیر از طریق ترانههایش استبداد دینی را به چالش کشیده و برای حقوق شهروندی و آزادی، به شکل مسالمت آمیز و مدنی مبارزه میکند. توماج یکی از رهبرانی است که از دل انقلاب زن زندگی آزادی سر برآورده و مظهر شجاعت میلیونها جوان ایرانی است و به صدای آنان تبدیل شده است.
توماج در آبان ۱۴۰۲ بعد از یکسال، که ۲۵۲ روز آنرا در سلول انفرادی سپری کرده بود، بطور موقت آزاد شد. او ۱۲ روز بعد بخاطر افشا کردن شکنجههایش مجددا توسط اوباشان حکومت اسلامی دستگیر و به زندان اصفهان منتقل شد.
از دیروز کارزار نجات جان توماج در تمام کشورها به راه افتاده است.سازمان عفو بین الملل و شخصیتهای سیاسی از نمایندگان پارلمانی احزاب مختلف اروپا ضمن محکوم کردن حکم غیر انسانی اعدام، خواستار آزادی او شده اند.
پیمان همکاری از شهروندان ایرانی در درون و بیرون میهن درخواست میکند، با سازمان دادن و شرکت در تظاهرات و حرکات اعتراضی، افکار عمومی، نهادهای حقوق بشری، پارلمانها و احزاب و شخصیتهای موثر را برای نجات جان توماج با خود همراه کنند و توطئه دستگاه سرکوب حکومت اسلامی برای قتل دولتی توماج را خنثی سازند.
پیمان همکاری همچنین از همه آزادیخواهان جهان دعوت میکند برای توقف ماشین کشتار جمهوری اسلامی و نجات جان توماج در کنار مردم ایران قرار بگیرند. سکوت جایز نیست.
بگذار آهنگها و ترانههای توماج در تمام میدانها، کوچهها و خیابانها جهان طنین افکن شود. او صدای آزادی است و باید زنده بماند.
همبستگی ملی علیه اعدام، برای نجات جان توماج
پیمان همکاری
ششم اردیبهشت ۱۴۰۳
دوشنبه ۱۰ ارديبهشت ۱۴۰۳ -
Monday 29 April 2024
|
ايران امروز |
دوشنبه ۱۰ ارديبهشت ۱۴۰۳ -
Monday 29 April 2024
|
ايران امروز |
دوشنبه ۱۰ ارديبهشت ۱۴۰۳ -
Monday 29 April 2024
|
ايران امروز |
دوشنبه ۱۰ ارديبهشت ۱۴۰۳ -
Monday 29 April 2024
|
ايران امروز |
صدور حکم بیشرمانهی اعدام برای توماج صالحی، هنرمند متعهد و مبارز، آنهم با رویهای رسوا در بیدادگاههای نظام یکبار دیگر ماهیت ضد بشری و عمق تباهی این حکومت را افشا کرد.
حکومت اسلامی اینروزها غره از توهم اقتدار خارجی، در تمنای اقتدار داخلی از هیچ تلاشی دریغ نمیکند. از سویی با لشگرکشی، خیابانها را به میدان جنگ تن به تن با زنان آزادیخواه ایران تبدیل کرده و از سوی دیگر در تقلای انتقامکشی از معترضین و مخالفین، امیدهای جامعه را به کمین نشسته و در مقابله با مدنیترین نوع مبارزه و حتی اعتراض به زبان هنر هم با نهایت بیرحمی واکنش نشان میدهد تا با احکام غیر انسانی، حبسهای طولانی و تبعید و “طنابهای آماده برای گردن” برابر مردم بیدفاع قدرتنمایی کند و به جامعه هشدار دهد که هر اعتراضی حتی بیخشونت و مدنی را هم با پنجهی استبداد انتظار میکشد. گویی برای کینجویی از جامعهای که “النصر بالرعب” را بیاثر کرده، کمر به حذف تمام منتقدین و مخالفین وضع موجود بسته و قصد دارد هر شهروند دغدغهمندی را در خوف سرکوب و قتل سازمان یافتهی حکومتی نگاه دارد.
پیام آمران و حاکمان حکم توماج دقیق به ما رسیده! زنهار که سزای سکوت امروز ما، حکم فردای تک تک ماست که هر صدایی را خفه خواهند کرد. غافل از آنکه پایان این تباهی مطلقه با قدرت بی انتهای مقاومت مردم در همین خیابانهای اشغال شده خواهد بود.
گلرخ ایرایی، هستی امیری، رسول بداقی، مصطفی تاجزاده، امیرسالار داودی، ویدا ربانی، حسین رزاق، رضا شهابی، نرگس محمدی، عبداله مومنی، محمد نجفی، صدیقه وسمقی، فائزه هاشمی، مریم یحیوی.
زندان اوین
دوشنبه ۱۰ ارديبهشت ۱۴۰۳ -
Monday 29 April 2024
|
ايران امروز |
کمیساریای عالی حقوق بشر سازمان ملل متحد با انتشار گزارشی نسبت به سرکوب خشونتآمیز زنان ایرانی توسط جمهوری اسلامی، تحت قوانین سختگیرانه حجاب اجباری، ابراز نگرانی کرد و همزمان خوهان آزادی بیقید و شرط توماج صالحی، رپخوان معترض زندانی، شد.
در گزارش کمیساریای عالی حقوق بشر سازمان ملل متحد در ژنو که جمعه هفتم اردیبهشت منتشر شد گفته میشود که پلیس و نیروهای لباس شخصی جمهوری اسلامی در حال اجرای سرکوب خشونتآمیز زنان و دختران، و مردان حامی آنها، تحت قوانین سختگیرانه حجاب در ایران هستند.
این کمیساریا میگوید گزارشهایی از بازداشت، آزار، و اذیت زنان و دخترانی را دریافت کرده است که بسیاری از آنها ۱۵ تا ۱۷ ساله هستند.
در بخش دیگری از این گزارش گفته میشود: «فرمانده سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در تهران در دوم اردیبهشت، از ایجاد یک نهاد جدید برای اجرای قوانین حجاب اجباری کنونی خبر داد و افزود که اعضای سپاه پاسداران برای این کار بصورتی جدیتر در فضاهای عمومی آموزش دیدهاند.»
کمیساریای عالی حقوق بشر سازمان ملل متحد در ادامه میگوید که صدها کسب و کار به دلیل عدم اجرای قوانین حجاب اجباری توسط جمهوری اسلامی تعطیل شدند، و از دوربین های نظارتی برای شناسایی رانندگان زنی که این قوانین را رعایت نمیکنند، استفاده می شود.
این کمیساریا همچنین از نزدیک شدن تصویب نهایی لایحه «حمایت از خانواده با ترویج فرهنگ عفاف و حجاب» در شورای نگهبان، که با مجازاتهای سختتری همراه است، ابراز نگرانی کرد.
کمیساریای عالی حقوق بشر سازمان ملل متحد در ادامه میگوید: «در حالی که آخرین پیش نویس این لایحه علنی نشده است، نسخه قبلی تصریح میکند افرادی که به دلیل نقض قوانین پوشش اجباری گناهکار شناخته شوند، ممکن است با ۱۰ سال زندان، شلاق، و جریمه نقدی، مواجه شوند.»
در بخش دیگری از گزارش گفته میشود که «تنبیه بدنی، نوعی رفتار یا مجازات ظالمانه، غیرانسانی یا تحقیرآمیز است و هرگونه بازداشتی که برای اعمال آزادی های اساسی اعمال شود، طبق قوانین بینالمللی خودسرانه است». این کمیسیاریا بار دیگر تأکید میکند که این لایحه باید کنار گذاشته شود.
ولکر تورک، کمیسر عالی حقوق بشر سازمان ملل متحد، از جمهوری اسلامی میخواهد که تمامی اشکال تبعیض و خشونت مبتنی بر جنسیت، از جمله از طریق بازنگری و لغو قوانین، سیاستها و شیوههای مضر، مطابق با هنجارها و استانداردهای بینالمللی حقوق بشر را از بین ببرد.
کمیساریای عالی حقوق بشر سازمان ملل متحد در بخش دیگری از گزارش خود درباره ایران، با اشاره به توماج صالحی، از جمهوری خواست تا ضمن لغو حکم اعدام او، این رپخوان زندانی را فورا و بدون قید و شرط آزاد کند.
این کمیساریا همچنین خواستار آزادی تمامی افرادی شد که به دلیل ابراز نظر، عقیده، و بیان هنری خود توسط جمهوری اسلامی زندانی شدند.
کمیساریای عالی حقوق بشر سازمان متحد از جمهوری اسلامی خواسته است اجرای مجازات اعدام را متوقف کند.
صدای آمریکا
دوشنبه ۱۰ ارديبهشت ۱۴۰۳ -
Monday 29 April 2024
|
ايران امروز |
پانزده تن از افرادی که در گذشته توسط جمهوری اسلامی گروگان گرفته شده بودند با ارسال نامهای به نخستوزیر سوئد خواستار انجام اقدامات جدیتر در رابطه با پرونده احمدرضا جلالی، زندانی سوئدی-ایرانی که در ایران در معرض خطر اعدام قرار دارد، شدهاند.
آنها نوشتهاند بهعنوان گروگانهای پیشین که «مصائب طاقتفرسای» بازداشت طولانیمدت و غیرقانونی در ایران را تحمل کردهاند، «نگرانی عمیق» خود را نسبت به تداوم «عدم اقدام معنادار» توسط دولت سوئد برای آزادی احمدرضا جلالی، ابراز میکنند.
آنها با اشاره به این که روز هفتم اردیبهشت برابر با هشتمین سالگرد «بازداشت ناعادلانه» دکتر جلالی است نوشتهاند در حالی که بسیاری از نهادهای بینالمللی حقوق بشر و سازمان ملل متحد «بازداشت غیرقانونی» او را محکوم کردهاند و نسبت به وضعیت وخیم سلامت جسمی و روانی او هشدار دادهاند، دولت سوئد اقدام اندکی برای آزادی او انجام داده و نتوانسته است حمایت لازم را به خانواده آقای جلالی ارائه کند و اطلاعاتی مورد نیازشان را در اختیارشان قرار دهد.
آنها از دولت سوئد خواستهاند به تلاشهای خود برای نجات همه شهروندانش که توسط جمهوری اسلامی گروگان گرفته شدهاند بیافزاید، منابع و حمایت کافی را در اختیار خانوادههای آنها قرار دهد، و «شفاف و صریح» تعهد بدهد که هیچیک از شهروندان سوئدی که به ناحق بازداشت شدهاند در معاملههای احتمالی با جمهوری اسلامی نادیده گرفته نخواهند شد.
آنها تأکید کردهاند که اگر احمدرضا جلالی یا هر یک از شهروندانی که به طور خودسرانه بازداشت شدهاند در توافقهای مرتبط با زندانیان گنجانده نشوند، این موضوع «فاجعهای با ابعاد غیرقابل قبول» را رقم خواهد زد.
این ۱۵ گروگان پیشین جمهوری اسلامی در نامه خود نوشتهاند که دولت سوئد، به عنوان یکی از دموکراسیهای پیشرو در جهان، در قبال بازگرداندن ایمن همه شهروندان بیگناه خود که جمهوری اسلامی از آنها به عنوان مهرههایی در «بازی شرورانه دیپلماسی گروگانگیری» خود استفاده میکند وظیفه روشنی دارد.
آنها همچنین از دولت سوئد خواستهاند تا با کشورهای دیگری که شهروندان آنها نیز به صورت خودسرانه توسط جمهوری اسلامی بازداشت شدهاند همکاری کرده و این مشکل را «ریشهای» و از طریق اعمال و اجرای مجازاتهای شدید حل کنند.
احمدرضا جلالی، شهروند سوئدی ایرانیتبار و پزشک و استاد دانشگاه، اردیبهشت سال ۹۵ وقتی برای شرکت در یک کنفرانس علمی به ایران سفر کرده بود به دست ماموران وزارت اطلاعات بازداشت شد. دادستان تهران در ۲ آبان ۱۳۹۶ از خبر حکم اعدام او خبر داد.
ایالات متحده و بسیاری از کشورهای غربی جمهوری اسلامی را به بازداشت ناعادلانه شهروندان خارجی به قصد امتیازگیری سیاسی متهم میکنند.
جیسون رضائیان، نزار زکا، سیامک نمازی، محمد باقر نمازی، نازنین زاغری-رتکلیف، انوشه آشوری، کامران قادری، مراد طاهباز، فریبا عادلخواه، عماد شرقی، بری روزن، کایلی مور گیلبرت، رولان مارشال، بنجامین بریر، و ژیو وانگ از امضاکنندههای نامه به نخستوزیر سوئد هستند.
صدای آمریکا
دوشنبه ۱۰ ارديبهشت ۱۴۰۳ -
Monday 29 April 2024
|
ايران امروز |
دوشنبه ۱۰ ارديبهشت ۱۴۰۳ -
Monday 29 April 2024
|
ايران امروز |
هشدار در مورد خطر اعدام قریبالوقوع رضا رسایی؛ ۲۳ تن طی پنج روز اعدام شدند
منابع نزدیک به خانواده رضا رسایی خبر دادند که خطر اجرای حکم اعدام این معترض زندانی طی روزهای آتی بهشدت افزایش یافته است. موج اعدامها طی هفته اخیر افزایش چشمگیری داشت و طی پنج روز ۲۳ نفر در زندانهای مختلف ایران اعدام شدند.
سازمان حقوق بشر ایران خواهان توقف و لغو حکم اعدام رضا رسایی و سایر زندانیان سیاسی است. این سازمان همچنین از جامعهجهانی میخواهد که برای متوقفکردن اعدامهای روزانه در ایران یک سیاست قاطع و پایدار اتخاذ کنند.
محمود امیریمقدم، مدیر سازمان حقوق بشر ایران گفت: «بالا بردن هزینه سیاسی اعدامها تنها راه جلوگیری از اعدام رضا رسایی و دیگر زندانیانِ در صف اعدام است. مردم در داخل و خارج ایران با کارزارهای روزانه علیه اعدام و جامعه جهانی با فشار بر جمهوریاسلامی میتوانند این هزینه را بالا ببرند.»
بنا به گزارش دادبان، و به نقل از یک منبع نزدیک به خانواده رضا رسایی، خطر اعدام وی طی روزهای آینده به شدت افزایش یافته است.
در گزارش دادبان به نقل از این منبع آمده است: «اعتراض ماده ۴۷۷ چندین ماه است که ثبت شده اما هیچ جوابی به خانواده و وکلا داده نمیشود. حکم قطعی شده اعدام پیشتر توسط شعبه دوم دادگاه کیفری یک استان کرمانشاه به اجرای احکام دادگستری کرمانشاه فرستاده شده و کارهای اداری مربوط به آن نیز انجام شده است.»
رضا (غلامرضا) رسایی، معترض کرد ۳۴ ساله و پیرو دین یارسان، در مراسم یادبود سید خلیل علینژاد، یکی از رهبران این آئین، بازداشت شد. این مراسم که در آن شعار زن زندگی آزادی سر داده شده بود، با سرکوب شدید نیروهای امنیتی مواجه شد و طی آن نادر بیرامی، مأمور سپاه پاسداران، کشته شد.
رضا متهم ردیف اول در محاکمه ۱۱ تن به اتهام «مباشرت در قتل عمدی مرحوم شهید نادر بیرامی با آلت قتاله چاقو، مباشرت در ایراد جراحات عمدی غیرکشنده (غیرمنتهی به مرگ)، جراحات قفسه سینه به کیفیت مشروح در برگ کالبد شکافی، تظاهر و قدرت نمایی با چاقو و اخلال در نظم عمومی از طریق ایجاد هیاهو و جنجال» در شعبه ۲ دادگاه کیفری استان کرمانشاه بوده است. در اسناد دادگاه که نسخهای از آن در اختیار سازمان حقوق بشر ایران قرار گرفته، رضا اتهام را نمیپذیرد اما بعد از ادامهیافتن «تحقیقات»، اعتراف میکند که آن مأمور را با چاقو زده است!
همپروندهایهای وی ترغیب شدند تا علیه او شهادت دهند و به این شرط، آزاد شدند یا در مجازاتشان تخفیف داده شد. یکی از همانها بعدتر گفت که هرگز ندیده بود رضا قربانی را با چاقو بزند و شهادتش «از روی ترس» بود. رضا اما علیه هیچکس دیگر شهادت نداد و در مراحل بعدی تحقیقات و همچنین در دادگاه بهوضوح گفت که برای اقرار تحت شکنجه قرار گرفته است. تمام متهمان دیگر پرونده هم شهادت خود «از اقرار خود عدول کرده و بیان داشته تحت اعمال شکنجه اقرار نمودهاند.»
دادگاه دو شهادت کارشناسی پزشکی قانونی را (از جمله آنکه زخم ضربه کشنده، با مشخصات چاقوی منتسب به رضا همخوانی نداشته) نادیده گرفت.
همچنین در دادنامه، تمامی اظهارات مربوط به شکنجه نادیده گرفته شدند و بهرغم کافی نبودن شواهد، برای صدور رأی به «علم قاضی» استناد شده است. در نهایت رضا در ۱۵ مهر ماه ۱۴۰۲ به قصاص نفس محکوم شد و این حکم در دیوان عالی کشور به تایید رسید. از سوی دیگر، اولیای دم (خانواده بیرامی) خواستار اجرای این حکم شدهاند.
دوشنبه ۱۰ ارديبهشت ۱۴۰۳ -
Monday 29 April 2024
|
ايران امروز |
دوشنبه ۱۰ ارديبهشت ۱۴۰۳ -
Monday 29 April 2024
|
ايران امروز |
دوشنبه ۱۰ ارديبهشت ۱۴۰۳ -
Monday 29 April 2024
|
ايران امروز |
دوشنبه ۱۰ ارديبهشت ۱۴۰۳ -
Monday 29 April 2024
|
ايران امروز |
دوشنبه ۱۰ ارديبهشت ۱۴۰۳ -
Monday 29 April 2024
|
ايران امروز |
دوشنبه ۱۰ ارديبهشت ۱۴۰۳ -
Monday 29 April 2024
|
ايران امروز |
دوشنبه ۱۰ ارديبهشت ۱۴۰۳ -
Monday 29 April 2024
|
ايران امروز |
دوشنبه ۱۰ ارديبهشت ۱۴۰۳ -
Monday 29 April 2024
|
ايران امروز |
دوشنبه ۱۰ ارديبهشت ۱۴۰۳ -
Monday 29 April 2024
|
ايران امروز |
دوشنبه ۱۰ ارديبهشت ۱۴۰۳ -
Monday 29 April 2024
|
ايران امروز |
دوشنبه ۱۰ ارديبهشت ۱۴۰۳ -
Monday 29 April 2024
|
ايران امروز |
دوشنبه ۱۰ ارديبهشت ۱۴۰۳ -
Monday 29 April 2024
|
ايران امروز |
دوشنبه ۱۰ ارديبهشت ۱۴۰۳ -
Monday 29 April 2024
|
ايران امروز |
ایالات متحده روز پنجشنبه تحریمهای بیشتری را علیه ایران صادر کرد که فروش پهپادها و کالاهای ایرانی از جمله استفاده روسیه از پهپادهای ایرانی در جنگ اوکراین را هدف قرار میدهد.
همزمان بریتانیا نیز شش نام جدید مربوط به افراد و سازمانهای بخش دفاعی جمهوری اسلامی را به فهرست تحریمهای خود اضافه کرد.
همزمان، کانادا نیز اعلام کرد دو فرد و دو نهاد را به تحریمهای خود علیه ایران اضافه کرده است.
در یک رایگیری بیسابقه، پارلمان اروپا نیز روز پنجشنبه قطعنامهای را علیه جمهوری اسلامی ایران تصویب کرد و در آن، خواستار اِعمال تحریمهای بیشتر علیه نهادهای ایرانی شد.
بیانیه سخنگوی وزارت خارجه آمریکا در خصوص تحریمهای جدید
در بیانیه روز پنج شنبه سخنگوی وزارت خارجه آمریکا در مورد جزئیات این تحریمهای جدید آمده است: «ایالات متحده امروز تحریمهایی را علیه ۱۶ نهاد و ۸ فرد وضع میکند و همچنین پنج کشتی و یک هواپیما را به عنوان داراییهای مسدودشده شناسایی میکند که تجارت غیرقانونی و فروش هواپیماهای بدون سرنشین (پهپاد) در حمایت از وزارت دفاع و پشتیبانی نیروهای مسلح ایران و توسعه و تدارکات پهپاد رژیم را تسهیل کرده است.»
این بیانیه ادامه میدهد: «همزمان با این اقدام، بریتانیا و کانادا تحریمهایی را به ترتیب علیه چندین نهاد و افراد دخیل در تدارکات پهپادهای ایران و سایر فعالیتهای مرتبط نظامی اعمال میکنند.»
این بیانیه میافزاید که «از جمله اهداف امروز، شرکت «تندر صحرا» است. یک شرکت کلیدی برای تأمین مالی غیرقانونی وزارت دفاع و پشتیبانی نیروهای مسلح ایران و بازیگر اصلی در طراحی، توسعه، تولید و فروش هزاران فروند پهپاد ایران، که بسیاری از آنها در نهایت برای استفاده در جنگ علیه اوکراین به روسیه منتقل شدهاند.»
برایان نلسون، معاون وزیر خزانهداری در امور تروریسم و اطلاعات مالی آمریکا گفت: «وزارت دفاع ایران با حمایت از جنگ روسیه در اوکراین، حمله بیسابقه به اسرائیل و تکثیر پهپادها و سایر سختافزارهای نظامی خطرناک برای تروریستهای نیابتی به بیثبات کردن منطقه و جهان ادامه میدهد.»
او افزود که «ایالات متحده در هماهنگی نزدیک با شرکای بریتانیایی و کانادایی خود، به استفاده از تمام ابزارهای موجود برای مبارزه با کسانی که فعالیتهای بیثباتکننده ایران را تأمین مالی میکنند، ادامه خواهد داد.»
بریتانیا شش نفر دیگر را در ارتباط با پهپادهای ایرانی تحریم کرد
وزارت خارجه بریتانیا میگوید دو فرد و چهار شرکت را در ارتباط با تولید هواپیماهای بدون سرنشین ایران در فهرست تحریمهای خود قرار داده است.
دیوید کامرون، وزیر خارجه این کشور، روز پنجشنبه، ششم اردیبهشت، با بیان اینکه جدیدترین تحریمهای کشورش افراد و نهادهای بخش دفاعی ایران را هدف قرار داده، اعلام کرد: «در کنار شرکایمان، به افزایش فشار بر نظام ایران در زمینهٔ توسعه و صادرات این سلاحهای مرگبار ادامه خواهیم کرد.»
آقای کامرون همچنین گفت: «امروز بریتانیا و شرکایش این پیام روشن را ارسال کردند که ما ایران را مسئول این رفتارهای بیثباتکننده میدانیم.»
پیش از این نیز بریتانیا در ۳۰ فروردینماه امسال به همراه ایالات متحده چندین سازمان نظامی، اشخاص و نهادهای ایرانی دخیل در صنایع پهپاد و موشکهای بالیستیک ایران را هدف تحریم قرار داده بود.
در این راستا در دور قبل بریتانیا تحریمهایی را علیه نهادهای نظامی ایران، از جمله ستاد کل نیروهای مسلح و نیروی دریایی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی اعمال کرد.
رهبران اتحادیه اروپا نیز اواخر فروردین امسال متعهد شده بودند که با افزایش تحریمها علیه ایران، تحویل پهپاد و موشکهای جمهوری اسلامی به گروههای نیابتی در غزه، یمن و لبنان را هدف قرار دهند.
کانادا دو فرد و دو نهاد دیگر ایرانی را تحریم کرد
وزارت خارجه کانادا میگوید بر اساس مقررات اقدامات ویژه اقتصادی مربوط به ایران، دو فرد و دو نهاد را در فهرست تحریمهای خود قرار داده است.
ملانی جولی، وزیر خارجه این کشور روز پنجشنبه، ششم اردیبهشتماه، اعلام کرد که کانادا غلامعلی رشید، فرمانده قرارگاه مرکزی خاتمالانبیا، محمدرضا آشتیانی، وزیر دفاع، قرارگاه خاتمالانبیا و ستاد کل نیروهای مسلح جمهوری اسلامی را تحریم کرده است.
خانم جولی با بیان اینکه رفتار جمهوری اسلامی و گروههای نیابتی آن «به شدت نگرانکننده» هستند، گفت: «کانادا و متحدانش آماده هستند و از اقدام در برابر رژیم ایران که به دنبال بیثبات کردن صلح و امنیت منطقه است، دریغ نخواهند کرد.»
با اقدامات جدید کانادا تاکنون این کشور ۲۰۰ فرد و ۲۵۰ نهاد ایرانی را تحریم کرده است.
پیش از این کانادا در سال ۲۰۱۲ میلادی بر اساس قانون مصونیت دولت، ایران را به عنوان دولت حامی تروریسم معرفی کرده بود.
تصویب قطعنامه در پارلمان اروپا با درخواست تروریست خواندن سپاه
در یک رایگیری بیسابقه، پارلمان اروپا روز پنجشنبه قطعنامهای را علیه جمهوری اسلامی ایران تصویب کرد.
پارلمان اروپا در این قطعنامه، حمله پهپادی و موشکی بیسابقه ایران به اسرائیل در اوایل ماه جاری را محکوم کرده و خواستار اِعمال تحریمهای بیشتر علیه نهادهای ایرانی شده است.
این قطعنامه که با اکثریت آرا یعنی ۳۵۷ موافق و ۲۰ مخالف به تصویب رسیده، حمله ایران به اسرائیل و همچنین حملات انجام شده توسط گروههای نیابتی آن یعنی حزبالله لبنان و حوثیها در یمن را قبل و حین این تهاجم محکوم میکند و نقش تهران در بیثباتسازی خاورمیانه از طریق «شبکهای از عوامل غیردولتی» را به رسمیت میشناسد.
این قطعنامه که روز پنجشنبه ششم اردیبهشت، در جلسه نهایی پیش از انتخابات آتی اروپا به تصویب رسید، تکرار تقاضای قبلی برای قرار دادن سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در فهرست سازمانهای تروریستی شناختهشده اتحادیه اروپا را در خود دارد و همچنین خواستار اضافه شدن کل حزبالله به این فهرست شده است.
پارلمان اروپا در این قطعنامه همچنین خواستار گسترش رژیم تحریمهای فعلی علیه ایران است، «از جمله از طریق تحریم تأمین و تولید پهپادها و موشکهای بدون سرنشین این کشور جهت ارسال به روسیه و منطقه خاورمیانه.»
علاوه بر محکوم کردن حمله ایران به اسرائیل، این قطعنامه همچنین حمله به ساختمان کنسولگری ایران در دمشق در تاریخ ۱ آوریل را که ایران و سوریه، اسرائیل را مسئول آن میدانند، مورد انتقاد قرار میدهد و میگوید که «اهمیت اصل مصونیت اماکن دیپلماتیک و کنسولی» باید در همه حال مورد احترام قرار گیرد.
به نوشته روزنامه جروزالم پست، وزیر خارجه اسرائیل، اسرائیل کاتز، تصویب این قطعنامه را به عنوان «یک موفقیت دیپلماتیک دیگر اسرائیل و ضربه دیگری به ایران» ستوده است.
او اضافه کرد که «ما طناب را به دور گردن رژیم ایران سفت میکنیم، جهان میفهمد که ایران باید همین حالا متوقف شود قبل از اینکه خیلی دیر شود.»
وزیران خارجه کشورهای صنعتی گروه هفت که چهار کشور اروپایی بریتانیا، آلمان، فرانسه و ایتالیا عضو این گروه هستند نیز در نشست سه روزه هفته گذشته خود در جزیره کاپری ایتالیا تحریم صنایع موشکی و پهپادی ایران و عوامل مرتبط با آن، شامل شرکتهای چینی تأمین کننده برخی قطعات پهپادی برای صنایع نظامی جمهوری اسلامی را تأیید کردند.
پهپادها و موشکهای کروز و بالیستیک ایران از یک سو ۲۵ فروردین به سوی اسرائیل شلیک شد و خطر بروز یک جنگ تمامعیار در منطقه را برانگیخت، و از سوی دیگر، حملات روسیه با توسل به پهپادهای ایرانی در دو سال اخیر غیرنظامیان و زیرساختهای اوکراین، متحد کشورهای غربی را هدف قرار داده است.
رادیو فردا
دوشنبه ۱۰ ارديبهشت ۱۴۰۳ -
Monday 29 April 2024
|
ايران امروز |
دوشنبه ۱۰ ارديبهشت ۱۴۰۳ -
Monday 29 April 2024
|
ايران امروز |
دوشنبه ۱۰ ارديبهشت ۱۴۰۳ -
Monday 29 April 2024
|
ايران امروز |
پیام نرگس محمدی دربراه صدور حکم اعدام برای توماج صالحی
«دستان پرقدرت، محکم و متحد مردم ایران اجازه نخواهد داد تا طناب دار توماج صالحی را برافرازید.حکم اعدام و طناب دار توماج صالحی را پیش از تکه تکه شدن به دست مردم معترض ایران، پاره پاره کنید.
توماج صالحی، صدای رسای جنبش “ زن،زندگی،آزادی” و موسیقی متن آن است.
اعدام توماج، اعدام جنبش زنده ماست.
برای زنده ماندن جنبش که زندگی ماست به پاخیزیم.
همه باهم به پا خیزیم.
خیز ما علیه اعدام توماج،
خیز ما برای زن
خیز ما برای زندگی
خیز ما برای آزادی است.
اعدامهای انتقام جویانه، بزدلانه و ظالمانه، لکه ننگی بر جامه سیاه و متعفن حکومت دینی استبدادی است. بیایید نگذاریم لکه خون جوان دیگری بر دامان سپید سرزمینمان نقش بندد. ما میتوانیم.
حکومت دینی استبدادی آگاه باشد، با صدور احکام ظالمانه و انتقام جویانه علیه فرزندان سربلند ایران چون توماج صالحی و جنگ با زنان ایران، طغیان خشم و ظلم ستیزی مردم ایران را خواهد دید.»
نرگس محمدی
زندان اوین
۶ اردیبهشت ۱۴۰۳
***
واکنش امیرسالار داودی، وکیل زندانی به حکم توماج صالحی
امیرسالار داودی: نمیتوان تاب آورد
صدور حکم اعدام برای «توماج صالحی» هنرمند معترض، نهایت وادادگی در برابر ارادههای فراقضایی است.
به عنوان حقوقدان و وکیل مدافع حقوق بشر زندانی، اکیداً توصیه میکنم قضات دیوان عالی کشور به خاطر حفظ شأن حقوقی و قضاییشان جملگی استعفا دهند.
در سوابق قضایی ایران عجیب نیست که شعبه مادون، بر رای صادره از سوی شعبه هم عرضش آنگاه که دیوان عالی کشور به عنوان عالیترین مرجع قضایی کشور رای صادره را نقض میکند، اصرار بورزد.
مع الوصف اینکه یک شعبه تالی اینچنین آشکارا به حکم قاطع شعبهای از دیوان عالی کشور بیاعتنایی میکند و ابداً سِبقه و تجربیات برخی قضات دیوان عالی کشور را که با کولهباری از تجربه و توام با استدلالهای محکمِ عالمانه، رایی نادرست را ولو از باب ارشاد ( در آداب رویه شدهی قضایی، بخوانید رای تکلیفی) نقض میکند، اوج وقاحت قضایی است.
شعبه تجدیدنظر( تالی) در چنین شرایطی وادادگی تام و تمام خود را به نهادهای امنیتی عیان کرده و شرم هم نمیکند و نه تنها به رای ارشادی وقعی نمینهد و حکم اعدام صادر میکند، که حتی فراتر هم میرود و اتهاماتی را که فرآیند قضایی مطابق آیین دادرسی کیفری مصوب مجلس تقنینی همین نظام اسلامی اینچنین اضافه کردن اتهامات جدید را پشتیبانی نمیکند، نادیده میگیرد و بر اتهامات توماج صالحی میافزاید که چنین اقدامی حقاً همانطور که عرض شد، نشانگر نهایت وادادگی در برابر ارادههای فراقضایی است.
آری، عُجب و یِکّهخوردن جامعه حقوقی و قضایی کشورمان از این دست احکام کاملا رسوا و بیوجاهت، کاملاً بجا و صواب است.
لیکن صادقانه و از باب دفاع از تمامیت عِرض و حیثیت قضایی نظام قضایی نوین کشور با قدمت نزدیک به صد سال، توصیه میکنم قضات شریف ماندهی دیوان عالی کشور در اقدامی جمعی و نه صرفاً برای توماج صالحیها که برای دفاع تمام قد از آخرین تتمِّههای استقلال عالیترین نهاد قضایی کشور و ایضاً دفاع از مناسبات بدیهی حقوقی و قضایی، بیش از این شرافت خود را نزد افکار عمومی و جامعه حقوقی ایران لکهدار نکنند و فیالفور مبادرت به استعفا نمایند و دامن خود را از این منجلاب قضایی بیرون بکشند.
واقع اینکه رفتار شعبه هم عرض در اولاً صدور حکم اعدام برای توماج صالحی در راستای نادیدهانگاری صریح به منویات داهیانه شعبه دیوان عالی کشور و ثانیا بیاعتبارکردن شَرَف قضایی قضات بالادستشان، حقیقتاً در وهله نخست معنایی ندارد جز اینکه دیوان عالی کشور را به عنوان عالیترین نهاد قضایی کشور، بیحیثیت نمودهاند.
امثال اینجانب علیرغم پایفشردن بر فساد تا ریشه گسترانیده شدهی قضایی کشور، هنوز باور داریم دستگاه قضایی واجد قضاتی شریف، صدیق، عالم و مجرب است که بیگفتگو فخر جامعه قضایی هستند و حال به عنوان عضوی از جامعه بزرگِ حقوقی کشور عرض میکنم که نمیتوان این دست رفتارهای معنیدار را با چنین فضاحتی نسبت به قضاتی که شرافت خود را وجه المصالحهی اربابان قدرت افسارگسیخته نکردهاند، تاب آورد.
ای کاش این کور سوی امید را نیز در دستگاه قضایی از دست رفته نمیدیدیم.(که متاسفانه در افقی نزدیک نمایان است)
آنچه شرط بلاغ بود را با شما در میان گذاشته، خواه توجه بفرمایید و خواه اجازه بدهید که استقلال حداقلی باقی ماندهی دستگاه قضایی نیز مانند همه آنچه طی سنوات اخیر به تاراج رفته است، از کف برود و دیگر هیچ در هیچ.
امیرسالار داودی
وکیل پایه یک دادگستری زندانی.
محبوس در زندان اوین- بند ۴
شش اردیبهشت ۱۴۰۳
دوشنبه ۱۰ ارديبهشت ۱۴۰۳ -
Monday 29 April 2024
|
ايران امروز |
دوشنبه ۱۰ ارديبهشت ۱۴۰۳ -
Monday 29 April 2024
|
ايران امروز |
دوشنبه ۱۰ ارديبهشت ۱۴۰۳ -
Monday 29 April 2024
|
ايران امروز |
دوشنبه ۱۰ ارديبهشت ۱۴۰۳ -
Monday 29 April 2024
|
ايران امروز |
پارلمان اروپا با رای مثبت اکثریت اعضا، قطعنامهای در واکنش به حملات جمهوری اسلامی به اسرائیل تصویب کرد که در آن از اتحادیه اروپا خواسته شده است با تجدیدنظر در استراتژی خود در قبال تهران، تحریمهای جمهوری اسلامی را گستردهتر و سپاه پاسداران را به عنوان گروهی تروریستی شناسایی کند.
پارلمان اتحادیه اروپا روز پنجشنبه ششم اردیبهشت قطعنامهای را در پاسخ به حملات جمهوری اسلامی ایران به اسرائیل به رای گذاشت که در این رای گیری ۴۳۵ عضو پارلمان شرکت کردند.
بر اساس نتایج رایگیری، ۳۵۷ عضو پارلمان اروپا به این قطعنامه رای مثبت و ۲۰ عضو رای منفی دادند.
این قطعنامه بر اجرای مصوبات پیشین پارلمان اروپا از جمله تروریستی خواندن سپاه پاسداران از سوی اتحادیه اروپا تاکید کرده است.
روز چهارشنبه، برت-یان رویسن، نماینده هلند در پارلمان اروپا، در جلسه این پارلمان درباره تنشهای اخیر میان تهران و اسرائیل، جمهوری اسلامی را «نیروی بیثباتکننده اصلی در خاورمیانه» توصیف کرد.
او افزود حمله اخیر حکومت ایران به اسرائیل بار دیگر این موضوع را به اثبات رساند.
جمهوری اسلامی شامگاه شنبه ۲۵ فروردین با بیش از ۳۰۰ موشک کروز، موشک بالستیک و پهپاد به اسرائیل حمله کرد.
این اولین حمله مستقیم حکومت ایران به خاک اسرائیل بود.
رویسن افزود جمهوری اسلامی به دنبال حذف اسرائیل از نقشه جهان است و برای تحقق این هدف، از گروههای نیابتی خود مانند حماس و حزبالله حمایت میکند.
او اظهارات پیشین جوزپ بورل، مسوول سیاست خارجی اتحادیه اروپا را در خصوص لزوم وجود یک حکم قضایی برای تروریستی اعلام کردن سپاه پاسداران، «مزخرف» خواند و گفت بازوی طویل این نهاد نظامی به خاک اروپا نیز رسیده است.
بورل روز سوم بهمن ۱۴۰۱ گفته بود تا زمانی که یک دادگاه در کشورهای عضو اتحادیه اروپا، سپاه پاسداران را به عنوان یک سازمان تروریستی نشناسد، اتحادیه اروپا نمیتواند این نهاد را به فهرست گروههای تروریستی اضافه کند.
روزنامه دیلیمیل روز ۱۸ فروردین گزارش داد جمهوری اسلامی از گروههای جنایتکار سازمانیافته برای حمله به اهداف مورد نظر خود در اروپا استفاده میکند.
تصویب قطعنامه پارلمان اروپا سه روز پس از آن صورت گرفت که بورل اعلام کرد اعضای این اتحادیه درباره گسترش تحریمهای ایران برای مقابله با برنامه پهپادی و موشکی جمهوری اسلامی و همچنین انتقال آنها به نیروهای نیابتی تهران به توافق رسیدند.
وزیران خارجه کشورهای عضو اتحادیه اروپا روز دوشنبه سوم اردیبهشت در لوکزامبروگ گرد هم آمده بودند تا برای اعمال تحریمهای جدید علیه جمهوری اسلامی در واکنش به حمله بیسابقه سپاه پاسداران به خاک اسرائیل برنامهریزی کنند.
پیش از این نشست حاجا لحبیب، وزیر امور خارجه بلژیک گفت: «تحریمهای جدید اتحادیه اروپا علیه ایران در واکنش به حمله اخیر این کشور به اسرائیل باید شامل سپاه پاسداران هم شود.»
خانم لحبیب به خبرنگاران گفت هنوز هیچ توافقی بر سر مبنای قانونی اضافه کردن سپاه پاسداران به فهرست این اتحادیه از نهادهایی که به عنوان سازمانهای تروریستی تلقی میشوند، وجود ندارد.
او گفت: «ما با هم در این مورد بحث خواهیم کرد.»
سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در فهرست گروههای تروریستی وزارت امور خارجه آمریکا قرار دارد و درخواست برای تروریستی اعلام کردن این نهاد نظامی از سوی اتحادیه اروپا، بارها به ویژه توسط چهرهها و گروههای ایرانی مخالف جمهوری اسلامی مطرح شده است.
فعالان مدنی و مخالفان جمهوری اسلامی به ویژه پس از خیزش مهسا، با اشاره به نقش سپاه پاسداران در سرکوب معترضان در داخل کشور و «دست داشتن این نهاد در طراحی و اجرای حملات تروریستی در بسیاری از کشورهای جهان»، خواستار قرار گرفتن نام سپاه پاسداران در فهرست گروههای تروریستی شدند.
مسیح علینژاد، روزنامهنگار و فعال سیاسی، بهمن ماه ۱۴۰۲ در کنفرانس امنیتی مونیخ، از مماشات کشورهای اروپایی با جمهوری اسلامی انتقاد کرد و پرسید چگونه میتوان در جهان به صلح و امنیت رسید، بدون اینکه سپاه پاسداران به عنوان یک سازمان تروریستی شناخته شود؟
ایران اینترنشنال
دوشنبه ۱۰ ارديبهشت ۱۴۰۳ -
Monday 29 April 2024
|
ايران امروز |
دوشنبه ۱۰ ارديبهشت ۱۴۰۳ -
Monday 29 April 2024
|
ايران امروز |
دوشنبه ۱۰ ارديبهشت ۱۴۰۳ -
Monday 29 April 2024
|
ايران امروز |
دیدهبان ایران / پریسا مقیلان
از سرگیری فعالیت مجدد گشت ارشاد و حجاببانها همانند سابق، واکنشات زیادی را از سوی صاحبنظران به خودت اختصاص داده است و این روند تا جایی پیش رفته که حتی میان سیاسیون نیز اختلافنظر ایجاد کرده است. از سوی دیگر روایتهای بسیاری از این جریانات در شبکههای اجتماعی در حال نشر و پخش است. برای شفافسازی بهتر و تصویرسازی درست، دیدهبان ایران با تعدادی از زنانی که از زمان آغاز طرح «نور»، برخورد گشت ارشاد را تجربه کردهاند، به گفت و گو نشسته است.
با وجود اینکه بیمار بودم، مرا محاصره کردند
روایت اول: ساعت حدود چهار بعد از ظهر بود، ناگهان سه آقا از پشت و سه خانم از جلو دور من حلقه زدند و مرا محاصره کردند، دو خانم از سویی دستم را گرفتند و به سمت خود کشیدند، از آنها پرسیدم: «کجا؟» و در پاسخ گفتند که «یک تعهد میدهی و تمام» من نیز در ادامه گفتم که «تعهدی نمیدهم». پس از پاسخ من دستم را محکمتر گرفتند، من که ترسیده بودم صدایم را بلندتر کردم و از این رو توجه مردم به سمت ما جلب شد؛ با این وجود در حالی که جمعیت به سوی ما آمده بود، مجددا پلیس خانم به من گفت که «مانتویت را درست کن»، اما پوشش من هیچ ایرادی نداشت، با این وجود دوباره گفتم: «پوششم درست است» چراکه من مقنعه، کت و شلوار رسمی به تن داشتم. با وجود اینکه نترسیدم و محکم برخورد کردم، اما حالم به شدت بد شده بود. مقنعه من فقط برای ثانیهای از سرم افتاد و این در حالی بود که من با حال بیمار و مریضم از داروخانه با یک کیسه دارو به بیرون آمدم. آنها با وجود اینکه من مریض احوال بودم، دورم حلقه زدند و مرا محاصره کردند. من تا چند دقیقه میلرزیدم و گریه میکردم. لباسی که به تن داشتم، لباس کار بود. چرا؟ به چه دلیل؟ همان لحظه بود که با خود گفتم هنگامی که درسم تمام شد ثانیهای در این مملکت نمیمانم و برای همیشه از اینجا خواهم رفت.
گشت ارشاد نور
روایت دوم: سمت متروی تجریش بودیم، دو طرف پیادهرو یک گروه از لباس شخصیها، متشکل از مردانی سالخورده و زنانی با پوشش چادر به همراه ماسک و عینک آفتابی، ایستاده بودند؛ همچنین در آن محدوده هیچ ماشین گشتی دیده نمیشد فقط یک سری ون با شماره 113 وزارت اطلاعات پارک شده بود که فقط مامورها در داخلش بودند. ماموران برخوردی با من نداشتند چراکه سعی میکردم زیاد نزدیکشان نشوم اما دختری را دیدم که به علت بیاعتنایی به تذکر یک مامور، با حجاببانها درگیر شده بود و پس از اعمال توهین از سوی مامورین، بین حجاببانها و همراهان آن دختر زد و خورد شکل گرفت. آن لحظه به شدت دچار اضطراب شده بودم و با این حال به راه خود ادامه دادم و همچنین به قدری عصبانی بودم که شال خود را دور انداختم. وجود گشت ارشاد به جز ترس هیچ تاثیری بر جامعه نخواهد گذاشت و مردم فقط برای فرار از دردسر مجبور به رعایت برخی از عناصر ظاهری میشوند، من هم نه تنها ظاهرم را تغییر نخواهم داد بلکه تنها تلاش میکنم تا در خیابانهایی رفتوآمد داشته باشم که گشت ارشاد وجود نداشته باشد.
حرفهایشان همانند یک تجاوز روحی بود
روایت سوم: من از حضور مامورها خبر داشتم و برای همین حجابم را درست کردم چراکه حوصله هیچگونه درگیری را نداشتم، با این وجود یک دامن بلند به تن داشتم، دامن آن قدری بلند بود که هیچ بخشی از پاهای من دیده نشود و با این حال هنگامی که داشتم با تلفن صبحت میکردم دو خانم به سمتم آمدند و گفتند که «تلفن را قطع کن، کارت داریم». به آنها گفتم که «صحبتم تمام شد قطع میکنم» اما بیتوجه به حرف من، بدون خواست و اراده من تلفن را از من گرفته و قطع کردند. پس از آن به من گفتند که «این چه طرز لباس پوشیدن است؟ دولا شو و نشان بده که شلوار داری یا نه» من هم گفتم که «دولا نمیشوم، اگر میخواهید خودتان دولا شوید، اینجا پر از مرد غریبه است». در همین حین یکی از حجاببانها چادرش را روی سرم کشید و گفت «میگویم دولا شو» و من مجددا گفتم که «من دولا نمیشوم، این همه آدم اینجا ایستاده است، چرا اینطوری با من صحبت میکنی؟ میرویم یک گوشه خودت دولا شو و شلوارم را نگاه کن» پس از این ماجرا شش نفر دیگر به سمتم آمدند؛ چهار نفر آقا و دو نفر خانم، دورم حلقه زدند. یک آقا با داد به من گفت که «داد نزن اگر ادامه بدهی میبریمت» طی همین جریان یک آقا و یک خانم از مامورین من را بردند به سمتی دیگر و دقیقا چهل دقیقه با من صحبت کردند. آنها فکر میکردند که دارند امر به معروف و نهی از منکر میکنند اما چیزی که کاملا مشخص بود، این بود که آن شخص عملا داشت به من توهین میکرد. آنها به من گفتند: «چون تو دختر سالمی نیستی این طوری لباس پوشیدی، من هم دختر همسن تو دارم اما او به گونهای تربیت شده است که اصلا مانند تو نیازی به جلب توجه ندارد» . آن مامور به من، خانوادهام و نحوه تریبیتم توهین کرد. همچنین گفت که «اگر یک مرد به لحاظ بیولوژیکی سالم باشد، با دیدن تو با همسرش به مشکل بر میخورد، حتی ممکن است من نیز با دیدن تو با همسرم دچار مشکل شوم» حرفهای آنها گاهی حتی بیشتر به جای اینکه توهین باشد، شبیه به یک تجاوز روحی بود و این به قدری زننده بود که باعث شد من گریه کنم، اما نه از سر ترس بلکه به این علت که چگونه یک شخص به خودش اجازه میدهد که به زنانگی و تربیت خانوادگی من توهین کند؟! تمام مدت از شدت فشار روانی بهم وارد شده بود سکوت کرده بودم و این بدترین حسی بود که در این چند وقت به من دست داده بود. در همان لحظه که مامورین دور من حلقه زده بودند، چهار نفر دیگر را دیدم که با مامورین درگیر شده بودند، یکی از دخترها در حالی که تلاش میکرد از دست مامورین فرار کند، به سمت مترو دوید اما یکی از مامورها مقنعه آن دختر را گرفت و به سمت خود کشید.
ما منبع کسب درآمد آنها هستیم؛ هرچه میزان بازداشتی بیشتر، پاداش هم بیشتر
روایت چهارم: با دوستم در مترو بودیم، او شالش از سرش افتاده بود و من کلاه به سر داشتم، ناگهان مامورین به سمتمان آمدند و با لحن بسیار توهینآمیز از ما خواستند تا حجابمان را درست کنیم، در این حال من با اینکه سعی داشتم تا فضا را آرام نگه دارم، دوستم به شدت عصبی شده بود. رفته رفته درگیری لفظی به درگیری فیزیکی منجر شد تا جایی که دوستم را با شوکر برقی زمینگیر کردند. پس از آن به ما دستبند زدند و بازداشت شدیم. در همین حین من سعی داشتم تا کلاهم را دوباره سرم بگذارم اما یکی از مامورین کلاه را با شدت از سرم کشید و گفت: «دیگر لازم نکرده، همانطوری که بودی باش». در آن چند ساعتی که آنجا بودیم، به شدت به ما توهین شد. در آن بین همچنین میشنیدم که چند نفر از مامورین سر این موضوع که چه کسی ما را بازداشت کرده است دعوا میکنند، چون ظاهرا هر چقدر میزان بازداشتیها بالاتر باشد، درآمد و پاداشی که کسب میکنند نیز به مراتب بیشتر خواهد بود. آنها به ما به عنوان یک شکار و صید نگاه میکردند، نه چیز دیگری!
با ما همانند یک مجرم رفتار میکردند
روایت پنجم: تازه از دانشگاه آمده بودم بیرون که شنیدم چند نفر موتور سوار به من تذکر میدهند که حجابم را درست کنم، من حتی متوجه نشده بودم که آنها مامورین گشت ارشاد هستند. چند نفری دورم را محاصره کردند و از من خواستند تا سوار ون گشت ارشاد شوم، اما من نمیخواستم، پس مقاومت کردم اما چند مامور زن دستم را محکم گرفتند و به کمک پنج یا شش نفر دیگر از حجاببانان به زور من را سوار ون کردند. سوار ون که شدم چند نفر دیگر را دیدم، اما نه آن قدر زیاد. ولی هنگامی که وارد پاسگاه شدیم، اکثریت مقنعه به سر داشتند و اوضاع نیز کمی فرق میکرد، دختری را دیدم که با کیف به صورتش ضربه زده بودند و این ضربه به قدری محکم بود که جای آرایش پوستش روی کیفش مانده بود. شخص دیگری را صرفا به این علت که عکاس بود، دستگیر کرده بودند، او حتی «مشکل حجاب» هم نداشت و صرفا به دلیل داشتن دوربین دستگیر شده بود و دوربینش را از او گرفته بودند. دختر دیگری را هم دیدم که به علت درگیری کیفش پاره شده بود. تمام آن پنج ساعتی که آنجا بودم، بیشتر احساس نفرت داشتم تا هر گونه ترسی! با ما همانند یک مجرم رفتار میکردند و مجبورمان کردند که یک فرم تفهیم اتهام پر کنیم و نیز اعلام کنیم که آیا زخمی در بدن یا بیماری زمینهای و روانی داریم؟ پس از آن، چند مرد میانسال آمدند و از ما خواستند تا اظهارتمان را بنویسیم، در این بین چندین بار از ما پرسیده شد: «علت اینکه کشف حجاب کردید چه بود؟». بعد از بازجویی نیز برای ساخت پرونده، از ما به همراه یک تابلو که روی آن نوشته شده بود «طرح نور (حجاب و عفاف)» عکس گرفتند و در این میان هم سعی داشتند تا پرونده دانشجوها را از افراد معمولی جدا کنند.
مامورین با پا به من لگد زدند
روایت ششم: سمت تئاترشهر بودم، داشتم در خیابان قدم میزدم که چند مامور پیادهرو را بستند و من را سوار ماشین گشت کردند، ابتدا درگیری لفظی پیش آمد اما پس از اینکه به زور من را سوار ماشین کردند، درگیری فیزیکی ایجاد شد و من مورد حمله و ضرب و شتم مامورین قرار گرفتم. در آن بین به شدت به من توهین کردند، ناسازا گفتند و چند بار با پا به من لگد زدند. من آن لحظه به شدت مضطرب شده بودم و نمیدانستم که چرا این اتفاقات دارد رخ میدهد؟! احساس سرخوردگی و ناتوانی میکردم و به همین دلیل هیچ مقاومتی از خود نشان ندادم. اما با وجود تمامی احساسات بدی که آن لحظه تجربه کردم قطعا نه رفتارم و نه عقیدهام هیچ تغییری نکرد و نخواهد کرد. من به همان شکل سابق در سطح شهر رفت و آمد خواهم کرد.
وجودم پر از نفرت شده بود
روایت هفتم: در حال عبور از خیابان بودم که چند مامور دورم حلقه زدند، لباسی که بر تن داشتم بسیار ساده و پوشیده بود، اصلا نمیدانستم چرا این اتفاق دارد میافتد؟! ناگهان سرم داد زدند و به من توهین کردند. به شدت عصبی شده بودم و احساس ناامنی میکردم چراکه میدانستم حتی در انتخاب نوع پوشش نیز آزادی ندارم. وجودم پر از نفرت شده بود، اما همچنین باید بگویم که این امر نه تنها منجر به تغییر پوشش و نگرش من نمیشود، بلکه میلم را نسبت به داشتن آزادی بیشتر میکند.
***
روایت گاردین از تحمیل حجاب اجباری به زنان همراه با آزار جنسی، توهین و ضرب و جرح
ایران اینترنشنال
با ادامه جنگ خیابانی خامنهای با زنان، روزنامه گاردین در گفتوگو با چند زن، گزارشی از ضرب و جرح مخالفان حجاب اجباری در ایران منتشر کرد. سایت دیدهبان ایران نیز با شماری از شهروندان بازداشتشده به دست گشت ارشاد صحبت کرد که روایاتی مشابه از توهین، تحقیر و کتک خوردن ارائه کردند.
نشریه گاردین در این گزارش، با سه زن بازداشت شده و خانواده دو زن دستگیر شده دیگر از سوی گشت ارشاد گفتوگو کرد.
روایت زنان از کتکهای شدید و آزار جنسی ماموران حکومتی
یک زن جوان اهل تهران به این روزنامه گفت: «روز شنبه یکم اردیبهشت، حدود هشت مامور مرا احاطه و شروع به داد و فریاد کردند. در حالی که به پاها، شکم و همه جای بدنم لگد میزنند مرا فاحشه، هرزه، و برهنه آمریکایی خطاب کردند. برایشان مهم نبود که ضربات را به کجای بدنم میزنند.»
زن دیگری گفت: «هم ماموران مرد و هم شش زن هنگام دستگیری به بدن ما دست میزنند. آنها میگویند که مسلمان مذهبی و معتقدند، اما برایشان مهم نیست که ماموران مرد به بدن ما دست بزنند. سه نفر از ماموران زن به من حمله کردند. دو نفر از آنها دستان مرا از پشت گرفتند و یک نفرشان سعی کرد مرا داخل ون سفید بیندازد. سپس دو مامور مرد با خشونت بازوهایم را گرفتند و مرا به داخل ون هل دادند. آنها پنج یا شش نفر را به خاطر حجاب دستگیر و به بازداشتگاه گیشا بردند.»
این زن افزود که در بازداشتگاه حدود ۴۰ زن را دیده که به همین دلیل بازداشت شده بودند: «پس از گذراندن بیش از پنج ساعت در بازداشتگاه و تحمل توهین و ضرب و جرح از سوی ماموران، برخی از زنان آزاد شدند.»
دور تازه برخورد با شهروندان به دلیل رعایت نکردن حجاب اجباری از روز ۲۵ فروردین و همزمان با حملات موشکی و پهپادی جمهوری اسلامی به اسرائیل آغاز شد.
در این مدت گزارشهای متعددی از برخوردهای خشونتآمیز با زنان و اعمال آزار و اذیت جنسی ماموران علیه برخی شهروندان در اجرای طرح موسوم به «نور» منتشر شد.
یکی از این نمونهها، دینا قالیباف، دانشجوی دانشگاه بهشتی بود که روایتش را از ضرب و جرح و تعرض جنسی ماموران گشت ارشاد به خود منتشر کرد اما یک روز بعد و در ۲۸ فروردین در تهران بازداشت شد.
میزان، خبرگزاری قوه قضاییه، «تجاوز جنسی» به دینا قالیباف را رد کرد و گفت این دختر جوان به دلیل اتهاماتی که به نیروهای پلیس وارد کرده، تحت پیگرد قانونی قرار خواهد گرفت.
نرگس محمدی، برنده جایزه نوبل صلح و زندانی سیاسی، در یک پیام صوتی که در حساب اینستاگرام او منتشر شد از کبودیهای قابل مشاهده روی بدن دینا قالیباف گفت.
محمدی در این پست از زنان ایرانی خواست تا روایتهایشان را از دستگیری و تجاوز جنسی از سوی نیروهای امنیتی به اشتراک بگذارند.
توهین کلامی و آثار حملات خشونتآمیز ماموران بر بدن زنان مخالف حجاب اجباری
علاوه بر روایت قالیباف، ویدیوهایی نیز از برخورد خشن ماموران حکومتی با زنانی که به حجاب اجباری تن نمیدهند، در رسانههای اجتماعی منتشر شده است.
یکی از ویدیوها مادر و دختری را در میدان شلوغی در تهران نشان میدهد که از سوی پنج مامور زن چادرپوش و دو مامور مرد محاصره و پس از توهین و تهمت، با زور به داخل یک ون کشانده شدند.
یک منبع نزدیک به خانواده آنان به گاردین گفت هنگامی که این مادر و دختر در برابر دستگیری مقاومت کردند، ماموران آنها را با خشونت به داخل ون کشاندند.
یکی از اعضای خانواده دستگیرشدگان نیز به گاردین گفت: «به پاهای مادر لگد زدند طوریکه پاهایش پر از آثار کبودی است و آسیبهای شدید دیده است. ماموران حین دستگیری مادر را زشت، سگ پیر و عجوزه خطاب کردند.»
گاردین تاکید کرد دستکم تصاویر دو زن را دیده که نشاندهنده آثار حملات خشونتآمیز است؛ حملاتی که به گفته این زنان، در طول بازداشت هفته گذشته رخ داده است.
دوشنبه ۱۰ ارديبهشت ۱۴۰۳ -
Monday 29 April 2024
|
ايران امروز |